اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

درس عاشقی در محضر همسر شهید آقاجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

http://s3.picofile.com/file/8208504168/9.jpg

http://s6.picofile.com/file/8208503992/16.jpg


هر کاری برای خودش رسم و رسومی دارد؛ عاشقی هم.

عاشق که می شوی، چشم سرت کور می شود و دیگر چیزی را نمی بینی. آن وقت است که در سراشیب سقوط قرار می گیری؛ اما عشقت اگر برای خدا باشد، چشم دلت باز می شود. می شوی روشن دل.

دلت که روشن شد، دیگر فقط چیزی را می بینی که باید ببینی. تاریکی ها برایت محو می شود. تو می مانی و آن که در روشنای دلت، مفاتیح بهشت را زمزمه می کند. تو می مانی و نجوای خوش سرگشتگی؛ آوای دل انگیز شیدایی؛ نسیم غربت و اضطراب جدایی.

زلیخای وجودت، حرمان یوسف مهجور را تاب ندارد. چشمان مصری تو می شود ابر سیل آسای آسمان کنعان.

اما ... آن که رسم عاشقی را می داند، رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی را هم به نیکی آموخته است. رقص شعله شمع، در مسیر باد است که زیبا می شود و پروانه را به وصال فرا می خواند.

این بار خانم طاهره بیگم حمیدیان، همسر سردار شهید مهدی آقاجانی، آموزگار رسم عاشقی در حلقه معنوی بر بال خاطره بود. مطلب زیر را خواهران بزرگوار جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران به تبرّک از این محفل آسمانی ارسال کرده اند:

·      *   قرار شد جهت آشنایی با عقاید و افکار همدیگر، مقداری صحبت داشته باشیم. وارد اتاق شدم که دیدم ایشان نشسته است. به احترام من، تمام قد ایستاد، سلام و احوالپرسی کرد بدون اینکه اصلا به چهره من نگاه کند و موقع نشستن هم طوری قرار گرفته بود که احساس کردم خیلی چهره مرا نمی بیند.

·      *   ... حتی در نامه ها و دست نوشته هایش هر وقت از من و یا بچه ها یادی میکرد، با پسوند های "جانم"، "نازنینم" ، "جگرگوشه های من" و ... همراه بود.

·      *   " ... امیدوارم که حال سه جگر گوشه هایم طاهره جان، هادی جان و مطهره نازِ من خوب باشد و همگی در زیر سایه الله صحیح و سالم باشید.. همسرم طاهره دلم برایت خیلی تنگ شده است. اما دلم برای حسین بیش از اینها تنگ شده است. دلم برای زیارت روی مهدی دارد پاره می شود. مرا ببخش ازاینکه دارم اینها را می گویم. چون کسی را به جز تو ندارم بگویم. در اینجا همه درد دارند، همه عاشق مهدی هستند. شما هم راز و محرم اسرار من هستید. یاحسین اگر دارای لیاقت شهادت هستم مرا به کامم برسان چون دیدن مهدی جز این را نمی دانم.. از طرف من پسرم هادی جان و مطهره نازم را ببوس و بگو پدرتان شما را خیلی دوست دارد و مادرتان را اذیت نکنید چون طاهره جان من دلم برای تو سید بزرگوار می سوزد. یا حسین از تو میخواهم حتی یک لحظه دل همسرم را ناراحتی در وی رخنه مده. یاحسین همسرم را در پناهت حفظ کن. خدایا من و همسرم راضی هستیم به رضای تو و تسلیم هستیم به امر تو. "

·    *     قبل از اعزام، رفت بنیاد جانبازان، همه مدارک پرونده اش را از بین برد. دنبال این حرف ها نبود. معتقد بود با خدا معامله کرده است.

·      *   روز خاکسپاری خیلی شلوغ بود طوری که اصلا نمی شد جلو رفت ولی من تمام مسیر تشییع را با پای پیاده رفتم هنوز هم که از آن خیابون میگذرم آن لحظات برایم تداعی میشود. و زمزمه های بلند پشت تابوت مهدی آقا.. تمام مسیر چشمم به تابوتش بود و با خودم این زمزمه را داشتم که: ای کاروان آهسته تر آرام جانم می رود...

·     *    هر وقت سر مزارش میروم (بیشتر صبح ها می روم چون شلوغ نیست و به راحتی می توان ارتباط معنوی برقرار کرد) زیارت عاشورای روزانه ام را در کنارش می خوانم. همیشه خبر خوشی های زندگی را برایش می برم . شهدا، شاهد هستند و از مشکلات و نگرانی ها اطلاع دارند. حس میکنم با گفتن مشکلات و دغدغه ها، خودم را کوچک کردم؛ نمی خواهم مهدی فکر کند که من کم آوردم ...

·      *   " همسرم قامتت را بلند گیر و ندای الله اکبر خمینی رهبر، سر دِه و سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همانا سخن ما پیروی از قرآن و خدا می باشد. همسرم کوه باش و چون کوه استقامت کن لحظه ای از نام و یاد خدا غافل نباش در راه دین خدا بکوش که هر چه بکوشی باز کم است... "http://s3.picofile.com/file/8208504126/13.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۳)

سلام...شهید آقاجانی و همسرشون الگوی خوبی هستند برای ما.خدا توفیق بده ک ما هم عامل باشیم...
سر به زیر نشسته ای،گلبرگ ها مشتاق و بی تاب خود را به تو می رسانند.
اما چه کسی می داند که در دل تو چه می گذرد...

کمی آنطرف تر،درست آن گوشه،مهدی آقا تو را نظاره می کند: 
دستت درد نکنه طاهره،رو سفیدم کردی..
عالی بود
متشکرم
اشتیاق داشتم ازنحوه شهادت وزندگی شهید بیشتر مطلب میخوندم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">