اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

مردم را از ثواب وقف فراری میدهید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۴ ق.ظ

Iranwire.com on Instagram‎: ". اوقاف و زمین‌خواری؛ هر ۲۶ دقیقه یک سند تازه  به نام اوقاف ثبت می‌شود گزارش علی رنجی‌پور @aliranjipour (ورق بزنید)  اصلاحیه: در صفحه دوم خط دوم کلمه "حیاط

 

این سازمان اوقاف هم شده است پاشنه آشیل نظام. حالا هر چه بخواهی با کلمات بازی کنی که فساد سیستمی نداریم و سیستم فاسد داریم نتیجه اش می شود یکی. هر کس هر گوشه از اوقاف دست گذاشت توانست چیزی پیدا کند که بکوبد توی سر نظام. خب برادر من وقتی شفافیت و پاسخگویی نباشد چه فرقی می کند سیستم فاسد باشد یا فساد سیستماتیک شده باشد؟ و بدتر از فساد هم البته توهم فساد است که پایه های نظام را سست می کند. این توهم بخشی اش بخاطر پمپاژ خبری و غلو و دروغ رسانه های دشمن است اما خب بخشی اش هم بابت عدم شفافیت و پاسخگویی مناسب است.

هر از گاه درباره سازمان اوقاف حرف و حدیثی مطرح میشود و این نهاد هم جواب روشنی نداشته و تحقیق و تفحصی هم از عملکرد آن صورت نگرفته است. اوقاف در شهرستانها تبدیل شده است به یک اداره دارایی مقدس که هر چه بیشتر درآمد به دست آورده و به تهران بفرستد ارج و قرب بیشتری در بین بالا دستی ها پیدا می کند. بعضی نمایندگان مجلس بارها نسبت به عملکرد این سازمان اعتراض کردند بارها نسبت زمین خواری به آن دادند اما صدایشان به جایی نرسید.

فارغ از عقوبت بعضی تصرفات نا بجای شرعی در نیّت واقف  و انسداد راه خیر، بالاخره مردم باید بدانند این درآمدها در کجا دارد صرف می شود؟ بعضی ائمه جمعه در شهرستانها دنبال درآمدهای وقفی افتاده اند. مردم می بینند پسران و دختران و دامادهای آنها هم به بهانه ای در دفتر مشغول شده و حقوق میگیرند. برایشان سوال پیش می آید مگر درآمد دفتر یک امام جمعه در شهرستان چقدر است؟ اساسا چرا امتیازاتی که بین نور چشمی ها مثل عروس جناب خاموشی و دیگر اقربا پخش می شود به مردم عادی نمی رسد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقای دولت با شما هستم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۱۰ ب.ظ

اعتبار مرحله دوم طرح فجرانه کالابرگ برای مشمولان شارژ می‌شود - خبرگزاری آنا

 

دولت محترم! انتخابات تمام شد؟ خرت از پل گذشت؟ میخواهی هر چه دم دستت هست به پاچه ملت فرو کنی؟ دلار را که بالا بردی، سکه را هم، کالابرگها که رفت هوا، یارانه را هم کشیدی آن طرفتر به اندازه یک ماه از جیب مردم پرید، هم میخواهی ژست هواداری مردم را بگیری هم به سرمایه دارها و سهامداران فروشگاههای کلان که یا مدیر دولتی هستند یا اسپانسر انتخاباتی حالی بدهی، میل خودت، اما سر جدت اسم طرح را هر چه میگذاری فجرانه نگذار، یک نفر از کت و کلفتهای بالا نشین برود داخل صف ببیند مردم چه دارند نثار می کنند، طرف سیصد الی پانصد هزار تومان باید بریزد به جیب فروشگاه خرت و پرت بخرد تا آن دویست تومانش فعال شود، حالا خانواده پنج شش نفره چقدر پول باید همراهشان باشد؟ بله شما از دولت قبلی بهترید بحثی نیست اما یادتان باشد با شعار مردم محوری و عدالت و حمایت از محرومان روی کار آمدید. این شعارها را مسخره نکنید، شما که بار چند نسلتان را بسته اید، نوش جانتان، اسم فجر را چرا به بازی گرفتید؟ یک خانواده شش نفره محروم به نظر شما سه میلیون پول بیکار توی حسابش دارد؟ بعد به اندازه چهار میلیون و دویست هزار تومان چه کوفتی بخرد که در سایر نیازهای ضروری زندگی اش نماند؟ واقعاً تصور شما از محرومان چیست؟ می شود سهامداران فروشگاههای زنجیره ای را معرفی کنید؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غزه در رمضان

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ

وقتی خدا را داری همه چیز داری. تو قدرتمندترین موجود عالمی. هیچ چیز نمیتواند تو را منفعل و سرخورده و مأیوس سازد. آنها که خدا را دارند پیروز هر میدانند.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این خانم همه جا هست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۰۹ ب.ظ

photo_2024-03-15_16-32-35_0wxo.jpg

 

اولین عصر ماه مبارک رمضان، نخستین برنامه زندگی پس از زندگی در ماه نو، داوود (محمد) سلیمانی، جوان میهمان برنامه بود. ماجرای حادثه ای را تعریف کرد که سال 96 برایش اتفاق افتاد. داشت با موتور به محفل مناجات شبانه ماه مبارک می رفت. تصادف کرد. بیهوش شد سر و صورتش غرق خون بود. دید خانمی با چادر خاکی از راه رسید. چهره اش پیدا نبود. دستی به سر و صورت او کشید و گفت خوب می شوی.

مادر یوسف داورپناه می گفت ضدانقلاب ها مرا بردند گوشه بیابان، جنازه پسرم را انداختند جلوی پایم، گفتند بنشین با دست خودت باید او را دفن کنی. خودشان با اسلحه ایستادند دور تا دورم. دلم داشت از جا کنده می شد. هیچ کس نبود به فریادم برسد و تسکینی به دردم بدهد. دیدم خانمی با چادر مشکی آمد کنارم گفت آرام باش، لااله الاالله بگو، الله اکبر بگو، زمین را بکن...

عبدالحسین برونسی رفت قابله بیاورد نتوانست. درگیر کارهای انقلاب شد. در غیاب او خانمی نجیب آمد خانه شان خودش را قابله معرفی کرد. بچه را راحتتر از آنچه تصور میشد به دنیا آورد. تعارف کردند چیزی نخورد، چیزی نگرفت. گفت اسم دختران را بگذارید فاطمه و رفت.

همسر منوچهر مدق می گفت من خانم را بیرون خانه دیدم، اما منوچهر که روزهای آخر عمرش را می گذراند گفت او هم همراه آن مرد به عیادتم آمده بود داخل. بعد که رفتند می گریست من از شما شفا نخواستم، شفاعتتان کافی است، حالا که خودتان را به من نشان دادید دیگر میلی به ماندن ندارم.

زندانبان عراقی آب خنک را می آورد جلوی دهان اسیر مجروح ایرانی، اما می ریخت روی زمین و مسخره اش می کرد. دو روز این کار را کرد. شب سوم رفته بود خانه. صبح مادرش با غیظ و غضب به او گفت تو داری چه کار می کنی؟ چه بلایی داری سر ما می آوری؟ دیشب خانمی آمد به خوابم گفت به پسرت بگو اگر یکبار دیگر بچه های مرا آزار بدهد زندگی اش را سیاه میکنم.

هلال بن نافع گفت دیدم پسر علی نفس های آخرش را می کشد. گفتم لااقل تشنه از دنیا نرود. رفتم یک ظرف آب آوردم. ملعون گفت دیگر دیر شده. کارش را تمام کردم. گفتم تو که کارش را تمام کردی دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده؟ با حیرت گفت لحظات آخر که روی سینه اش نشسته بودم صدای بانویی را شنیدم که لرزه بر اندامم انداخت از ته دل می گفت: غریب مادر حسین.

++++

این خانم برای پدرش هم مادری میکرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل شکسته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۶ ب.ظ

قرص درمان "قلب شکسته" کشف شد! | پایگاه خبری جماران

 

اگر می خواهید به هر چه می خواهید برسید از دل شکسته استقبال کنید. هر وقت زمین خوردید، گره ای افتاد، کسی چیزی گفت و... دلتان شکست اول از همه خدا را شکر کنید زیرا درهای رحمتش به روی شما باز شده است. گفته اند بین دل شکسته و خدا هیچ حجابی نیست. حرفتان مستقیم به گوش خدا می رسد و ملائک آمین گوی دعایتان هستند.

زیباترین و مطمئن ترین راز عالم که کلید سرنوشت و نجات مادی و معنوی ما در آن نهفته، دل شکسته است. هر وقت دلتان شکست و هوس ریختن اشک داشتید، خدا را شکر کنید و بعد هر چه می خواهید، از او بخواهید. شک نکنید به گنجهای هستی نزدیک شده اید و سخت ترین راهها پیش پایتان هموار خواهد شد. 

به گمانم خدا خدایی شدن را در دلهای شکسته قرار داده، یا خودش هم دل شکسته است که حالِ دل شکستگان را درک نموده و تقدیر عالم را در کف آنها قرار می دهد.

غروبهای ماه مبارک رمضان و فشار تشنگی و گرسنگی و خستگی، دل ها را گاه مغموم و حالها را دگرگون می سازد. فرصت خوبی است. اول خدا را شکر کنیم که این لحظات را در اختیار مان قرار داده و بعد هر چی نیکی است برای دیگران و خود طلب نماییم که بسیار به اجابت نزدیک است.

الحمدلله چنین خدایی داریم که دل دار بندگان است و غم و اندوه مخلوقاتش را با یک آه از صحیفه قلبشان می زداید. ثروتمندترین مردم دنیا آنهایی هستند که دلشان شکسته است.

و البته مواظب باشیم دل کسی را نشکنیم که بازنده دو عالم خواهیم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین وضعیت حکم تعلیق شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ

شهرداری بابل

 

شنیده ها حاکی است دادستان بابل مخالف امضا و اجرای حکم بازپرس دادگاه مرکز استان در تعلیق شهردار بابل است.
در صورت صحت خبر، کار وی بر خلاف اختیارات قانونی حوزه دادستانی بوده و از سوی مراجع نظارتی قوه قابل پیگیری است.
برخی معتقدند دادستان در ماجرای برخورد قضایی با شهردار اسبق بابل نیز حرکتی زیگزاگ داشت که در نهایت منجر به تضعیف جایگاه وی نزد هر دو طیف حامی و منتقد شهردار وقت گردید.
مخالفت دادستان بابل البته دلایل فنی نداشته و وی خود نیز قصور شهرداری و بی اعتنایی به تذکرات دلسوزانه کارشناسان در ضرورت تعمیر و اصلاح مجاری عبوری پل موزیرج را که منجر به فوت یک شهروند و آسیب دیدگی دو نفر دیگر گردید تایید می کند.
دلیل مخالفت وی با اجرای حکم، صرفا نگرانی از معطلی امور جاری و فعالیتهای اداری بلدیه در روزهای پایانی سال است.
فارغ از مراودات سازمانی و معادلات قضایی، این نکته باید مورد توجه مسئولان امر قرار بگیرد که صیانت از حقوق شهروندان اقدامی فرهنگی در راستای جلب اعتماد عمومی نسبت به سلامت نظام حاکمیتی است.
نکته دیگر اما عجیب بودن تغافل محافلی است که همواره مدعی حقوق زنان بوده و بخاطر دستمالی، قیصریه را به آتش می کشیدند این بار اما در قبال اهمال مسئولی مورد حمایت طیف خود که منجر به مرگ مظلومانه بانویی جوان گردید مهر سکوت بر لب زده اند!
شهردار البته حمایت لایه هایی از طیف سنتی و صاحب تریبون شهر را نیز به همراه دارد. مواجهه با اتهامات مدیری که وجه المصالحه جناحهاست شجاعت و استقلال رای مسئولان عدلیه را طلب می کند. 

آنچه مایه دلخوشی و یقین است اینکه اگر ظلمی صورت گرفته و حقی ضایع شده باشد در همین عالم بساط مسببان را بر هم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتاب 6410

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

کتاب 6410 خاطرات از: امیر سرتیپ خلبان آزاده حسین لشکری [چ1] -فروشگاه  اینترنتی کتاب گیسوم

 

امسال نزدیک به هفتاد جلد کتاب خواندم. اغلب ایین کتابها را هم در وبلاگ معرفی کردم تا اگر کسی علاقه دارد تهیه کرده و بخواند. جز معدودی، از خواندن اکثر این آثار لذت بردم و نکته ای آموختم. اما

کتاب 6410 که خاطرات امیر خلبان شهید لشکری است عجب چیزی بود. از آن کتابهایی که آدم دلش مبخواهد لا به لای صفحاتش دراز بکشد و روی سطر به سطرش غلت بزند و حالش را ببرد. چقدر این کتاب آرامش بخش است. آن را با دو واسطه از دوستی امانت گرفته و خواندم. فارغ از طرح جلد ضعیف کتاب و قصور در معرفی اثر و حذف و برش هایی نابجا در متن، خاطراتی که به قلم صادقانه مردی با 18 سال اسارت و سخت کوشی و استقامت بر زبان قلم جاری شده و عطر معنویت و حماسه و ایمان همه جایش پراکنده شده حسی خوب برای آدم به همراه دارد. جقدر غبطه خوردم چرا این مرد را از نزدیک ندیدم. چقدر ناراحت شدم چرا حجم مصاحبه ها و مستند سازی درباره این مرد حقیقی و اسطوره ماندگار و افتخارآفرین اندک و ناچیز است.

حسین لشکری نمونه خالص یک مرد مسلمان ایرانی است که استقامتش در 18 سال اسارت و سالهای گمنامی در سلول انفرادی و تحمل انواع شکنجه های جسمی و روحی و ناکام گذاشتن نقشه شوم دشمن در بهره برداری تبلیغاتی، آموزه ماندگار رشادت و میهن پرستی است. روحش شاد.

یک بار در نقطه صفر مرزی جلفا - نخجوان بر سر مزار شهید سرجوخه ملک محمدی و یارانش این حس شیرین غرور را تجربه کردم یک بار هم با مطالعه خاطرات امیر سرافراز ارتش حزب الله، شهید حسین لشکری.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینقدر گند نزنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۵ ب.ظ

حالا یک آدم مریض تیتر بزند "جدّ مهسا گرفت"! خوشتان می آید؟ یکی بگوید اینها با خودی های طرف نظام این کار را می کنند با معترضین مخالف نظام چه کرده اند چطور؟

تعداد عکسهایی که درباره برخورد زشت عوامل انتظامی با بسیجیان معترض به کشف حجاب منتشر شده بسیار زیاد است. زن چادری و مرد محاسن سفید را زده اند خونین و مالین کرده اند آنهم عصر اولین روز ماه مبارک و با زبان روزه.

بعضی صفحات ضدانقلاب چه جشنی گرفته اند از این خبط فراجا.

هنوز هم کسی بازخواست نشده و کسی عذرخواهی نکرده.

عاقل باشید و این ته مانده یاران دلسوز و خوشبین را برای نظام نگه دارید. اینها بچه های صاف و صادقی هستند که هنوز هم در تحلیلهایشان می گویند کار این را به پای آن نمی نویسیم کار آن را به پای این.

