اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

کتکی که عابدزاده در بابل خورد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

اواخر دهه شصت، احمرضا عابدزاده که در شمار دروازه بانان جوان و آتیه دار فوتبال کشورمان بود به باشگاه استقلال پیوست. استقلال در سال هفتاد به همراه این دروازه بان توانست با شکست تیم لیائونینگ چین، مقام نخست باشگاه های فوتبال آسیا را از آن خود کند.

در ماه های نخست سال هفتاد، استقلال برای انجام چند بازی دوستانه راهی مازندران شد. از جمله این بازی ها مسابقه ای بود که با تیم مخابرات (دریای) بابل در ورزشگاه شهدای هفت تیر انجام گرفت. این مسابقه دوستانه با نتیجه یک بر صفر به نفع استقلال خاتمه یافت. به رغم آن که بازی دوستانه بود اما حواشی تلخ آن تا مدت ها بر سر زبان ها قرار گرفت.

بلیت مسابقه پنجاه تومان بود که در آن زمان مبلغ قابل توجهی محسوب می شد. عده ای برای آن که این پنجاه تومان را ندهند حاضر به تهیه بلیت نشدند و برای تماشای مسابقه از در و دیوار و درختان اطراف ورزشگاه بالا رفتند. آن روز یک نفر بر اثر سقوط از بالای درخت، جان خود را از دست داد.

متولیان برگزاری مسابقه هم که با دیدن خیل تماشاگران دچار وسوسه شده بودند تا توانستند بلیت فروختند. این طمع ورزی باعث شد علاوه بر سکوها، وجب به وجب ورزشگاه مملو از جمعیتی شود که نصف و نیمه نشسته بودند و مسابقه را تماشا می کردند. انبوه جمعیت به سیم های توری کشیده شده در اطراف مستطیل سبز و خاکی ورزشگاه چسبیده بودند! یک پای من بر اثر فشار جمعیت تا مدتی می لنگید.

به محض اتمام مسابقه و سوت پایان داور، ناگهان جمعیت از جا کنده شده و با زیرپا گذاشتن حفاظ اطراف زمین وارد میدان مسابقه شدند. عده ای از این جمعیت قصد داشتند بازیکنان معروف استقلال را در آغوش بگیرند؛ اما بازیکنان هم با دیدن این هجوم غافلگیرکننده پا به فرار گذاشتند. معدودی هم البته اشیایی را به سمت بازیکنان استقلال پرتاب می کردند.

نیروهای پلیس آن موقع که تجربه چنین صحنه هایی را نداشتند و حتی باتوم هم در اختیارشان نبود، پس از لحظاتی که به خود آمدند با کندن شاخه های درخت و چوب های اطراف و ... جمعیت را به سمت بیرون راهنمایی می کردند. دقیقاً اوضاعی که به چشم می آمد اینگونه بود که بازیکنان استقلال با تمام قدرت در حال دویدن بودند، پشت سرشان مردم می دویدند و عقب تر از همه مأموران انتظامی در تعقیبشان بودند. راستش را بخواهید این صحنه های نادر، واقعاً خنده دار بود!

از جمله بازیکنان استقلال که در این ماجرا آسیب دید احمدرضا عابدزاده بود. من آن موقع درکلاس دوم راهنمایی درس می خواندم. نامه ای برای عابدزاده نوشتم و به نشانی باشگاه استقلال که به گمانم از هفته نامه پهلوان گرفته بودم، ارسال کردم. در آن نامه سعی داشتم بابت رفتار ناشایست این تعداد اندک از همشهریان (آن موقع هنوز واژه تماشاگرنما! اختراع نشده بود) از او دلجویی کنم.

برایم جالب بود که اندکی بعد عابدزاده که چهره ای معروف و محبوب بود پاسخ نامه مرا که نوجوانی سیزده چهارده ساله بودم، داد و امضایش را نیز پشت عکسی از خود برایم فرستاد. البته عابدزاده در این نامه هم از حادثه ای که در بابل برایش اتفاق افتاد گلایه کرد. متن نامه احمدرضا عابدزاده بدین شرح است:

" بسمه تعالی. با عرض سلام خدمت دوست گرامیم سید حمید مشتاقی نیا امیدوارم که حالت خوب باشد و تمامی مراحل زندگی خصوصاً درسهایت که از همه مهمتر است موفق و مؤید باشید(خوشحال شدم که قبول شدی) و اما نامه شما در تاریخ 70/5/18 به دستم رسید و از دیدن آن خوشحال شدم و از اینکه نسبت به من علاقمند هستی خوشحالم ولی مردم شهر شما استقبال گرمی از ما نکردند و بعد از اینکه ما بازی را بردیم یکی از تماشاچیان سنگی به طرف ما پرتاب کرد و درست به چشم من برخورد کرد و من تا دو روز چشم راستم نمی دید و از آنها این انتظار را نداشتیم کسی که برای مملکتش تلاش می کند که نباید یکجا دوست و یکجا دشمن او باشند. از این حرفها که بگذریم خوشحالم که با یک طرفدار خوب دیگر آشنا شدم امیدوارم که همیشه موفق باشی دیگر حرفی ندارم سلام مرا به خانواده ات نیز برسان دوستدار شما احمدرضا عابدزاده 70/5/21 راستی یادم رفت بگویم امیدوارم که پایت هم تا به حال خوب شده باشد "


http://s6.picofile.com/file/8215771526/photo_2007_08_02_17_30_59.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215771534/photo_2007_08_02_17_32_31.jpg

http://s6.picofile.com/file/8215771550/photo_2007_08_02_17_33_00.jpg

http://s3.picofile.com/file/8215771568/photo_2007_08_02_17_33_26.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۲)

  • جواد بیژنی
  • مطلب خیلی جالبی بود. من در اون بازی 24 سال قبل جزو افرادی بودم که تونستن داخل زمین چمن باشم. عابد زاده که دروازه بان استقلال بود محبوبیت زیادی داشت و پشت دروازه نشسته بود و من کاغذ و خودکار به دست در چند متری در انتظار فرصت مناسب برای جلو رفتن. مجید نامجو مطلق بازیکن تکنیکی استقلال که داشت خودشو گرم می کرد ظاهرا از سر دلسوزی به من گفت بیا برات امضا کنم من در حرکتی خنده دار گفتم نه نمی خوام خیلی ممنون! !!! بیچاره روی سنگ روی آب کردم. خدا منو ببخشه. بلاخره تونستم از دوبازیکن امضا بگیرم عابدزاده و قلعه نوعی که بدهاها ژنرال شد! هنوز وقتی اون امضا عابدزاده رو می بینم یاد اون روز و اتفاقات عجیب و غریبش می افتم که ماموران نیروی انتظامی با شلنگ مردم رو می زدند و دنبال می کردند.
    سلام
    اگه اون روز نیروی انتظامی درست و حسابی مشت و مالت میداد ٬ الآن اینقدر زبون نداشتی سید حمید مشتاقی نیا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">