اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

و فدیناه بذبح عظیم ...

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ق.ظ

 

می گویند قسم خوردن برای حرف دروغ، گناه است و حتی اگر برای حرف راست هم باشد، کراهت دارد. اما یک جاهایی هست که انگار نمی شود قسم نخورد. مثل آن جا که علمدار عشق، به ساز غیرت، خروشید: والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی

انگار بعضی وقت ها آدم فقط باید قسم بخورد که حرفش قطعیت پیدا کند. دیروز هم آنها که در اوج گرما، تابوت سلاله زهرا سلام الله علیها را به دوش می کشیدند قسم می خوردند سید محمد اگر برای آنی زنده شود و آرزویی داشته باشد، قلّه آمال دلش همین دسته روی و سینه زنی و روضه خوانی در خیابان است. او لحظه لحظه زندگی اش را در محبت اهل بیت گذراند و حالا حتی اگر صدایش به گوشمان نرسد ذائقه اش در فهم ما جا خوش کرده و وادارمان می سازد که آخرین حضور پیکر او در بین زمینیان را با اشک و نجوا توأم سازیم. دیروز با این که اعلام شد تابوت شهید موسوی ناجی با آمبولانس به گلزار شهدا خواهد رفت و مردم هم باید با اتوبوس های آماده کنار حرم، عازم گلزار شوند، بچه های هیئتی و بسیجییان حوزه یک شهید ابراهیمی، بی توجه به گرما و بعد مسافت، از این دستور، سر باز زدند؛ تابوت شهید را به دوش کشیدند و دوان دوان ذکر گفتند و بر سر و سینه زدند تا یک بار دیگر به یاد شهید مدافع حریم عشق، خیابان چهارمردان قم، که سال های سال، مهد شهیدان کوی دلدادگی بود با نوای محزون کاروان شهادت، هم آوا شود.

حجت الاسلام سید محمد موسوی ناجی، مدافع شهید حرم عسکریین، کودکی سه ساله داشت که داغ غربت کربلا را در دلها زنده می ساخت. دیروز گلزار شهدای قم، حال و هوای دهه شصت را به خود گرفت. بالای مزار زین الدین ها، سید حسین سعیدی، اسماعیل صادقی، دقایقی، ابراهیمی، کورسل، کتابی، شفیعی، حقیقی، معماریان، جعفری مجدها، باقری زادگان، کشتگر، ترابیان و ... یکبار دیگر نوحه مقتل اباعبدالله خوانده شد: لب گودال، خنجر افتاده، پیکر افتاده، بی سر افتاده، مادر افتاده ...

 سال ها پیش در گلزار شهدای قم، شهیدی به خاک سپرده شد که طبق وصیتش، نامی از او روی سنگ قبر ننوشته اند. بر سنگ مزار او تنها یک عبارت که عصاره دل و جان همه شهداست، حک شده است: "پر کاهی، تقدیم به آستان دوست." این شرح حال دلدادگان بی قرار وادی وصال است.

پدر شهید موسوی ناجی هم از تبار عشقبازان عالم بود که بعد خاکسپاری جگرگوشه اش، دست به آسمان برد و سرود: اللهم تقبّل منّا هذاالقربان ... داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

راستی به کوری چشم منافقان، دیروز هم مادر و همسر شهید روی تابوت عزیزشان شکلات می ریختند، ترجیع بند اشعار سینه زنی هم این یک عبارت بود: اللهم ارزقنا شهادت، شهادت، شهادت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۱)

خوشا آنان که با عزت ز گیتی

بساط خویش برچیدند و رفتند

  ز کالاهای این آشفته بازار

شهادت را پسندیدند و رفتند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">