حواستان باشد خیلی ها از این دایره فکری خارج شده و وضعیت اقتصاد و بانکداری و آموزش و حجاب و اشتغال و ... را به پای همه مسئولان مینویسند و نتیجه ای دیگر می گیرند که شما خوشتان نمی آید لااقل در ظاهر. نگذارید این آخرین سربازان صدیق اسلام هم گمان کنند شما اسلام را برای توجیه و زمینه سازی قدرتتان می خواهید و در دو راهی بین میز و میزان طرف میز را گرفته و حکم و سلیقه خدا را رها می سازید.

نکنید این کارها را. به خدا فردا پس فردا مملکت در خطر بیفتد باز باید منّت همین بچه ها را بکشید جور عافیت طلبی بستگان و عناصر شما را بکشند. انتخابات تمام شد آن از وضع مسخره توزیع فجرانه و گرانی ها و قیمت ارز و دلار و این هم از پشت پا زدن به مخلص ترین یاران انقلاب. یادتان باشد مشروعیت نظام به کرسی قدرت و فیش حقوقی نیست به اجرای اوامر اسلام است آنهم در همه سطوح چه عفاف و حجاب چه عدالت اجتماعی و رفع رانت و تبعیض و ...

شما که عاقبت بخیر نمی شوید اما خدا به عاقبت این نظام که خون آورد هزاران شهید بی نام و نشان است رحم کند.

 

photo_2024-03-13_16-55-54_p6m4.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به نیابت از مرحوم حسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ق.ظ

شنیده ها حاکی است شهردار بابل از سوی بازپرس قضایی، حکم تعلیق موقت دریافت کرده است.

ماجرا مربوط می شود به سقوط دو شهروند از کنار گذر پل موزیرج که به فاصله یک هفته اتفاق افتاد و منجر به فوت خانمی جوان گردید. 

شهرداری یکهفته فرصت داشت مطابق گزارش مکتوب سازمان آتش نشانی پس از گیر افتادن پسری جوان در حفره پل مذکور، نسبت به ترمیم آن و نجات جان شهروندان اقدام کند اما این کار را انجام نداد.

یک هفته بعد که زنی جوان سقوط کرد و جان باخت هم کسی به روی مبارک خودش نیاورد که در نهایت با اعتراض رسانه ای بعضی شهروندان سیل عذرخواهی مسئولان و قول بررسی موضوع جاری گردید. البته قول برخورد با قصور عوامل مربوطه نیز همانطور که انتظار می رفت از سوی شورا و شهرداری در حد وعده باقی ماند. هیچ کس ولو در مدیریت میان رده شهرداری هم استعفا نداد. تریبون رسمی شهر که بخاطر سر بر شدن یک درخت در چهارراه فرهنگ و فوت هنرپیشه ای که دو سه نسل قبلش بابلی بود زبان به شِکوِه یا تسلیت می گشود در برابر این فاجعه باور نکردنی ساکت ماند.

اغلب رسانه های محلی به جز عزیزان بسیج رسانه در این خصوص مهر سکوت بر لب زدند که فارغ از علت مشخص و تأسف آور آن، خاطره ای تلخ از رسالت بر زمین مانده خبرنگاری و خودسانسوری در اذهان عموم رقم زده شد.

محکومیت شهردار بابل البته راه به جایی نخواهد برد. مگر محکومیت مالی عضو شاخص شورا که نقش اساسی در تعیین شهردار مطیع خود داشت راه به جایی برد؟

مگر اعتراض کسبه به سه الی پنج برابری شدن عوارض شهرداری به جایی رسید؟

حکم قضایی در ممنوعیت دفن زباله سایت انجیلسی که خساراتی بی پایان برای محیط زیست و مردم دارد به رغم ورود وزارت کشور و اختصاص پنجاه میلیارد تومان اعتبار، چقدر از سوی شهرداری مورد اعتنا قرار گرفت؟

ضمن تشکر از مقام محترم قضایی و گله از خودسانسوری جامعه خبری شهرستان بابل، این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که دیه متوفی و شخص آسیب دیده نه از کیسه شهرداری و بیت المال بلکه باید از جیب مبارک مسئولی پرداخت شود که با ترک فعل و بی توجهی به مسئولیت خود زمینه وقوع حادثه تلخ مرگ بانوی جوان را رقم زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای خدا آبروداری کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ

همین یک جو اعتباری که در اجتماع داریم، دور و بری هایمان جواب سلاممان را می دهند، جایی میرویم تحویلمان میگیرند، چند نفری هستند که حالمان را می پرسند، نظرمان را جویا می شوند و... مرهون لطف و بزرگواری خداست. خداست که باطن عفن ما را مخفی نگاه داشته و آبرویمان را خریده و به ما اعتبار داده است.

روزه داری سخت است. گاهی آدم خسته و عصبی می شود. اما خب اجرش به تحمل همین سختی است. نکند با پرخاشگری و دعوا و بگو مگو با اطرافیان، آبروی خدا را ببریم. بگویند طرف چون روزه دار است بی اعصاب و غیر قابل کنترل شده است.

برعکس، اگر این ماه بیشتر شاد و خوش خلق تر باشیم راه خدا را تبلیغ کرده ایم. دیگران متوجه می شوند ما چون روزه دار هستیم به خدا نزدیک شده و رفتارمان را اصلاح نموده ایم.

در خاطرات شهید مدافع حرم، معلم دلسوخته و عارف، مجید عسکری جمکرانی می خواندم مهری را هر شب زیر بالش می گذاشت. صبح قبل از نماز که بیدار می شد همان جا سجده شکری به جا می آورد که خدا جان دستت درد نکند روز دیگری را هم دیدم و توفیق عبادت کسب نمودم.

حالا هر روز نه لااقل سالی یکبار خدا را شکر کنیم که فرصت بندگی دست و پا شکسته ای نصیبمان شده است. الحمدلله، دم خدا گرم ماه رمضان دیگری را درک نمودیم. بدان امید که با روزه داران حقیقی اش محشورمان سازد.

 

حکایت لبخند معلمی که شوق پرواز داشت - ایرنا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

افطار سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۳۸ ب.ظ

عکس/ این نماز چقدر غریبانه است و سنگین!

 

صادقانه ترین جمله عمرشان اینک بر زبان جاری می شود:

اللهم انّا لا نعلم منه الّا خیرا

این کودک، زاده جهاد و شهید جنگ است. این که می گویند کودک، معصوم است هم او را می گویند.

کوچکترین شهید رمضان! به شهر خدا خوش آمدی، ادخلوها بسلام آمنین. زین پس بجای سوت خمپاره و غرش توپ و مهیب انفجار موشک، بر بال فرشتگان، آرام خواهی گرفت و لالایی ملائک، نغمه تبسم کودکانه ات خواهد بود. خون تو زیتون مقاومت غزه را آبیاری می کند و نوید آزادی قدس را سر می دهد. بخواب طفل شیرخوار من. خون پاک تو هم امانتی در آغوش آسمان باقی خواهد ماند تا طلوع فجر ظهور، انتقام از همه کودک کشان عالم، فرعونیان و یزیدیان و صدامیان و آل سعود و صهیون خبیث و آمریکای جنایتکار، وعده محتوم و تخلف ناپذیر خالق حق و حقیقت خواهد بود. خون شهید هدر نمی رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف حجابی دیگر از دولت اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ

تصویری تازه از وضعیت آخرالزمانی فرودگاه امام خمینی

 

اینجا فرودگاه امام است، چهره بی حجاب دولت اسلامی را مشاهده می کنید.

منظورم از بی حجابی، برداشتن روسری نیست. این که دیگر به یک مساله عادی مبدل شده و نظام دیوانسالار برنامه ای برای کنترل آن ندارد.

انبوه جمعیتی که برای دریافت ارز یارانه ای مسافرتی در فرودگاه جمع شده اند چهره عریان بی نظمی اقتصادی دولت اسلامی را به نمایش گذاشته اند.

در حالی که مردم در گوشه ای از کشور اسیر سیل و مشکلات ناشی از آن هستند، فشار معیشت، نفس بسیاری از خانواده ها را بند آورده، دولت دارد به هر کس که قصد سفر خارج از کشور را دارد حدود بیست میلیون تومان یارانه پرداخت می کند. این وضعیت با شعار اقتصاد مقاومتی چه تناسبی دارد؟

مسافران سفرهای خارجی در نوروز معمولا از چه طیفی هستند؟ چند مسئول میان رده را سراغ دارید که فرزند یا فرزندانشان در خارج از کشور مشغول به تحصیل و زندگی و سفر هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا سلام!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۳۵ ق.ظ

سلام" نام خداست ، - عکس ویسگون

 

سلام خدا! باز ما آمدیم. دوباره ماه تو شد و نوبت لوس بازیهای ما رسید. نعوذ بالله تو را خنگ فرض کرده ایم. بزرگواری ات را به حساب سادگی ات گذاشتیم. اما تو خدایی، بزرگتر از آنچه که در وصف و وهم بگنجد. می دانی رفیق نیمه راهیم. می دانی دنبال رابطه یکطرفه ایم و خرمان که از پل بگذرد به هر چه دوستی و رفاقت است پشت پا می زنیم. می رویم دنبال کار و رندگی مان، روز از نو و روزی از نو تا رمضان سال بعد. اینها را خودت میدانی و به هر آنچه پیدا و نهان است اشراف داری اما باز هم خودت را میزنی به آن راه، برایمان خدایی میکنی، جنبده ای را بدون روزی رها نمی کنی.

خدا جانم ما باز آمدیم در طلب دستهای مهربان و آغوش گرم تو. دم افطار دوباره خودمان را برایت لوس میکنیم. باز هم قرار است با تو عهد ببندیم که مسیرت را رها نسازیم. خودمان هم میدانیم سر این عهد باقی نخواهیم ماند. ولی شیرین است همین چند لحظه با تو بودن و احساس پشت گرمی داشتن. از مادر مهربان تری خدا و دل نرمت غرور پدرانه خدایی ات را به کرنش وا می دارد. انبوه خطاهای ما را به غمزه چشمی زدوده و حس سبکبالی و پرواز را به جانمان می نشانی.

سلام خدای من. ماهت مبارک. دور هم که باشیم می بوسیمت و سال نوی خودسازی و عید بازگشت به اصالت خویش را به تو هم تبریک میگوییم. امیدوارم بتوانیم خرق عادت نموده و دلت را یکبار هم که شده از دست خود شاد نماییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نخلها ایستاده می میرند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

خطای ناشناخته تلوبیون | مرجع پخش زنده و دانلود فیلم ، سریال و سایر برنامه  های تلویزیون

 

سر پایی و گذری داشتم تلویزیون را نگاه میکردم. شبکه مستند برنامه ای پخش کرده بود با نام نخلها ایستاده می میرند. چند لحظه ای بیشتر فرصت تماشا نداشتم. یک وقتی ان شاءالله بنشینم از اینترنت کاملش را با حوصله نگاه کنم.

در این مستند آماری بازگو شد که برایم حیرت آور بود. قبل از آغاز تهاجم عراق به ایران، تعداد نخلهای خرمشهر و آبادان نه میلیون بود. الان اما این تعداد به سه میلیون رسیده است. بیشتر از شش میلیون نخل در جریان جنگ فقط در این دو شهر نابود شد.

تصویری جالب هم از بعضی نخلهای باقی مانده زمان جنگ در اطراف بهمنشیر نشان داده شد. با اینکه تیر و ترکش خورده و قسمتی از بدنه آنها پوک و پوسیده شده بود اما باز هم شاخه هایشان محصول می داد.

نخلها ایستاده می میرند. حتی نخلهای بی سر هم پا بر جا بودند. نخل را انصافا باید نماد مقاومت مردم ایران دانست. هم ایستاده و مقاوم است هم تا آخرین نفس، ثمر می دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چراغی که به خانه رواست...

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

همه چیز درباره ضرب المثل چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است

 

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است از یک نظر غلط و از یک نظر درست به حساب می آید.

فرهنگ انسانی و اسلامی نمیتواند از اصل ایثار و فداکاری و خیرخواهی فاصله بگیرد. آدم هایی که از سهم خود زده و لقمه ای دهان دیگری می گذارند بزرگوار و ارزشمند به شمار می آیند. از این بابت، ضرب المثل مذکور غلط است و با فرهنگ بخشش و فداکاری منافات دارد.

از یک نظر دیگر اما میتوان به اولویتها نگاه کرد. مثلا در احکام ما اولویت پرداخت صدقه و زکات فطره با فقرای همشهری و نزدیکان است. البته یک موقع است نیازمندی در شهر یا سرزمینی دیگر احتیاجی مبرم و ضروری داشته و چنان در وضع بدی به سر می برد که نمی توان از کنار شرایط او به راحتی گذشت. مثل شرایطی که امروز مسلمانان غزه دارند.

نکته دیگری هم وجود دارد. کسی که بدهکار است و می داند اگر پولی که در دست دارد را در راه خیر صرف کند نمی تواند در موعد مقرر دِین خود را به طلبکار ادا نموده و حق او تضییع می شود. در این صورت هم ابتدا باید کار واجب یعنی پرداخت دین طلبکار را انجام داده سپس به فکر انجام کار مستحب و خیر باشد. قبلاً مشابه این مطلب را در خصوص عبادات هم نوشته ام. مثال کسی که برای عمل مستحبی زیارت مشهد مقدس، خستگی سفر و هزینه و خطر را به جان می خرد اما موقع اذان صبح که تکلیفی واجب است حاضر نیست به خود زحمت داده از اتوبوس و قطار پیاده شود. امام رضا راضی است شهر خودت بمانی واجباتت را انجام بدهی از همان دور سلامی بفرستی تا اینکه بخواهی زیارت بروی و تکلیفی واجب را از خود ساقط نمایی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرکوفت نزنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

شماتت | مردم ظالم‌تر می‌شوند

 

بابت طرحی مشغول مطالعه خاطرات سردار شهید طوسی بودم. شهید طوسی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 25 و جانشین لشکر بود که در فروردین 66 عملیات کربلای هشت شلمچه به شهادت رسید.

یکی از نکات جالب زندگی وی را میخواهم خدمتتان عرض کنم.

محمدحسن قاسمی طوسی نقش اصلی و محوری در پاکسازی جنگلهای شمال ار لوث وجود منافقین و گروهکهای الحادی و مارکسیستی داشت که امنیت بخشی از کشور را مختل کرده بودند. طرح اعزام سراسری لبیک و راهیان کربلا و هم ایده جالب او بود که آثار تبلیغی و روانی و فرهنگی شگرفی داشت و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد. والفجر هشت که بزرگترین عملیات برون مرزی دفاع مقدس است و هم اکنون به عنوان "عملیات عبور" در دانشگاههای نظامی دنیا تدریس می شود با طراحی و شناسایی و برنامه ریزی او و دوستانش به ثمر نشست. کربلای یک و آزادی مهران هم همینطور و ...

درباره اخلاص و بزرگواری شهید که نیروهای زیر دستش را عامل موفقیت ها و طرح ریزی ها می دانست و خودش را نمی دید و حتی دوست داشت پیکرش مفقود شود که مبادا تشییع او پر رنگ تر از تشییع دیگر شهدا باشد قبلاً نوشته ام.

الان حرفم چیز دیگری است.

این شهید در ابتدای پیروزی انقلاب وقتی جذب سپاه شد یک جوان ساده روستایی بود. به عنوان نیروی مبتدی، ماشین آهوی سپاه را در اختیارش قرار دادند که فعلا رانندگی کند. همان اول که سوار شد ماشین را موقع خروج کوبید به دروازه محوطه سپاه!

شاید اگر کسی آن صحنه را می دید می گفت چه نیروی بی دست و پایی، به درد هیچ کار نمی خورد، نمی شود روی او حساب باز کرد و...

اما دیدید همین جوان ساده و تنومند روستایی چند سال بعد به چه اعجوبه ای تبدیل شد؟

حسن باقری هم یک خبرنگار معمولی بود که به نابغه جنگ تبدیل شد. شهید برونسی بنا بود، حاج حسین بصیر جوشکاری می کرد، متوسلیان و همت و باکری و شهبازی و وزوایی و ... دانشجو بودند...

طلبه ای را سراغ دارم بابت مشکل کوچک انظباطی در همان سال اول طلبگی داشت از حوزه اخراج می شد. رفتم میانجیگری کنم. مسئول مربوطه اصرار داشت او که درس خوان هم بود در آینده به درد حوزه نخواهد خورد. آن طلبه هم اکنون یکی از مدیران ارشد حوزه علمیه کشور است و منشأ خدمات فراوانی قرار گرفته.

طلبه ای بود دیر فهم. خوب درس را متوجه نمی شد. حتی بابت نوع لهجه و تلفظ حروف، مردم پشت سرش نماز نمی خواندند. ناامید نشد. زحمت کشید و درس خواند. الان گاهی در تلویزیون و بعضی محافل علمی حاضر شده و مباحث فلسفه سیاسی را به بحث و مناظره می گذارد و بسیار هم موفق است.

چه کسی گمان می کرد لات و قلدر یا داش مشتی هایی مثل حسین تهرانی تبدیل شوند به عارف صاحب نفسی چون شیخ حسین کبیر؟ شاهرخ ضرغام و جعفر  شیرسوار و حمید میرافضلی و ... در شمار برجسته ترین شهدای کشور جای بگیرند؟

در زندگی بسیاری از مخترعین و مکتشفین و تجّار و دانشمندان و هنرمندان و سیاستمداران  جهان خوانده ام که اغلب افرادی معمولی بوده و از نقطه ای کوچک و پیش پا افتاده شروع کرده اند و ابدا کسی تصور نمی کرد آنها در آینده به شخصیتی بزرگ و ماندگار تبدیل شوند. حتما شما هم تعدادی از این دست افراد را می شناسید و زندگی نامه هایشان را خوانده اید.

الغرض، زود ناامید نشویم، خودمان را دست کم نگیریم. دیگران را هم دست کم نگیریم. انسان خلیفةالله است و تجسم نفختُ فیه من روحی. انسان خدا نمی شود اما میتواند به اراده حق، جهان را مسخّر خویش قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاجعه طلاق در ادارات دولتی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ

پیشگیری و مداخله در خانواده به منظور کاهش طلاق - سازمان بهزیستی

 

همایشی درباره طلاق و صیانت از خانواده در وزارت کشور برگزار شد. این عبارت به نقل از مسئول مربوطه در سطح رسانه ها منتشر شده است:

"نعمتی به آمار طلاق در ادارات دولتی پرداخت و با بیان اینکه این آمار فاجعه‌بار است، افزود: طبق آمار در ادارات مسئله طلاق به صورت جدی وجود دارد."

اصرار بر کپی برداری از سبک و سیاق جوامع غربی با شعار تمدن سازی دینی در تضاد است. اگر برنامه ای برای اصلاح سبک زندگی مبتنی بر آموزهای دین و فرهنگ ملی در حوزه های آموزش و اشتغال و بانکداری و اقتصاد و صنعت و مدیریت و هنر و ... نداریم داعیه تمدن سازی هم نداشته باشیم. 

فاصله ما با دین البته فراتر از مقوله حجاب و عفاف است. راهبردهای اقتصادی و مدیریتی و ... ما گاه از آنچه دین دستور داده و انتظار دارد بسیار دور است. اما فعلا به همین نکته باید بسنده کرد:

استخدام بی رویه بانوان باعث بی کار ماندن مردانی شد که وظیفه تشکیل و اداره خانواده را دارند. یک مساله هم بی حوصلگی بعضی مادران و بانوان شاغل در بیرون از خانه است که به دلیل خستگی ناشی از ساعات کار، محیط خانواده را سرد و بی روح و پرخاشگر و عصبی می سازد. از سوی دیگر اختلاط غیر ضروری زن و مرد در هر محیطی که باشد تبعاتی اجتناب ناپذیر دارد. روح و باطن حجاب، حیا و عفاف است. قرار باشد در محیطهای تحصیل و اشتغال و ورزش و ... به این اصل توجه نشده و به ظواهر و پوسته دین بسنده شود جامعه از اهداف سازنده مکتب اجتماعی وحی، تهی خواهد ماند.

خانواده، مقدس ترین نهاد اجتماعی است که پایه تشکیل جامعه اسلامی شناخته می شود. اسلام بر حفظ و صیانت از کانون خانواده اصرار دارد. هر عنصری که باعث ضربه به تشکیل یا حفظ خانواده شود عنصری ضد دینی و ضد اجتماعی است که حکومت اسلامی وظیفه برچیدن آن را دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سپاه مراقب اعتماد مومنین باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

توییت رسایی و خبرگزاری فارس

 

بودجه فرهنگی سپاه، بودجه ای از بیت المال مسلمین برای دفاع از حریم ارزشهاست. این پول نباید در بازی کثیف جناحها و باندهای قدرت صرف شود.

رسانه های سپاه نباید بازیچه یک طیف دلال قرار گرفته، اعتماد مردم را خرج جریانها و افراد و باندهای متهم به فساد نمایند.

روزنامه جوان، خبرگزاری های فارس و تسنیم متعلق به سپاه هستند و راهی کج را طی می کنند. سر تا پای قالیباف چند می ارزد که این رسانه های نفت خور به جای مطالبه گری و رفع ابهامات گسترده پیرامون اطرافیان وی درصدد تخریب حمید رسایی و دیگر منتقدان باند هلدینگ یاس برآمده اند؟

خبرگزاری دروغگوی فارس، خودش را خفه کند اعتبارنامه رسایی رد نخواهد شد؛ اما به یقین اگر سپاه نجنبد، فارس و جوان و تسنیم، اعتبار این نهاد انقلابی و ستودنی را در ذهن مومنان خدشه دار خواهند ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به خاطر یک مشت دلار

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۵۴ ق.ظ

آخرین خبر | کاریکاتور/ سلبریتی عزیز، چند می‌گیری زنگ بزنی؟!

 

داریوش اقبالی خواننده مشهور و تا حدودی محبوب در بین جوانهای متفاوت دهه های شصت و هفتاد بود. عده زیادی بخاطر تقلید از سبک زندگی و حال و هوای او به اعتیاد گرویدند. خودش نیز این موضوع را پذیرفت و قول جبرانش را داد.

مهناز افشار که در جریان پرونده جدید خود متهم به تبلیغ برای فروش دارویی غیرمجاز گردیده داریوش اقبالی را باعث و بانی این تبلیغ فریبکارانه دانسته است. او در توییتی نوشت:

"آقای داریوش، من عاشق صدای شما و بسیاری از ترانه‌های شما هستم. و بارها هم به خودتون انتقال دادم و حتی نوشتم. اما وقتی از انسانیت می‌گویید ناچار هستم به یاد تجربه تلخ خودم با شما بیافتم. یکی از پرونده های من در داخل ایران به خاطر آقای داریوش است۔ همیشه فن صدایش بودم، از من خواست برای آمپول نالوکسان ویدیو ضبط کنم و گفتند مورد تایید وزارت بهداشت جهانی(این عبارت خیلی سوژه مخالفان افشار شده، آن‌ها در واقع این عبارت را گاف تلقی کرده‌اند) است۔ وقتی ویدیو و چیزی که ایشان از من خواسته بود را پُست کردم، وزارت بهداشت از من شکایت کرد، چندین بار از ایشان خواستم نامه‌ای از وزارت بهداشت جهانی که گفته بودند نالوکسان قابل استفاده برای اوردوز در منزل هم هست را بفرستند تا بتوانم در دادگاه از خودم دفاع کنم که بدون مدرک این‌کار را نکردم و ایشان دیگر پاسخ من را نداد۔"

 

داریوش هم البته ساده و راحت از کنار این ماجرا گذشت.

با مهناز افشار و داریوش و قصد و نیّت آنها کاری ندارم اما واقعا تا کی بخشی از بدنه جامعه قرار است مقلد و خودباخته جماعت سلبریتی باقی مانده و زندگی خود را با جهت گیری های احساسی و فاقد مبنا و خسارت بار این قشر همسو کنند؟

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتابی که جامع و متقن نبود

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ

تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360 _ زهرا صادقی

 

کتاب "تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360" را خواندم. راستش را بخواهید لذت نبردم. وقتی ناشر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی است سطح توقع مخاطب هم بالا می رود.

این کتاب کجایش تاریخ شفاهی بود؟ بیشتر به یک مقاله تألیفی شباهت داشت.

مولف، برخی مطالب را هم ناقص گذاشته و رد شده که به اعتبار تاریخی و قابلیت استناد اثر لطمه وارد کرده است. اشاره ای به حمایت جامعه روحانیت از بنی صدر ندارد. نامی از حسن حبیبی به عنوان نامزد حزب جمهوری اسلامی به میان نمی آورد. به دخالت کلاهی در انفجار حزب اشاره می کند. بیانیه سپاه را هم ذکر میکند که کلاهی تنها یکی از عناصر دخیل در این توطئه بوده است. خوب بقیه افراد دخیل چه کسانی بوده اند؟ پرونده شناسایی عاملین این جنایت به کجا انجامید؟ حادثه ششم تیر و ترور آیت الله خامنه ای بر اساس اغلب اسناد کار گروهک فرقان بوده یا لااقل کار منافقین نبوده. منافقین هم که انفجار هفتم تیر و هشتم شهریور را به عهده گرفته اند ترور ششم تیر را کار گروه دیگری دانسته اند. این کتاب اگر مدعی است آن هم کار منافقین بوده بهتر بود اسناد و دلایل متقنی در این باره بیان می کرد.

اواخر کتاب که اسامی شهدای واقعه هفت تیر ذکر می شود دو شهید به نامهای عباس ابراهیمیان و سیف الله عبدالکریمی زادگاهشان با خط تیره به معنای نامعلوم! بیان شده است. در حالیکه با جستجوی ساده اینترنتی هم میشد محل تولد آنها را پیدا کرد.

اگر محقق ارجمند حواسش نیست دارد اثری را به نام مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیرون می دهد ناظران کتاب کجا هستند؟ کارشناسان انتشارات کارشان را درست انجام نداده اند.

چندی پیش مستندی دیده بودم درباره شهید احمد مشلب که در لبنان بسیار معروف است. در ایران هم تا حدودی شهرت دارد. این فیلم را خانه مستند انقلاب اسلامی ساخته بود. در فیلم ادعا شد پدر احمد شهید است! در حالیکه پدر او زنده است و در عربستان کار و زندگی دوباره ای تشکیل داده است. دوستانی که در مراکز رسمی اقدام به تولید اثر میکنند باید مواظب وزن و جایگاه نهاد مربوطه باشند. انتشار این فیلم در لبنان با توجه به اطلاع مخاطب از واقعیت، جز پوزخند بی اعتمادی چه دستاوردی برای نهاد سازنده اثر دارد؟

مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان ناشر کتاب مذکور، معتبرترین مرکز تاریخ پژوهشی کشور است. قرار باشد به تولید آثار ضعیف و شل و ول و ناقص دست بزند اعتبار و وجاهت آثار فاخرش نیز زیر سوال رفته و دیگر نمیتواند رسالت تاریخی خود را در ثبت و انتقال حقایق دوران معاصر به نسلهای بعد به سرانجام برساند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هنوز هم در خوابی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

عکس/ شهادت کودکی در غزه بر اثر سوء تغذیه

 

این کودک فلسطینی بر اثر سوء تغذیه جان داد.

سازمان ملل کجاست؟ نهادهای حقوق بشری؟ آمریکا کجاست؟ غرب انسان دوست و عشق پرور و آزادی خواه چطور؟

هزاران کودک در این دنیا بر اثر گرسنگی و تشنگی بمیرند و نهادهای بین المللی دست روی دست بگذارند باز هم عده ای هستند که غرب را کعبه آمال خود دانسته و تصور میکنند آمریکا و اروپا مهد آزادی و انسانیت و مدافع حقوق بشر است. من نمی گویم در کشور ما حقوق همه شهروندان تأمین است و ظلمی صورت نمی گیرد؛ اما ساده لوحی محض است که گمان کنیم غرب ساکت و همدست در جنایات جهانی، غربی که در مقابل صدها بمب و موشک صدام که بر سر شهرها و خانه های مردم بیگناه کشور خودمان در طول دفاع مقدس فرود آمد ساکت نشست و باز هم به رژیم بعث، تسلیحات شیمیایی و کشتار جمعی داد دلسوز ما و به فکر نجات و مدافع حقوق ماست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قنبریان انتحاری زد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۲ ب.ظ

جزییات خبر | حجت الاسلام قنبریان: اقتصاد مردمی با توزیع عادلانه منابع محقق  می‌شود

 

کانال حجت الاسلام قنبریان جزو معدود کانالهایی است که دنبال میکنم. مطالب آن اعلب مفید و قابل استفاده است. حاج آقای قنبریان بی تردید پیش رو در نظریه پردازی پیرامون مقوله عدالتخواهی و حاکمیت دینی عدالت محور است.

یادداشت زیر دو روز قبل از انتخابات اخیر توسط ایشان منتشر شد که خواندنش را به دوستان وبلاگی توصیه میکنم:

 

 رای ستانی اینان نامشروع است!

• شما هم احتمالا اعضایی از خبرگان یا کاندیدهایی برای آن را دیده اید که نه فقط التزامی عملی به وظیفه نظارتی خود ندارند بلکه حتی با زبان تصریح هم می کنند! "نظارت" را به "صیانت" یا "حمایت" یا... تقلیل می دهند!
این در حالی است که رهبر کنونی انقلاب اسلامی تصریح به وظیفه نظارتی خبرگان کرده و نظارت بیشتر را می ستاید [لینک: حتماً بخوانید! (https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=23762)]

✔️ به حسب دو مقدمه فقهی، رای دادن به چنین نامزدهایی فاقد وجاهت شرعی است:

1⃣ فتوای ولی امر مبتنی بر حرمت شرعیِ اشغال پست توسط کسانی که قانون اساسی را قبول ندارند:

《اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی در مسئولیتی مشغول کار است، ولی آرمانهای نظام جمهوری اسلامی را آن‌گونه که امام بزرگوار ترسیم کرده است و در قانون اساسی تجسّم پیدا کرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست برای او #حرام_شرعی است. آن‌جایی که صحبت از مسائل اساسی نظام اسلامی است، آن‌جایی که وحدت دین و سیاست مطرح است، آن‌جایی که اصول قانون اساسی مورد نظر است، آن‌جایی که الزام به تبعیّت از دین و شریعت مطرح است، اگر یک مسئول عقیده‌ای غیر از این دارد، میتواند شهروند جمهوری اسلامی باشد -مانعی ندارد- اما نمیتواند مسئول باشد؛ بخصوص در مسئولیتهای بالا. مدیران ارشد، نمایندگان مجلس و مسئولان عالی‌مقام قوّه قضایی، درعین‌حال که مسئولیت مهمّی در نظام جمهوری اسلامی دارند، نمیتوانند به آرمانهای نظام جمهوری اسلامی و اصول قانون اساسی اعتقادی نداشته باشند؛ چون اعتقاد انسان در عمل و گفتار او اثر میگذارد.》
(بیانات دیدار با مردم اصفهان ۸۰/۸/۸)

2⃣ قانون اساسی در اصل۱۱۱ نظارت بر بقاء شرایط و حتی بازبینی بودنِ شرایط از بدو امر را به خبرگان سپرده است:

《هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل۵ و۱۰۹ گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد تشخیص این امر بر عهده خبرگان مذکور در اصل۱۰۸ می باشد...》

⬅️ نماینده ای که نظراً یا عملاً نظارتی که تامین کننده این اصل باشد را نداشته باشد، طبق "فتوای معیار" و هم "طبق قانون اساسی"، فاقد صلاحیت نمایندگی خبرگان ملت است.

🔅 توجه:
 در صلاحیت، باید "احراز" صورت گیرد و اصل بر صلاحیت نیست؛ لذا مشکوک هم مطرود است. کسانی که اعتقاداً یا التزاماً چنین چیزی برایشان احراز نشود، مصادیق خبرگان قانون اساسی نشده و طبق مبنای بیان شده، رای دادن به آنها هم محل اشکال است.

🔅 پ.ن:
تصورش را بکنید در ادوار گذشته، شورای محترم نگهبان برخی را به علت "عدم اعتقاد یا التزام به وظیفه نظارتی خبرگان"، با عنوان "عدم التزام به قانون اساسی"، #رد_صلاحیت می کرد؛ چه اثری در افکار عمومی و ترفیع شان مجلس خبرگان داشت؟!!
#انتخابات
#مجلس_خبرگان

📝 محسن قنبریان ۹اسفند۱۴۰۲
☑️ @m_ghanbarian

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام طرف می رویم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ

کنوانسیون اروپایی حقوق بشر هفتاد ساله شد؛ خدمات آن برای شهروندان و مهاجران  چیست؟ | Euronews

 

مطلب جالبی خواندم پیرامون نقش ایتا در انتخابات اخیر. نویسنده معتقد بود در دوره های قبل تلگرام و اینستا در جهت دهی افکار نقش داشتند این بار ایتا.

فارغ از لزوم بحث و بررسی بیشتر پیرامون این موضوع نکته دیگری هم این وسط وجود دارد. ایتا از سوی نهادی پشتیبانی می شود که اتفاقا به شکل سازمانی موظف به حمایت از تیم قالیباف بوده است. شاخ های ایتایی هم مثل شیخ فرهاد و دارابی و ... اغلب حقوق بگیر و طرف قرارداد مجموعه قالیباف هستند. اما عنان کار با حضور نیروهای مستقل انقلابی از دست این جماعت خارج شد. بچه های انقلابی اگر به شکل جمعی وارد عرصه مدیریت افکار عمومی شوند لااقل در بسترهای مجازی و واقعی جبهه خودی می توانند به پیروزی برسند.

این روزها درباره علت کم شدن اقبال عمومی به انتخابات هم زیاد بحث می شود. یکی میگوید بخاطر مشکلات معیشتی است. یکی می گوید بخاطر معضلات فرهنگی، یکی گردن دشمن می اندازد، یکی غفلت دوست و کم کاری جبهه خودی و...

می توانم قسم بخورم افرادی را می شناسم که رای نداده اند اما حاضرند جانشان را برای نظام و اسلام و انقلاب و رهبری و شهدا فدا کنند. نه انبوه آرا نه فروکش کردن اقبال عمومی، هیچ یک را ملاک مشروعیت یا عدم مشروعیت نظام نمی دانم.

نظام تا زمانی که بر مدار اسلام و انقلاب حرکت کند مشروع است و هر گاه برای جلب رضایت غرب، به قواعد شبکه جهانی استکبار ذیل کنوانسیونهای ورزشی و هنری و فرهنگی و اقتصادی تن بدهد یا هوای نفس و تفرعن و زیاده خواهی بر آن سایه بیفکند از مدار مشروعیت خارج می شود. مردم اسلام را دوست دارند و هر جا صداقت و یکرویی و کارآمدی ببینند حمایت میکنند. مواظب باشیم نظام ضد نظام نشود! نظام دیوانسالاری نباید مسیری را طی کند که نظام امت و امامت لطمه ببیند.

اقتصاد، آموزش، بانکداری، صنعت، هنر، سبک زندگی، سبک مدیریت، خدمت سربازی و... نباید از چارچوب معیارهای اسلامی خارج شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کجای تصویر ایستاده ای؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ

متن خنده دار و جوک جدید

 

دوستی می گفت دختر خانم مجردی که در عکس های گروهی مختلط، نزدیکتر به مردها می ایستد حتماً مشکلی دارد!

گفتم اولاً صرف چند عکس ولو با رفتاری مکرر نمیتواند معیار قضاوت افراد قرار بگیرد.

در ثانی، اتفاقاً معتقدم چنین دختر خانمی پاک و سالم است. او به اقتضای طبیعت انسانی و بنا بر اصل تکامل، به جنس مخالف نیاز دارد؛ به هر دلیلی مجرد مانده، نجابت به خرج داده دنبال دوستی با جنس مخالف و ... نرفته و فطرت و غریزه اش پاک و دست نخورده باقی مانده که حالا طبق معیار خودت، ولع نهفته درونش او را خواسته یا ناخواسته به ایستادن کنار یک مرد کشانده است. وگرنه رابطه برایش عادی باشد که اینطور احساس نیاز نمی کند.

البته کلاً از این نوع معیارهای آبکی بعضی جماعت مشاور و مدعی ریزبینی، خوشم نمی آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصالت ها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمدباقر روحی کاشی»

 

صدای خوبی داشت. اذان می گفت، قرآن می خواند، مداحی می کرد. خط زیبایی داشت و خوشنویسی می کرد. به حفظ میراث فرهنگی علاقه داشت و ضرب المثل ها و بازی ها و رسوم محلی را گردآوری و ثبت می کرد.

 روستا را سیل برداشته بود. خانه ما هم در محاصره آب قرار داشت. حیاط خانه پر از آب و گل شده بود. پدرمان روحانی بود. حسینیه ای در خانه داشتیم. محمدباقر رفت و با نیّت فروکش کردن سیلاب، قرآن خواند. آب اندکی بعد عقب نشست.

تیر و ترکشی می خورد و می رفت بیمارستان، دلش پیش رزمنده ها بود. اولین فرصتی دست می داد خودش را خلاص می کرد و به جبهه می شتافت. سعی می کرد کمتر مرخصی بگیرد. سربازهایش شهید می شدند خودش را می رساند و به خانواده شان تسلی می داد. بچه های ارتش به تدین و ایمان و معنویتش باور داشتند. جزو اولین دانش آموخته های دانشگاه افسری بعد از پیروزی انقلاب بود که به خاطر رشادت هایش از سوی امیر سپهبد صیاد شیرازی مورد تشویق قرار گرفت.

ایام وضع حمل خانمش بود. آمده بود مرخصی. دوست داشت تولد فرزندش را ببیند. فهمید اوضاع منطقه شلوغ شده و به حضورش نیاز است. خانمش را رساند بیمارستان. تماس گرفت و به خانواده اطلاع داد. معطل نکرد و رفت. بیست روز بعد توانستند با او تماس گرفته و خبر تولد پسرش را بدهند. دوست داشت بیاید پسرش را ببیند. درگیری ها شدید بود. اغلب نیروهایش شهید شدند. خودش ماند و بیسیم چی اش. تا توان داشت ایستاد و مقاومت کرد. مجروح که شد افتاد دست دشمن. عراقی ها دیدند درجه دار ارتش به چنگشان افتاده برایش آب آوردند. بقیه اسرا هم تشنه بودند. محمدباقر روا ندید این آخرین لحظات عمرش دشمن شاد شود. می دانست سلام گرگ بی طمع نیست. لب به آب نزد. گفت از دست دشمن آب نمی خورم. افسر عراقی شروع کرد به اهانت. جوابش را با آب دهان داد. افسر بعثی سرسختی او را که دید و فهمید امکان ندارد بتواند از زبانش حرفی بیرون بکشد همان جا کلتش را در آورد و تیر خلاص زد. دلش خنک نشد. غیرت و مردانگی فرمانده جوان ارتش حزب الله، خونش را به جوش آورده و جلوی آن همه نیرو و اسیر، حقیر و ذلیلش ساخته بود. راه دیگری برای فرو نشاندن خشم حیوانی اش جست. پرید روی تانک. دستور حرکت داد. با تانک از روی بدن مطهر شهید رد شد تا خاک مقدس فکه و شرهانی با گوشت و پوست و استخوان یکی دیگر از بهترین اصحاب آخرالزمانی عاشورا عجین شود.

امیر سرافراز ارتش ایران، شهید محمدباقر روحی کاشی که جوانی خودساخته و مزیّن به آداب و اخلاق اسلامی بود در وصیتنامه نورانی اش نیز اینگونه سفارش نمود:

"در این برهه از زمان که انقلاب اسلامی عزیز با خطرهای گوناگونی مواجه است بزرگترین و مهمترین وظیفه، انجام یک انقلاب اخلاقی است در جامعه. این مهم را اگر انجام رساندید پیروزید و در این راه امام را سرمشق خود قرار دهید."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست ناپیدای تقدیر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۶ ب.ظ

این مطلب را در ایتا خواندم و پسندیدم:

 

قالیباف: مشکل پول نداریم

 

۱. قالیباف، جوهره‌ی شخصیتی عمل‌گرا دارد و  اطرافیانش نیز او را در این جهت، بیشتر و بیشتر، تهییج می‌کنند. از جمله درباره‌ی مدیریت فضای مجازی، او نشان داد که اهل حقیقت و سیاست‌ورزی مؤمنانه نیست. مگر رهبری در اول مجلس نگفتند که برای مدیریت فضای مجازی، در کوتاه‌مدت فکر کنید؟! مگر مرکز پژوهش‌های مجلس، طرح ننوشت؟! مگر این طرح در کمیسیون بحث نشد؟! مگر خود قالیباف آن را تأیید نکرد؟!

۲. آری، اندکی که گذشت، اصلاح‌طلبان علیه طرح، جوسازی کردند و نظرسنجی‌ها از مخالفت مردم با طرح حکایت داشت. قالیباف به رئیس جدید مرکز پژوهش‌ها دستور داد طرح را به گونه‌ای نقد کنند که اعتبارش ساقط شود. بابک نگاهداری هم فوری دست به کار شد و اطاعت کرد. چندی بعد، قالیباف اعلام کرد که اصلا اول باید شورای عالی فضای مجازی، مبانی را تعریف کند و سپس خودش هم طرح بدهد!

۳. رهبری در اولین دیدار، به مجلس تذکر داد که دچار تعارض منافع نشوند و عوام‌زدگی با مردم‌گرایی، تفاوت دارد و مصالح ملی را بر منافع خودشان ترجیح بدهند. تعارض منافع از این واضح‌تر که طرح کارشناسی را به بهانه نظرسنجی، کنار گذاشتند و به توصیه رهبری عمل نکردند؟! انگیزه در اینجا مشخص نیست؟! مگر رهبری به طور مستقیم، تکلیف نکردند؟! چرا شانه خالی کردند؟! رهبری، مجلس را مخاطب قرار داد یا شورای عالی مجازی را؟! چرا قالیباف، ابتدا موافق بود و پس از اطلاع از نظرسنجی، ناگهان چرخش پیدا کرد؟! جز این است که نگران ازدست‌دادن بدنه‌ی اجتماعی‌اش بوده؟! نیاز به نیت‌خوانی نیست؛ چون این چرخش، به شدت رسوا و بدتعبیر است. رفتار او چه معنای دیگری دارد؟! اگر طرح، ضعیف بود می‌توانست طرح جدید بنویسند، اما ننوشتند؛ چون احساس کردند که اصرار بر مدیریت فضای مجازی برای حیات سیاسی‌شان، هزینه‌ساز است.

۴. در پاییز ۱۴۰۱ نیز اغتشاش شکل گرفت که قطعاً، مبتنی بر فضای مجازی رها بود. دویست نفر جان باختند در اثر القائات فضای مجازی. همه‌ی بازداشت‌شدگان تصریح می‌کردند که در سایه‌ی هیجانات فضای مجازی، عنان از کف داده و از خود بی‌خود شده‌اند. اگر قالیباف در آن لحظه‌ی تاریخی به وظیفه‌اش عمل می‌کرد، شاید اغتشاش هم رخ نمی‌داد یا دست‌کم، دویست نفر جان خود را از دست نمی‌دادند. 

۵. دو سال است که در انتظار خروجی هستیم اما خبری نیست! هیچ طرحی برای مدیریت فضای مجازی در کار نیست. رهبری هم گاه‌وبیگاه گلایه می‌کنند. 

۶. قالیباف خود را از شرّ مدیریت فضای مجازی، آسوده کرد تا مبادا بدنه‌ی اجتماعی‌اش تضعیف شود و کرسی قدرت را از دست بدهد، اما انتخابات اسفند ۱۴۰۲ نشان داد که همه‌ی معادلات او نقش بر آب شد و از جایی خورد که حتی حدس نمی‌زد. او به مجلس راه یافت ولی با حقارت و سرافکندگی تمام؛ با رأی به‌شدت متزلزل، فروتر از دیگران و حتی نوپاهای سیاسی، و بدون اینکه بتواند نیروهای حلقه‌اش را در رقابت، پیروز کند. این رأی، از صد شکست، تلخ‌تر است. او برای رضای خدا از منافعش درنگذشت و مصالح ملی را ترجیح نداد، و امروز، نه به دنیا رسید و نه به آخرت. هر دو را باخت. او دیگر حتی خواب ریاست‌جمهوری را هم نخواهد دید.
این جهان کوه‌ست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

🖊 مهدی جمشیدی

https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ماشالا به این همه دقت!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ

متهم به قتل سه سال اشتباهی و به خاطر تشابه اسمی در زندان بود!

 

بهمن سال 1399 دو مرد جوان به نام‌های شاهین و بهزاد با علائم مسمومیت الکلی به بیمارستانی در جنوب تهران منتقل شدند.

 

 

متهم به قتل سه سال اشتباهی و به خاطر تشابه اسمی در زندان بود!

 از آنجا که حال عمومی‌ شاهین نامساعد بود و هوشیاری پایینی داشت بلافاصله به بخش مراقبت‌های ویژه فرستاده شد و بهزاد هم تحت درمان قرار گرفت. چند ساعت پس از آن شاهین تسلیم مرگ شد و بهزاد به خاطر آسیب شدید به چشم راستش بخش زیادی از بینایی‌اش را از دست داد.

با مرگ شاهین، جسد او با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس تحقیق از بهزاد را آغاز کرد.

او در تشریح ماجرا به مأموران گفت: شب حادثه با شاهین تصمیم گرفتیم مشروب بخوریم به همین خاطر با یک فروشنده مشروب به نام احسان که تلفنش را داشتیم تماس گرفتیم و او هم با پیک مشروب را برای ما فرستاد. بعد به مغازه جگرکی رفتیم و شام خوردیم. نیم ساعت بعد که به خانه برگشتیم دوباره با احسان تماس گرفتیم و مشروب خریدیم و خوردیم که به یکباره حال‌مان بد شد. اول فکر کردیم به خاطر خوردن جگرها بوده اما چشم‌هایمان تار شد و شاهین از هوش رفت و من به‌سختی با خانواده‌اش تماس گرفتم و آنها هم ما را به بیمارستان رساندند. مطمئنم مشروب‌هایی که خوردیم تقلبی بود که این بلا را سرمان آورد.

پس از اظهارات بهزاد مأموران احسان 37 ساله را شناسایی و بازداشت کردند. اما وی مدعی شد که نه فروشنده مشروبات الکلی است و نه شاهین و بهزاد را می‌شناسد بلکه او را اشتباه دستگیر کرده‌اند. بنابراین در حالی که متهم در همه مراحل بازجویی منکر فروش مشروب بود، پرونده با صدور کیفرخواست قتل شبه‌عمد به شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

نخستین جلسه دادگاه
در جلسه دادگاه اولیای‌دم شاهین درخواست قصاص کردند و بهزاد هم درخواست اشد مجازات و دیه کرد.
در پایان جلسه هم قضات متهم را برای مرگ شاهین به پرداخت دیه کامل و به خاطر کم‌سو شدن چشم بهزاد به پرداخت یک دهم دیه محکوم کردند.
با صدور حکم متهم اعتراض کرد و پرونده به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان پس از بررسی موشکافانه پرونده و بر اساس شکایت اولیای‌دم که درخواست‌شان قصاص بود، حکم را نقض و اعلام کردند که متهم باید با اتهام قتل عمدی محاکمه شود.
به این ترتیب پرونده برای رسیدگی با کیفرخواست جدید به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

دومین جلسه دادگاه
در این جلسه بهزاد که مشکل چشمی پیدا کرده بود، گفت: ما مرد فروشنده را ندیدیم چون با پیک مشروب را فرستاد اما اطمینان دارم که این مرد فروشنده مشروب بوده و حالا ادعا می‌کند ما را نمی‌شناسد. پزشکی قانونی تأیید کرده که چشم راستم به خاطر مسمومیت الکلی کم‌بینا شده است. بنابراین درخواست من دریافت دیه از متهم است.
سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: از زمانی که دستگیرم کردند گفتم که نه فروشنده مشروبم و نه شاکی‌ها را می‌شناسم اما کسی حرفم را باور نکرد.
قاضی از متهم پرسید: اگر شما فروشنده مشروبات الکلی نیستی چرا بازداشت شده‌ای؟
متهم جواب داد: به خاطر تشابه اسمی. اگر تماس‌های تلفن همراهم را بررسی کنید مشخص می‌شود که من راست می‌گویم یا نه.
بعد از متهم وکیل او نیز به قضات گفت: موکلم مدعی است به خاطر تشابه اسمی بازداشت و متهم شده است. در همه مراحل بازجویی هم بر این موضوع تأکید کرده اما توجهی به اظهاراتش نشده است. به همین خاطر می‌خواهم دستور بررسی موضوع را صادر کنید تا واقعیت مشخص شود.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با تکمیل تحقیقات و اثبات بی‌گناهی احسان، وی را از اتهام‌هایش تبرئه و حکم آزادی او را صادر کردند.

منبع: خبرآنلاین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چناری که خشکید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ

میگفت هر وقت مغرور شدی برو ...✨️ویژگی آدم مغرور | وطن وی

 

این قصه را بعدها برای فرزندانتان نقل کنید. خدا آدمهای مغرور را دوست ندارد. ندیدید با نمرود چه کرد؟ سال 84 یادتان هست مرعشی در مناظره ای شروع به تحقیر چهره احمدی نژاد کرد؟ حالا هم ادیب اصولگرا، طایفه سیاسی خود را چنار خواند و رقبا را پاجوش اما پس گردنی عبرت آموزی خورد.

شاه، امام و یارانش را دست کم گرفت. خمینی امیدش به خدا بود که گفت سربازان من در گهواره هستند. صدام خودش را سردار قادسیه نامید، حسین فهمیده ها و بهنام محمدی ها و سعد طوقانی ها و .... دست کم گرفت که در گل ماند.

حواسمان باشد خدا از تفاخر خوشش نمی آید. هر نعمتی که به دستمان رسیده، امانت و موقت است. شکرگزار خدا باشیم و غرّه نشویم. حدیث داریم متکبر بویی از بهشت نخواهد برد. کلام معصوم است متکبر خوار و ذلیل خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نتیجه انتخابات بابل تغییر می کند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ

طرح کلیپ آرت صندوق رای | تیک طرح مرجع گرافیک ایران %

 

از حوزه انتخابیه بابل گزارشاتی پیرامون بعضی تخلفات به شورای نگهبان ارسال شده که در حال بررسی است.

شهرستان بابل دارای دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای اسلامی است. اختلاف رأی نفر دوم و سوم کمتر از هزار بوده است. 

گمانه هایی پیرامون تغییر نتیجه انتخابات و جایگزینی مهدی سعادتی به جای سید احمد فاطمی مطرح گردیده است.

بی شک مردم دیار مومنان، تابع قانون بوده و اعلام هر نتیجه ای از سوی مجاری نظارتی را پذیرا خواهند بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیر پوست خبر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۳ ب.ظ

 

روز جمعه همین هفته که گرم برگزاری انتخابات بودیم، یک پاسدار ایرانی به نام رضا زارعی در سوریه با حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. سه بسیجی در شمیرانات تهران مورد حمله اوباش قرار گرفته و با سلاح سرد به شدت مجروح شدند که حالشان وخیم گزارش شده است. امام جمعه موقت میبد مورد حمله ناکام یک مهاجم قرار گرفت.

انقلاب زنده است تا زمانی که عطر وجود نیروهای انقلاب، مشام دشمنان این آب و خاک را می آزارد. تا زمانی که دشمن از ما بیزار و در پی ستیز است یعنی راه را درست می رویم.

عصر دلگیر جمعه، بی اعتنا به هیاهوی انتخابات به تماشای فیلم هناس نشستم. فارغ از هر نقد و نظری پیرامون کیفیت اثر، یادمان نرود هر کس قدمی برای پیشرفت این سرزمین بردارد منفور اجانب است. دشمن با آن که سر به زیر داشته و یک جا نشسته کاری ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نه به صادق لاریجانی چه معنایی دارد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

 

بر اساس اخبار منتشر شده، صادق لاریجانی نتوانست رای اعتماد مردم مازندران جهت ورود به مجلس خبرگان رهبری را کسب نماید. قضیه زمانی جالب تر می شود که بدانیم از بین پنج نامزد انتخابات خبرگان در ماندران، چهار نفر شانس ورود داشته و تنها یکنفر از این جمع، مازاد بر سهمیه استان بود. صادق لاریجانی علاوه بر اینکه با حکم رهبری، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است در فهرست نامزدهای مورد حمایت جامعه مدرسین نیز جای داشت اما موفق به کسب اعتماد مردم استان خود نشد.

چند نکته مهم در این خصوص گفتنی است:

یک- انتخابات، سالم برگزار شده است. اگر بنا بر پارتی بازی و تقلب بود، صادق لاریجانی با توجه به جایگاه مهم حکومتی اش باید به واسطه دستهای پنهان به پیروزی می رسید. مجری انتخابات در مازندران یعنی استاندار هم از نظر سیاسی در طیف لاریجانی و ناطق و ... قرار دارد. از این منظر باید امانت داری مسئولان برگزاری و نظارت بر انتخابات را به گرمی ستود.

دو- آیا می شود گفت مردم با رأی منفی به صادق لاریجانی، نماینده رهبری را رد کرده و جایگاه ولایت را تضعیف نموده اند؟ قطعاً خیر. زیرا نفر اول انتخابات، آیت الله محمدباقر محمدی لایینی، نماینده ولی فقیه در استان مازندران است که رویکردهای اخلاقی و معنوی وی همواره مورد قبول و دلگرمی مردم بوده است.

سه- مازندران از دیرباز محل تجمع و نشر و تحقق اندیشه های حاکمیتی شیعه بوده است. حکومت علویان در این خطه به وقوع پیوست. در دوران دفاع مقدس حدود ده درصد اعزامهای کشور از این منطقه صورت می گرفت، شکوه بیداری مردم آمل در واقعه ششم بهمن سال 60 در وصیتنامه امام نیز ثبت و ستایش گردیده و...

مردم مازندران همواره ثابت کرده اند از فهم و بصیرتی عالی در پیشبرد اهداف دین و انقلاب بهره مندند. آنها به خوبی درک میکنند صرف انتصاب و انتساب رهبری نمیتواند مانع از نقد و تحلیل باشد چنانکه رهبری عزیز نیز در گفتمان عدالت محور خود، نقد منصوبان را روا دانسته و مردم را به رشد سیاسی و بلوغ در تحلیل و بصیرت سوق داده است. مردم می دانند در مجموعه راهبردی حاکمیت، درست مثل زمین فوتبال، هر کس چه نقش و تأثیری باید داشته باشد. هر کس باید جایگاه و وظیفه خود را شناخته و به اقتضای آن رفتار نماید. علی علیه السلام کار خودش را انجام می دهد، ابوذر کار خودش را و... مردم مازندران به نمایندگی از مردم ایران، پیام لازم را به گوش صادق لاریجانی و سایر مسئولان رساندند. صادق باید بداند اگر وجاهت و اعتباری در مملکت دارد صرفا از سر کرامت و لطف رهبری انقلاب است وگرنه دل مومنان با او صاف نیست. او باید تا ابد خودش را مدیون آقایی آقا بداند.

چهار- زلف افراد و چهره ها را به اسلام و انقلاب و شهدا و ولایت گره نزنیم. عادت زشت بسیاری از سیاسیون و حامیانشان همواره پناه گرفتن پشت عناوین دهان پر کن و مقدس از جمله ولایت فقیه است. از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی هم بلوغ سیاسی و حریّت جوانان انقلابی و مومنان است که نیک می دانند پیشبرد اهداف دین، تعارف بردار نیست و افراد و چهره ها تا زمانی موجّه و مشروع هستند که باری از دوش انقلاب و اسلام بردارند. رهبری بارها اعلام کرده اند در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و .... از کسی حمایت نکرده و توجه به معیارها را اصل می دانند؛ اما همچنان بعضی پدرخوانده های سیاسی با لیست بازی های باندی و منفعتی از اعتبار رهبری برای جلب آرای مردم بهره گرفته و البته با رفتارهای متناقض خود، خواسته یا ناخواسته به اعتماد لایه هایی از جامعه لطمه می زنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیگزاگ نرویم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ق.ظ

طبع انسانها صداقت را دوست دارد. انسان حتی اگر خودش دروغگو و دو رو باشد دوست ندارد جامعه در دروغ و بی صداقتی فرو برود.

مردم از تزویر بیزارند. هر جا واژه شهید آمده صدق و صادق و صدیق هم کنارش ذکر شده. خدا شهدا را دوست دارد. مردم شهدا را دوست دارند چون از صداقت خوششان می آید. هر کس حرف و عملش یکی بود ارزش پیدا میکند.

حکومتها هم اگر صادق باشند و به آنچه مدعی هستند عمل کنند محبوبیت پیدا می کنند. منکر دستاوردها نیستم. منکر تلاشهای دشمن نیستم. اما رانتخواری و حقوقهای نجومی و شکاف طبقاتی و تبعیض برازنده حاکمیت دینی نیست. اگر میخواهید جایی را اصلاح کنید که به گدایی رای نیفتید نظام بانکی را در خدمت مستضعفان در بیاورید، تبعیض آموزشی را بردارید، باندبازی و قبیله گرایی را حذف کنید، عدالت اجتماعی را گسترده تر کنید، شبیه مردم زندگی کنید و ... اینها حرفهای من نیست در ادبیات رهبری بارها تکرار شده اما کمتر گوش شنوایی پیدا کرده است. برگردیم به اصالتها، شتر گاو پلنگ بودن به نفع خودمان و حیثیتمان و پرچم مقدس آزادگی که به امانت دستمان سپرده شده، نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدمخوار، آزاد می شود!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ق.ظ

آدم‌خوار کانادایی در آستانه آزادی از زندان

 

قبل از اینکه این خبر را به نقل از تابناک بخوانید یک یادآوری کوچک داشته باشم درباره کشف گورهای دستجمعی در کلیساهای کشور کانادا که در سال گذشته باعث حیرت جهانیان شد. این گورها متعلق به قرن نوزدهم که در حیاط کلیساها حفر شده و مربوط به قتل عام سیاه پوستها بود.

کشور متمدن کانادا اما اینبار شاهکاری دیگر از آزادی و حقوق انسانی را به خود اختصاص داده است:

 

رابرت پیکتون مخوف‌ترین و منفورترین قاتل سریالی کاناداست که در سال ۲۰۰۲ به اتهام قتل ۲۶ زن دستگیر شد و به زندان افتاد. او از سوی دادگاه به حبس ابد محکوم و مقرر شد که تا ۲۵ سال امکان درخواست آزادی مشروط نداشته باشد.

حالا، اما مقامات زندان اعلام کرده‌اند که با توجه به اینکه وی ۲۲ سال عمر خود را به طور متوالی در زندان سپری کرده، می‌تواند درخواست آزادی مشروط بدهد و در این صورت در سال ۲۰۲۷، یعنی ۳ سال دیگر از زندان آزاد خواهد شد.

اتفاقی که باعث برانگیخته شدن خشم خانواده قربانیان شده و آن‌ها با اعتراض گسترده نسبت به این اظهارنظر مسئولان زندان، اعلام انزجار کرده‌اند.

 

مزرعه مرگ

 

راز جنایات هولناک رابرت پیکتون در سال ۲۰۰۲ فاش شد. پیش از آن پلیس در جریان ناپدید شدن مرموز زنان خیابانی قرار گرفته بود و از آنجا که هیچ ردی از این زنان به دست نیامده بود، فرضیه اینکه همه آن‌ها قربانی یک قاتل سریالی شده باشند، مد نظر قرار گرفته بود.

ماموران پلیس که از سال ۱۹۹۷ روی پرونده ناپدید شدن زنان خیابانی تحقیق می‌کردند، به سرنخ‌هایی دست یافتندکه آن‌ها را به سمت یک مزرعه پرورش خوک در اطراف شهر ونکوور هدایت می‌کرد. صاحب این مزرعه مردی به نام رابرت پیکتون بود. اظهارات برخی از شاهدان از این حکایت داشت که تعدادی از زنان ناپدید شده آخرین بار در نزدیکی این مزرعه مشاهده شده‌اند. در این شرایط ماموران پلیس راهی مزرعه شدند و به بازرسی آنجا پرداختند، اما هیچ مدرکی که نشان دهد رابرت پیکتون در این پرونده نقش دارد به دست نیامد.

 

فریزیر‌های مخوف

 

رابرت همچنان مهمترین مظنون پرونده به شمار می‌رفت و ماموران منتظر بودند تا شاید بتوانند سرنخی علیه او پیدا کنند. در سال ۲۰۰۲ بود که ماموران بار دیگر راهی مزرعه رابرت شدند. این بار گزارش شده بود که او در مزرعه‌اش سلاح گرم غیرمجاز نگهداری می‌کند و ماموران به همین بهانه تصمیم گرفتند بار دیگر آنجا را بازرسی کنند. در جریان این بازرسی‌ها بود که ۲ فریرز در این مزرعه پیدا شد که مملو از بسته‌های گوشت بود. هر چند رابرت مدعی بود که همه آن‌ها گوشت خوک هستند، اما پس از انتقال آن‌ها به آزمایشگاه، معلوم شد که برخی از بسته‌ها گوشت انسان هستند.

ماموران که حالا سرنخ محکمی علیه رابرت پیکتون به دست آورده بودند، حکم حفاری در مزرعه او را از دادگاه گرفتند و در جریان عملیات بزرگی که بیش از ۷۰ میلیون دلار هزینه داشت، وجب به وجب این مزرعه حفاری شد و به این ترتیب بقایای اجساد قربانیان زیادی از دل زمین بیرون کشیده شد.

 

۲۶ یا ۴۹ قربانی؟

 

در جریان شناسایی بقایای اجساد کشف شده در این مزرعه، هویت ۲۶ نفر از قربانیان به دست آمد. همه آن‌ها زنان خیابانی بودند که طبق بررسی‌های پلیس، رابرت پیکتون آن‌ها را به مزرعه خود کشانده و پس از تجاوز، آن‌ها را به قتل رسانده و خوراک خوک‌هایش کرده بود.

پس از آن نیز استخوان‌های آن‌ها را در دل زمین دفن کرده بود. با این حال پیدا شدن برخی از قطعات انسان در فریزر‌های مزرعه، فرضیه اینکه رابرت گوشت قربانیانش را با گوشت خوک مخلوط کرده و به مشتریانش می‌فروخت، قوت گرفت.

از همان زمان بود که این جنایتکار مخوف به «آدم‌خوار» معروف شد و خانواده قربانیان و افکار عمومی به دنبال مجازات شدید وی بودند. این در حالی بود که برخی از استخوان‌های پیدا شده در مزرعه مرگ قابل شناسایی نبودند و به همین دلیل پلیس عقیده داشت که مرد جنایتکار ۴۹ زن را به قتل رسانده است.

در این شرایط بود که جلسه محاکمه رابرت پیکتون آغاز شد و هر چند وی هرگز به جنایاتش و نحوه ارتکاب آن‌ها و همچنین انگیزه‌اش از قتل‌ها اعتراف نکرد، اما در نهایت دادگاه وی را به حبس ابد محکوم کرد. مجازاتی که تا ۲۵ سال غیرقابل تخفیف بود.

حالا، اما با توجه به قوانین کانادا، قاتل «آدم‌خوار» که دهه ۷۰ زندگی‌اش را در زندان سپری می‌کند، واجد درخواست آزادی مشروط شناخته شده و در صورت موافقت با درخواستش، ۳ سال دیگر از زندان آزاد خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

داماد حاج قاسم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۳۰ ق.ظ

Behnam Gholipour on X: "ابوذر خضرائی افضلی داماد قاسم سلیمانی هستند ایشون  که گویا در استرالیا مشغول خرید ملک و املاک است برای روز مبادا #مهسا_امینی  #زن_زندگی_آزادی https://t.co/Vmp515V5Z3" / X 

 

روز گذشته سیدابوذر خضرایی افضلی، همسر نرجس سلیمانی و داماد شهید حاج قاسم سلیمانی از ورود به دوازدهمین دوره مجلس انصراف داد.

خضرایی طی نامه‍‌ ای به شورای نگهبان اعلام کرد که با وجود تایید صلاحتش از ورود به انتخابات مجلس انصراف می‌دهد آنهم به دلیل موضوعاتی که در این باره مطرح شده است. شنیده‌ها حاکی از آن است که برخی به او توصیه کردند که با توجه به راهکار و عدم رضایت حاج قاسم مبنی بر حضور خانواده‌اش در محافل سیاسی از انتخابات کناره‌گیری کند. خضرایی نیز از این رقابت سیاسی کناره گرفته است. اما نرجس سلیمانی، همسر او در شورای شهر تهران همچنان حضور خواهد داشت چرا که طبق قانون فعالیت سیاسی در شورای شهر ممنوع است.

دیده بان

 

بسیاری از مدیران و سیاستمداران کشور نه براساس استعداد و شایستگی فردی که بر مبنای نسبت فامیلی یا روابط حزبی و باندی با مشاهیر و صاحب منصبان به قدرت رسیده اند که این موضوع نقش بسزایی در هدر رفتن فرصتها و سرخوردگی جوانها و نخبگان داشته است. دست داماد حاج قاسم درد نکند که از ادامه رقابتها انصراف داد اما واقعا موقعی که داشت در انتخابات ثبت نام میکرد از دیدگاه شهید بزرگوار بی اطلاع بود یا چون دید در لیستها جایی ندارد عقب نشست؟

دم مقام معظم رهبری گرم که اجازه ورود فرزندانش را در هیچیک از فعالیتهای سیاسی و اقتصادی نداد. اغلب مسئولان کشور در این مورد حاضر به تبعیت از سیره و منویات رهبری نیستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لواشک، رول میوه!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ق.ظ

 

در خبرها آمده است لواشک به عنوان یک هله هوله خوشمزه ایرانی این روزها در اغلب کشورهای اروپایی و آمریکایی با استقبال مردم مواجه شده و تصاویری از خوردن آن توسط بلاگرهای غربی منتشر می شود که گاه از آن به عنوان رول میوه یاد می کنند. بعضی ایرانی های ساکن اروپا توانسته اند با تولید لواشک، کسب و کاری پر رونق برای خود ایجاد کنند.

پیشتر نیز صدور بعضی اقلام تولیدی ایران چه در زمینه صنایع دستی و چه پوشاک و خوراک و...، توانست نظر بسیاری از مردم دنیا را به سمت فرهنگ و ذائقه ایرانی جلب نماید.

به یقین کتابها و آثار فکری و فرهنگی و هنری زبان فارسی نیز در بین مردم دنیا مخاطبانی ویژه و پرطرفدار داشته و خواهد داشت. 

چند سال پیش برای انجام پروژه ای با بعضی رایزنهای فرهنگی ایران در سفارتخانه های خارجی ارتباط داشتم. دلم سوخت برای غربت فرهنگ ایران و اسلام که اسیر بعضی کارمندان بی انگیزه ای شده که با رانت و توصیه به مناصب حساس دست پیدا کرده اند.

صدور فرهنگ بومی مردم ایران نه تنها معرف شخصیت و قدمت و تمدن ایرانی و اسلامی است بلکه مقوّم باورهای ملی و عنصر رفع یا تضعیف خودباختگی بعضی هموطنان است که همچنان گمان می کنند برای پیشرف باید از فرق سر تا نوک پا غربی شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل، جبار جوادی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

جبار جوادی | شبکه اعزام سخنران و استاد عمار

 

جبار جوادی، قاضی نمونه استان تهران، راوی سیره شهدا و طلبه ای سالم، اهل فضل و اراده و جهاد است.

در بابل، کاندیدای انتخابات مجلس شده؛ کد 147. مستقل است به کسی باج نداده و نخواهد داد. یقین بدانید رأیتان هدر نمی رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با خودتان چند چندید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۴۵ ق.ظ

غلامرضا تاجگردون تایید صلاحیت شد؟

 

غلامرضا تاجگردون این دور از انتخابات مجلس، تایید صلاحیت شد که هیچ مورد حمایت مستقیم علی لاریجانی قرار گرفت.

در مجلسی که گذشت، اعتبارنامه تاجگردون به خاطر اسنادی در خصوص تخلفات مالی وی رد شد. آن موقع شورای نگهبان اعلام کرد مدارک کافی از سوی نهادهای اطلاعاتی به دستش نرسیده است. همان نهادهای اطلاعاتی که برای صفحات مجازی بچه های حزب اللهی هم به شکل روزانه، بپا گذاشته اند.

با اصرار علیرضا زاکانی و انتشار اسنادی که در اختیار داشت اعتبارنامه تاجگردون از سوی نمایندگان رد شد. اما حالا که دوباره صلاحیت وی تأیید گردیده حتی علیرضا زاکانی و سایت خبری وی هم مهر سکوت بر لب زده اند. چرا؟ تنور انتخابات گرم بماند؟ خب بقیه چرا با گزارشاتی کمتر از این رد صلاحیت شدند؟ آبروی شورای نگهبان و نهادهای امنیتی نرود؟ یا اصلا زاکانی و دار و دسته اش چهار سال قبل دچار اشتباه شده بودند؟ 

چه کسی به این ابهامات پاسخ می دهد؟

زاکانی البته درباره اکبر طبری هم دست به افشاگری زد و از اینکه او با این حجم اتهامات صرفا از مسئولیت کنار گذاشته شد انتقاد کرد تا نهایتا دادگاهی برای وی تشکیل شد که هوش از سر همه پراند. اما طولی نکشید که طبری آزاد شد. این بار جنجال حمید رسایی بود که ظاهرا او را به بند کشاند. کیومرث نیازآذری تبرئه شد. مصطفی نیاز که به کانادا گریخته بود به کشور بازگشت و تصاویر گشت و گذار آزادانه خود را منتشر نمود.

کسی نفهمید پرونده افشاگری فولاد مبارکه چرا با هیاهوی مرگ مهسا گم شد؟ پرونده اتهامات پتروشیمی میانکاله و عبدالله عبدی به کجا رسید؟ چرا مهدی عبوری که متهم تخلفات مالی و مدیریتی است در همین دولت پست مهم اقتصادی در مدیریت هلدینگ وزارت دفاع را دریافت کرد؟ چرا فرماندار بسیجی قزوین به صرف انتقاد از زمین خواری بعضی مسئولان محلی دستگاه قضا توسط همانها دستگیر و روانه زندان شد؟ مهدی جهانگیری که زندانی بود چرا در این دولت مسئول اتاق بازرگانی ایران و یونان شد؟ پرونده قطور زنگنه و جهانگیری و روحانی به کجا انجامید؟ چرا قالیباف به ابهاماتی که سعید محمد و دیگران درباره تخلفات کلانش مطرح کرده اند پاسخ نمی دهد؟

و....

بعد آقایان مدعی هستند به سوت زنی جایزه می دهند!!!

عدالت یعنی هر چیز سر جای خودش باشد. خیلی چیزها سر جای خودش نیست. از شکاف طبقاتی و ظلم بانکها به مستضعفان تا عرصه فرهنگ و آموزش و تمدن و سیک زندگی و... با آنچه اسلام خواست و شعارش را دادیم فاصله ها داریم. آقا فرمود مشروعیت مسئولان بسته به اجرای عدالت است. 

مسئول و کارمند و کاسب و کارگر و استاد و طلبه و دانشجویی که به وظیفه اش عمل نمی کند لقمه حرام به شکمش راه داده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم را چی فرض کرده اند؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

یک بابایی در شهر ما عضو شورای شهر است. خودش و خیلی ها میدانند چرا نمیتواند از صندلی شورا به بهارستان برسد. مدتی قبل پیش دستی کرد و بیانیه داد چون مجلس را مستقل نمی داند در انتخابات مجلس نامزد نمی شود! خب آن وقت مجلس مستقل نیست، شورا مستقل است؟! آن قدرتی که توانست مجلس را از استقلال خارج کرده و به چنگ آورد نتوانسته شورا را دست بگیرد؟

حالا جالب اینجاست همین فرد آمده رییس ستاد انتخاباتی یکی از نامزدهای مجلس شده! بالاخره ورود به مجلس ارزش فعالیت و تکاپو را دارد یا نه؟ اگر خوب است چرا خودت نیامدی و آن ژست را گرفتی؟ اگر ورود به مجلس بی فایده است چرا برای رأی آوردن دیگری تلاش کرده و از آبرویت مایه میگذاری؟ دقیقاً حرف حسابت چیست؟

یک بابای دیگری هم یکضرب مانور می دهد روی برگزاری کنسرت به بهانه ایجاد شادی برای مردم! قبول. بر فرض همین فردا در شهر کنسرت برگزار شود. جمعیت شهر پانصد هزار نفر است. بزرگترین سالن شهر معلوم نیست ظرفیت هزار نفر را هم داشته باشد. 499 هزار نفر دیگر کجا بروند شاد شوند؟ تحریف مطالبات مردم، فریب افکار عمومی نیست؟ می خواهی مردم را شاد کنی مشکل سرسام آور ترافیک را حل کن. اشتغال ایجاد کن، نزول خواری را از بین ببر و ...

یک خانمی هم ژست حمایت از آزادی حجاب را می گیرد و مدعی میشود حجاب نباید قانون باشد. این بنده خدا بلا تشبیه آدم را یاد منافقین می اندازد که خودشان حجاب دارند اما بی حجابی را ترویج میکنند. این فرد خودش بهتر می داند مشکل اصلی زنان مساله حجاب نیست. خودش بهتر می داند نمی توان در مجلس شورای اسلامی قانونی بر خلاف اسلام تصویب کرد. اینها را می داند اما روی حماقت بعضی از مردم حساب باز کرده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک اصل بر زمین مانده

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۴۵ ق.ظ

حرکت خوبی در حوزه علمیه قم برای احیای اصل بر زمین مانده 43 قانون اساسی آغاز گردیده که باید به فال نیک گرفت. این اقدام یکی از مصادیق عمیق و استراتژیک امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی در حوزه مسئولان است که فراگیری آن با زدودن غبار غفلت و تنبلی و مسئولیت گریزی صاحبان قدرت، طلیعه نیل به بخشی از اهداف نظام عدل اسلامی است. بعد از انقلاب خیزشهای ارزنده ای در راستای برقراری عدالت اجتماعی صورت گرفته اما انتظار از انقلابی که قرار است زمینه ساز ظهور حضرت حجت و الگوی تمدن سازی جهانی باشد بسیار بیش از آن چیزی است که تا کنون در میدان عمل اتفاق افتاده است.

اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادگی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار می‌شود:

  1. تأمین نیازهای اساسی‏: مسکن‏، خوراک‏، پوشاک‏، بهداشت‏، درمان‏، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه‏.
  2. تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسائل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی‏، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروه‌های خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامه‌ریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد.
  3. تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی‏، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی‏، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد.
  4. رعایت آزادی انتخاب شغل‏، و عدم اجبار افراد به کاری معین و جلوگیری از بهره‌کشی از کار دیگری. ‏
  5. منع اضرار به غیر و انحصار و احتکار و ربا و دیگر معاملات باطل و حرام. ‏
  6. منع اسراف و تبذیر در همه شئون مربوط به اقتصاد، اعم از مصرف‏، سرمایه‌گذاری‏، تولید، توزیع و خدمات‏.
  7. استفاده از علوم و فنون و تربیت افراد ماهر به نسبت احتیاج برای توسعه و پیشرفت اقتصاد کشور.
  8. جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور.
  9. تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی‏، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفائی برساند و از وابستگی برهاند.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیر برف آسمان خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۹ ق.ظ

photo_2024-02-26_08-53-41_8ls3.jpg

 

دیروز روز میلاد امام عصر در حرم حضرت معصومه کلی جوان عروس و داماد آمده بودند با دسته گل و شیرینی و لباسهای زیبا گوشه ای از حرم به رسم تبرک زندگی خود را با عهد به زیستنی زلال و اهل بیتی آغاز کنند. برف و باران رحمت الهی هم بر سرشان می بارید. امیدوارم زندگی مداوم و خوش و سازنده ای داشته باشند.

خدا راه ازدواج همه جوانها را هموار کند. وقتی دختر خانمهایی را می بینم که در سن ازدواج قرار داشته اما به دلیل تجرد و عدم بهره مندی از مسئولیت خانوادگی و اجتماعی در فضای مجای پرسه زده و با چتها و بحثهای بیخود دنبال تخلیه خود هستند دلم کباب می شود.

بعضی از این خواهران متدین ما در یک سنی خواستگارهای خوبی داشتند اما منتظر بودند همت و باکری نصیبشان شود حالا اما صدام هم گیرشان نمی آید.

تجربه پیدا کنند جوانها بخصوص خانمها، اگر جوانی آمد که حداقلهای اخلاقی و شرعی را رعایت میکند بسنده کنند و دنبال رویاپردازی های کودکانه نباشند که نتیجه چنین توهمات و خیال پردازی های بلاهت آلودی جز یک عمر تنهایی و ابتلا به مشکلات عصبی و رفتاری نیست. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رگ خواب شهیدان!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۰۰ ب.ظ

محمدباقر الله وردی طلبه بود. بیست سال داشت. سال 59 در اطراف سوسنگرد شهید شد. شب عاشورا وعده اش را داد. گفت فردا شهید می شوم. کم خوابید و بیشتر ساعات شب را به نماز ایستاد. صبح هم نیّت روزه کرد. فرمانده گفت امروز زیاد پیاده روی داریم، خسته و تشنه میشوی. گفت توکل بر خدا اشکالی ندارد.

یک ساعت از ظهر عاشورا  گذشته بود. محمد باقر داشت همراه دوستانش از مأموریت بر می گشت. گفت هر کس الان شهید شود به شهدای عاشورا می پیوندد. حرفش که تمام شد خمپاره ای آمد و کنارش بر زمین نشست. محمدباقر غرق در خون شد و ندای یاحسین ش برخاست. برایش آب آوردند. گفت: مدتها انتظار چنین لحظاتی را می کشیدم. این حسّ و حال را دوست دارم. لحظات آخر عمرم به یاد تشنگی اباعبدالله باشد... جیبهایش را که خالی کردند کاغذی پیدا شد روی آن این شعر نوشته شده بود: در مسلخ عشق، جز نکو را نکشند...

مدتی بعد پدر و برادرش شهید محمدرضا الله وردی هم به جبهه رفتند. شب جمعه ای بود. پدر خواب محمدباقر را دید. به او گفت خواهرم فاطمه بیمار است، مادر دست تنهاست، پیام داد بگویم یا شما یا محمدرضا برگردید و کمکش کنید...

پدر، خواب را جدی نگرفت.

شب بعد دوباره همین خواب را دید. محمدباقر گفت مادر منتظر شماست.

این بار دیگر احساس کرد مشکلی پیش آمده. اجازه گرفت و برگشت بابل. همسرش از دیدن او تعجب کرد. قبلاً که به جبهه می رفتی سه ماه طول می کشید تا برگردی!

پدر حال فاطمه را پرسید، خوب شده است یا نه؟

مادر تعجبش بیشتر شد. تو از کجا می دانی فاطمه مریض شده؟

جریان خواب را تعریف کرد. اشک از چشمان مادر سرازیر شد. عصر پنج شنبه دلش گرفته بود. رفت مزار شهدا، کنار قبر فرزندش. گله کرد که دست تنهاست و فاطمه بیمار است. شهیدش را خطاب قرار داد و گفت: پدرت را خبر کن برگردد وگرنه آن دنیا به حضرت زهرا شکایت می کنم...

به روایت پدر شهیدان الله وردی

 

پیکر مطهر پدر ۲ شهید روحانی بابل تشییع و تدفین شد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تهنیت به بعضی دوستان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۵۵ ب.ظ

سربازان گمنام امام زمان (عج) با صلابت امنیت کشور را تامین می کنند - ایرنا

 

بچه های بالا، روزتون مبارکwink

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق و آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

سفر خوبی بود شکر خدا. یکی از بهترین تجربیات و خاطرات عمرم نه فقط در عرصه روایتگری و راهیان نور، رقم خورد. از خدا ممنونم. از حضرت زهرا ممنونم. از سیدالشهدا ممنونم. از امام زمان ممنونم. از شهدا ممنونم. آبروی مرا حفظ کردند. لایق این لباس و این جایگاه نیستم و اگر برکت و خیری هست از سر لطف و کرامت و گذشت و اغماض اهل بیت و شهداست. 

دانشگاه صنعتی نوشیروانی جزو صد دانشگاه برتر جهان و از برجسته ترین دانشگاههای علمی کشور است. بچه های بسیجی این دانشگاه که در قالب دو اتوبوس، افتخار همراهی شان را داشتم از ناب ترین، شادترین و خالص ترین جوانهای این مرز و بوم هستند. از حضور در کنار این عزیزان روحیه گرفتم. این بچه ها قرار است علم فرهنگ ایثار و شهادت را تا جان در بدن دارند سر دست نگه دارند به حول و قوه الهی. چند ساعت نگذشت که دلتنگ هم شدیم و پیامها و تماسها شروع شد. حاج آقا خاکزاد مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه دانشگاه که جوانی عالم و سیدی نورانی و خودساخته است نیز در این سفر حضور داشت. آشنایی با او برای این حقیر آرامش بخش و امیدوارکننده بود؛ کثّر الله امثاله.

شهدا میزبانان خوبی بودند در کمیل و طلاییه و شلمچه و... حال خوشی را برای همسفران به سوغات آوردند؛ الحمدلله. این روزها را تا زنده ام فراموش نخواهم کرد.

این آخرین سفر من در قالب روحانی و راوی کاروان بود و دیگر از نظر جسمی و معنوی خود را مهیای چنین سفرهایی نمیبینم. البته با خانواده ان شاءالله در قالب زائر اگر عمری باشد باز هم به وادی نور سرک خواهم کشید.

اعیاد شعبانیه به خصوص میلاد جوان رعنای اباعبدالله فرصت خوبی برای انس با علی اکبرهای خمینی و خامنه ای بود. تقارن با میلاد امام عصر هم مجالی برای اندیشیدن پیرامون رسالت حقیقی منتظران پدید آورد. اگر ثوابی برای حقیر بود برسد به روح محمدحسین منصف، حجت الاسلام یزدانی، حاج آقا مویدی و...

امشب شب شادی دل فاطمه زهراست. ان شاءالله زنده باشیم و ظهور حضرت را به یکدیگر تبریک بگوییم. شادی روح امام و شهدا، عاقبت بخیری خودمان و لبخند رضایت حضرت حجت صلواتی بفرستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

السلام علی الاعضاء المقطعات

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ب.ظ

img_7069_ta4v.jpg

 

به یاری خدا فردا عازم سفر راهیان نور و نایب الزیاره همه دوستان هستم. مثل هر سال دو دعا را ورد زبان خود قرار داده ام. یکی اش قوّ علی خدمتک جوارحی است که به خصوص با سن بالا و ظهور نشانه های پیری به کمک بیشتری از خداوند متعال محتاجم. برای این سن و سال اتوبوس نشینی چند روزه، کمی دشوار است. دعای دیگرم اما رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدة من لسانی است. خدا رفتار و گفتار تأثیرگذار به ما بدهد.

از خدا می خواهم حافظه قوی داشته باشم از این شهدا لااقل یک خط خاطره برای بر و بچه های نسل جدید راهیان نور بیان کنم. ستارگان درخشان و پرفروغی چون شهیدان: علمدار، تورانی، دوامی، دادگر، تازیکه، وسکره، طوسی، آقاجانی، ایزدهی، ولی پور، زارع، شجاعیان، بزاز، روحی، رضانیا، رضایی، ضابط، ابراهیمی، نصیرایی، علی امامی، مصطفی پور، مصطفی نژاد، خنکدار، مهرزادی، سعادتی، کریمی، پام، نیک، بالازاده، همت، همتی، تدین، بدرنیا، بختی، بذری، جعفری مجد، مرزبالی، خسروی، زمانی، ملاآقایی، کاکا، منصف، زربیانی، ملازاده، محمدزاده، رحیمی، عبوری، بابازاده، مجیدی، حیدری، رعیت رکن آبادی، توسلی، متوسلیان، قنوتی، محمدی، فتاحی، وکیلی، جوزی، جزی، طباطبایی، اصلانی، دخانچی، کتابی، کشتکار، ترابیان، کورسل، آوینی، آیینی، چمران، جهان آرا، مجید، رنجبر، رنجبران، هادی، رشیدی، پیل افکن، خادم، ذبیح نیا، علیمردانی، نجاریان، بصیر، خلتعبری، صیاد شیرازی، یاسینی، سینایی، بابایی، مرادی، انشایی، عرفان، عشایری، الله وردی، صالحی، صادقی، آبشناسان، منفرد نیاکی، مشتاقی، رجایی فر، طاهر، بلباسی، داغمه چی، رادمهر، کمالی، بواس، جلیلیان، موسوی، حسینی، باکری، باقری، برونسی، دهستانی، صابری، محمودوند، محمدخانی، ذوالفقاری، نوری، اسدی، جمشیدی، وزوایی، شهیان زاده، شیرسوار، حجازی، فرومندی، کوهستانی، مجازی، خرازی، پورمند، روستا، عالی، یوسفی، خردمندی، خلیلی، مهدی پور، مهدی زاده، علم الهدی، سعیدی، جرفی، خیام، قدوسی، حاتمی، ملایی زمانی، بهرامی، رسولی، پروری، معماریان، مغنیه، اکبری، دریاقلی، هاشمی، ضرغام، سجودی، اوصیا، شهبازی، قجه ای، ربیعی، رفیعی، تورجی زاده، نواب، طوقانی، عجمیان، علی وردی، ویزشفرد، تلخابی، زین الدین، احدی، نیری، گلدوی، کیخواه، امرایی، نوبخت، قصابیان، کریمیان، دهقانی، عباسی، گُرد، مهدوی، داورپناه، ابوالفضلی، خوش سیرت، ردانی پور، شفیعی، فخری، آخشن، فراهانی، میرزایی، گراییلی، گلریز، محبوبی، دلدار، شریفی، شفیع زاده، کابلی، عشریه، خاکسار، اصفهانی، درستی، جیلان، سلیمانی، حججی، قربانخانی، شالیکار، تقی پور، کارگر، یحیی پور گنجی، جعفرزاده، خجسته، فخار، کشوری، شیرودی، خانزاده، لشکری، ابوترابی، عباسپور، شیخ حسنی، بقایی، آژند، روا، خوانساری، اکبرزاده، علیجانی، بهشتی، مدنی، مطهری، رجایی و...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسینیه معلی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ

پخش «حسینیه معلی» از امشب در شبکه سه سیما - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و  جهان | Mehr News Agency

 

من اتفاقا با مداحی های میثم مطیعی اصلا حال نمی کنم. سلیقه است دیگر. روضه های او را دوست ندارم. البته بعضی نوحه های حماسی اش در تشییع شهدای مدافع حرم انصافا دلچسب است.

برنامه تلویزیونی حسینیه معلی را هم بدون اشکال نمی دانم. بعضی کارشناسان برنامه در این سطح نبوده اند. این که یک مشت پیرمرد را از راه دور بیاورند سر پا بایستند تا چند جوان تحت عنوان کارشناس برنامه که در سن فرزندان آنها هستند بخواهند سر جای خود نشسته و اعلام نظر کنند درست نیست. رقص مرد هم که توأم با تکان دادن تحریک آمیز پایین تنه باشد اشکال شرعی دارد. چنین نقدهایی گاه در بعضی سری های این برنامه وجود داشته است.

اما از حق نگذریم حسینیه معلی یک شاهکار رسانه ای است که جریان معنوی و فرهنگی جامعه را تقویت می کند. همین سری جدید که در ایام شعبانیه برگزار می شود بسیار شاد و جذاب است که نقاط قوّت آن بر خرده ضعف هایش می چربد. شخصیت نزار قطری بسیار دوست داشتنی ظاهر شده، میثم مطیعی در تحلیل و نقد و نظر، نکات آموزنده ای بیان می کند. شخصیت با وقار نریمانی و لبخندها و شیطنتهای به موقع بنی فاطمه و اجرای شیرین نجم الدین شریعتی از محاسن و جاذبه های خوب این برنامه است. شرکت کننده ها اغلب حرفه ای و زیبا اجرا می کنند. حضور اقوام از کرد و ترکمن و عرب و آذری و لر و... به خصوص عزیزان اهل سنت محب اهل بیت یک حرکت استراتژیک فرهنگی در راستای رفع توطئه و فتنه دشمن و مقوّم مبانی نظام دینی است.

به سهم خودم به سازندگان و اتاق فکر این برنامه عرض خسته نباشی و دست مریزاد دارم. اجرشان با ام الشهداء و حجةالله علی الحجج، صدیقه طاهره سلام الله علیها.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خواهر برادری مجازی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۰ ق.ظ

چگونه با نامحرم در محیط اداری رفتار کنیم؟ - تسنیم

 

خدا مرد و زن را طوری آفرید که به هم نیاز داشته و مکمل یکدیگر قرار بگیرند. کجا؟ ذلیل چتری به نام خانواده به عنوان یک اجتماع گرم و کوچک و سالم که پایه گذار تشکیل اجتماع بزرگ و سالم فطری قرار بگیرد.

اصل گرایش زن و مرد به یکدیگر، یک اصل غریزی در راستای اهداف عالی عالم خلقت است که باید در مسیر درستش هدایت و به کار گرفته شود.

می ماند این وسط عده ای که نمیخواهند در چارچوبهای مرسوم فطری و اخلاقی و شرعی محدود بمانند.

عده ای که بی پروا به سمت گناه می روند و ابایی از دهن کجی به خدا ندارند، بحثی نیست.

یک عده هم گرایش به مذهب و دین و خدا و پیغمبر دارند اما دلشان هوایی است و بدشان نمی آید ذیل جانماز آب کشیدن هایشان شیطنت های ریز و درشتی هم داشته باشند. طبعا این افراد برای شیطنت ها و تمایلات نفسانی خود دنبال توجیهی شرعی می گردند. فضای مجازی هم که البته دامنه اختلاط را بسیار افزایش داده است. قبلا طرف پدرش در می آمد شماره یک جنس مخالف را پیدا کند الان که همه راههای ارتباطی مثل آب خوردن در دسترس قرار دارد. 

مراجع ما حکم روابط زن و مرد در فضای مجازی را عین همان حکم در فضای واقعی دانسته اند.

عنوان خواهر برادری مجازی، عنوانی ابداعی برای فرار از احساس گناه و مشروعیت بخشی فرضی و تصنعی به روابط دلبرانه دو جنس مخالف در بین بعضی جوانهای مذهبی است. البته به یک معنا همه انسانها با هم خواهر و برادرند و روابطی که بر اساس هدفی مشترک و متعارف با پرهیز از ابتلا به گناه باشد شرعی است. شهید مطهری یک تقسیم بندی دارد در بحث روابط زن و مرد و نگاه بین آنها با عنوان نگان آلی و نگاه استقلالی. آلی یعنی آلت و ابزار و وسیله و واسطه. مثلاً زن و مرد برای انجام کاری باید به همدیگر نگاه کنند که اصلا موضوع لذت و ... هم در آن راه ندارد. اما نگاه استقلالی یعنی نگاه برای نگاه ولو با قصد لذت نباشد هم محل اشکال است.

بعضی خانمهای مجرد در سنین بالا احساس میکنند به شنیدن صدای یک مرد یا چت با او نیاز داشته و از این طریق به آرامش می رسند. بعضی آقایان هم البته دنبال چنین فرصتهایی هستند و زود دست و دلشان به لرزه می افتاد. اسلام البته مسیر درستش را برای پرهیز از هرج و مرج و رفع نیازهای طبیعی مشخص کرده.

این نوع چتها که بدون هدف خاص صرفا از باب سرگرمی و دل و قلوه دادن و درد دل و جیک تو جیک شدن بین دو نامحرم است به هیچ وجه توجیه شرعی نداشته و مدخل ورود شیطان است. دقت کنیم که بهانه کار انقلابی و جهاد تبیین و بحث سیاسی و مذهبی در فضای مجازی به سرباز شیطان تبدیل نشویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام خمینی تز "نظم در بی نظمی" را باطل می دانست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۲۱ ب.ظ

بحث بر سر اینکه کوروش کمپانی مجوز قانونی برای واردات موبایل داشته یا نه بالا گرفته است. اتحادیه فروشندگان تلفن همراه، این شرکت را فاقد مجوز واردات دانسته است.

یادم است خیابانی زندگی می کردیم که آن موقع انتهایش به بیابان ختم می شد. یک وانتی آمده بود آخر خیابان ایستاد و پرتقال می فروخت. او را به جرم سد معبر از آنجا بلند کردند! کسی زیر پله ای اجاره کند ولو برای سیگار فروشی باید مجوز داشته باشد. همان وقت یادم است که یکی از موسسات مالی میلیاردها تومان پول مردم را هاپولی کرد و بعد معلوم شد که این موسسه با چهار صد شعبه در سراسر کشور و آن همه تبلیغات علنی اصلا مجوز فعالیت از بانک مرکزی نداشته است!

سال گذشته یکی از پایگاههای مجازی فروش کتاب اقدام به هنجارشکنی نمود. افکار عمومی خواستار برخورد با آن شد که وزارت ارشاد گفت این پایگاه اصلا مجوزی ندارد که وزارتخانه بتواند آن را باطل کند!

یک وقتهایی از دور و نزدیک می شنویم فلان نهاد خاص عده ای را مأمور کرده فعالیت منتقدان انقلابی را رصد کرده و اقدام به پرونده سازی کنند. بعد همزمان متوجه حفره های بزرگ امنیتی می شویم و اخبار ترور و خرابکاری در مراکز مهم را می شنویم که با غرور ملی تعارض دارد. خاوری هم که یادتان هست به طور رسمی و قانونی از کشور خارج شد و کسی جلویش را نگرفت. گاهی حواس آقایان، آنجایی که باید باشد نیست.

سیاهه ای از این نوع تعارضات و تناقضات می توان ردیف کرد. درست مثل اینکه مسئولان بگویند به سوت زنی برای کشف فساد جایزه می دهیم اما به مهدی عبوری که متهم مالی با ساقه بازداشت است پست کلان اقتصادی می دهند، مصطفی نیازآذری متهم فراری پرونده طبری به کشور آمده و آزادانه سیاحت می کند، عبدالله عبدی متهم اقتصادی با دو کارت ملی متفاوت، طرف قرارداد اجرای پتروشیمی می گردد، فرماندار بسیجی قزوین توسط قاضی متهم به دریافت رانتی زمین، محاکمه و زندانی می گردد و...

یک وقتهایی کاری که باید انجام بدهیم، نمی دهیم و کاری که نباید انجام بدهیم را انجام می دهیم و جالب آن که این بی نطمی را در چارچوب نظام تعریف نموده و منقدان عدالتخواه را حذف یا رد صلاحیت می کنیم؛ اما برای پررنگ شدن انتخابات به چهره های غربگرای حامی جماعت وطن فروش پر و بال می دهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حقوق زنان زندانی در آمریکا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۲۲ ق.ظ

عکس/ کار اجباری زنان زندانی آمریکایی با زنجیر!

 

آخرین خبر/ کار اجباری زنان زندانی آمریکایی در «اسکاتسدیل» واقع در ایالت آریزونای آمریکا با دست و پا و کمرهای در زنجیر. تنها 5 درصد از جمعیت زنان جهان در آمریکا زندگی می‌کنند، اما این کشور حدود 30 درصد از زنان زندانی در تمام جهان را دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رو به جلو

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ق.ظ

مراسم عروسی متفاوت یک زوج در میان خرابه

مراسم عروسی متفاوت یک زوج در میان خرابه

 

میان ویرانه ها در اوج سختی ها، زیر بار هر فشار و محنتی می توان آرام بود و شاد زیست و شکر خدا را گفت.

انسان، خلیفةالله است. ماکتی از وجود و رایحه ای از حقیقت بی انتهای پروردگار. می شود مثل او بی انتها بود و مقهور زمان و مکان نگردید. قیدها برای آن که تسلیم مشکلات نیست، بی اثر است.

این تصویر یک مجلس عروسی است. کجا؟ در میان ویرانه های غزه، در دل آتش و خون. زندگی جاری است و ناامیدی بی معناست. هیچ وضعی ثابت نخواهد ماند.

لکیلا تأسوا علی مافاتکم...

آن که به واقعیت لبخند زد و جز به حقیقت ننگریست، مردانه زندگی کرده و مردانه خواهد مرد.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بازی با سر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

نظام خدمت سربازی نیاز به تغییر و اصلاح اساسی دارد چه در باره طول مدت آن، چه درباره کیفیت، فضای فرهنگی، عدالت و ...

البته گویا نمایندگان مجلس حق دخالت در چنین موضوعی را ندارند درست مثل حق دخالت در تغییر نظام آموزش، سیاست خارجه، نرخ بنزین و ... باید از مسئولانی که درباره سربازی تصمیم میگیرند پرسید فرزندان خودتان کجا و چطور خدمت کرده اند؟ کما اینکه از کسانی که درباره میزان حقوق کارگر و کارمند و طلبه و ... تصمیم میگیرند هم باید پرسید درآمد خودتان چقدر است؟!

روزنامه اعتماد پیرامون اخبار تلخی که گاه از بعضی سربازخانه ها منتشر میشود یادداشتی منتشر کرده که با هم می خوانیم:

 

به نظر می‌رسد اولین اقدام عاجل و فوری، غربالگری سربازان در بدو ورود به یگان‌های تابعه توسط روانشناس متبحر است.

 

«در حاشیه چند اتفاق ناگوار در سربازخانه‌ها» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم محسن نعیمی‌زاده است که در آن آمده: این روزها با اخبار متعددی در مورد قتل و خودکشی بین سربازان وظیفه نیروهای مسلح مواجه هستیم. اخباری به ‌شدت تلخ و تکان‌دهنده که دل هر شهروند این مرز و بوم را به درد می‌آورد. از یک سو به دلیل موقعیت ضارب که در حال گذراندن خدمت سربازی خود است و از سوی دیگر به دلیل مرگ گروهی دیگر از سربازان که آنها نیز موقعیتی مشابه با سرباز ضارب را دارند. این نوشته قصد موشکافی قضیه و بررسی علل به وجود آمدن این پدیده را ندارد، چراکه این اتفاق و موشکافی مستلزم دخالت نهادهای علمی مختلف و نظرات دانشمندان حوزه‌های مختلف است، اما آنچه در نگاه نخست نگران‌کننده است، وجود یک ساختار فروپاشیده ذهنی است که باعث به وجود آمدن این قبیل مشکلات می‌شود. ساختاری معیوب که می‌توان هزاران دلیل برای به وجود آمدن آن عنوان کرد. سبک‌های تربیتی غلط، خانواده از هم گسیخته، وجود برخی اختلالات روانی، زندگی عاطفی افراد، اعتیاد و شرایط ناهنجار فرهنگی و اقتصادی تحریک‌کننده، از جمله دلایل مهم چنین وقایع اسف‌انگیزی هستند.حال و با توجه به تفاوت‌های فردی بین هر کدام از سربازان و همچنین دارا بودن یک نوع ویژگی شخصیتی بین آنان، مدیریت آنها را برای متولیان امر، به ‌شدت سخت کرده است.

 

توجه به دلایل مطرح شده در سطور بالا می‌تواند تا حد زیادی از وقوع این‌گونه اتفاقات جلوگیری کند.اما آیا اقداماتی از این نوع می‌تواند به تنهایی راه چاره‌ای برای این مشکل محسوب شود؟ یقینا پاسخ به این سوال منفی خواهد بود.به نظر می‌رسد اولین اقدام عاجل و فوری، غربالگری سربازان در بدو ورود به یگان‌های تابعه توسط روانشناس متبحر است. اقدامی که هم‌اکنون در بسیاری از یگان‌های مختلف نیروهای مسلح در حال اجراست، اما به نظر می‌رسد که این استراتژی باید با تغییرات هدفمندی همراه شود تا ضریب افزایش خطر را کاهش دهد. از اقدامات بعدی که می‌توان برای کاهش وقوع این‌گونه حوادث ذکر کرد، آگاه‌سازی افراد دخیل و مرتبط با قشر سربازان، مانند خانواده‌ها و فرماندهان در خصوص ویژگی‌های شخصیتی مرتبط با این سن و سال و همچنین نحوه برخورد با آنان است. برخوردی که می‌تواند با کمی مهارت و چاشنی احترام، از گرفتن تصمیمات هیجانی و ناگهانی جلوگیری به عمل آورد. بر کسی پوشیده نیست که نقش روانشناسان در این بین، بسیار مهم و حیاتی است. روانشناسانی که می‌توانند با حضور موثر و مفید خود در یگان‌های سربازی، تاثیرات مثبتی بر ساختار روانی سربازان وظیفه و کادر فرماندهی گذاشته و شرایط را به نحوی مدیریت کنند که ما با کمترین میزان آمار خودکشی یا دگرکشی مواجه شویم. البته نباید از وجود هزاران هزار محرک دیگر هم که می‌توانند بر ساختار فکری و روانی افراد اثرگذار باشند، غفلت کرد. مسوولان مربوطه در این حوزه و مناصب تصمیم‌گیرنده، باید دست به اصلاحات اساسی زده و رویه این موضوع را تا حد ممکن و با توجه به نیازهای کشور تغییر دهند. تغییراتی که به نوعی فراگیر باشد تا بتواند همه شرایط را در نظر گیرد.این تغییرات می‌تواند مربوط به نحوه به کارگیری نیروهای انسانی یا بحث سخت‌افزارها و امکانات لازم برای خدمت سربازی باشد. به امید روزهایی که شاهد این‌گونه حوادث و تلخی‌ها نباشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شما جیب ما را نزن!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۰۰ ق.ظ

عکس عجیب مدیر کوروش کمپانی بعد از فرار از ایران

 

محسن رضایی درباره گرانی گوشت قرمز پیشنهاد داد که مردم ماهی مصرف کنند.

کیهان جواب داد که مرد حساب گویا از قیمت ماهی هم خبر نداری!

جلیل محبی، یار نمک گیر قالیباف درباره تقاضای اقامت فرزند وی از کانادا ضمن تأیید اصل خبر مدعی شد این درخواست اقامت صرفا برای تخفیف هفت برابری در هزینه تحصیل وی بوده است.

انگار کانادا مهد علم و دانش است یا پسر قالیباف تحفه خاصی است که حتما باید برای ادامه تحصیل به آنجا برود. 

ظاهرا مسئولان ما نه از جیب مردم اطلاع دارند و نه از عقل و قوه درک و شعور آنها.

اما آن بابایی که با اغفال مردم و به کارگیری هنرمندان و راه اندازی کوروش کمپانی جیب عده ای را زد و فرار کرد و بعد عکس خوشگذرانی اش در خارج را منتشر ساخت یک جورهایی مرا یاد مصطفی نیازآذری انداخت که به اتهام فساد مالی در پرونده طبری فراری بود و بعد از مدتی به کشور بازگشت و آزادنه به گشت و گذار در انظار عموم پرداخت و به ریش ملت و قانون خندید.

از قدیم می گفتند سیاستمدار موفق، هنرپیشه خوبی است. وجه اشتراک هنرمندان و سیاستمداران ما در اغفال مردم را باید از سر سادگی آنها دانست یا منفعتی که دهانشان را نسبت به حقیقت بسته نگاه می دارد؟

تاریخ در این باره قضاوت خواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیرینی زبان!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۵۳ ق.ظ

شیرینی زبان خانگی | روش سنتی درست کردن “شیرینی زبان”

 

اینکه می بینید امام جمعه یک شهر کوچک به بهانه حمایت از تولید و اقتصاد، در می آید می گوید نباید با مدیرعامل دیجی کالا ولو تخلف و جرمی هم مرتکب شد برخورد قانونی شود برایتان عجیب نباشد.

البته یکی از دوستان جواب خوبی به او داد که شمای امام جمعه چرا هیچ وقت پشت سر تولیدکنندگان و صنعتگران حقیقی و فعالان مستقل اقتصادی و یا کشاورزهای شهر خودت در نمی آیی؟!

موضع عجیب این امام جمعه جوان مرا یاد تجربه ای انداخت.

دوست جوان و جاه طلبی داشتیم اردوهای دانشجویی را به بهانه حمایت از تولید ملی می کشاند به کارخانه ای که متعلق به چین بود و به منظور کسب معافیت مالیاتی، سر هم بندی محصول را در ایران انجام می داد. آن محصول نه تنها ایرانی نبود بلکه آنقدر بی کیفیت و ضعیف بود که به مرور از سوی مردم طرد شد و بساطش تقریبا جمع گردید. یادم است حتی نمایندگی های آن شرکت حاضر نبودند محصول دست دوم خودشان را ولو با قیمت سوخته و اسقاطی خریداری کنند.

الغرض برای حقیر معما بود که آیا آن دوست جوان واقعاً نمی داند که به اسم حمایت از تولید ملی نباید راه را بر سوءاستفاده گران باز نمود؟ اصلاً بین این همه کارخانه و محصول تولیدی و خالص و صد در صد ایرانی چرا آن شرکت غیر ایرانی  را مورد توجه قرار داد؟

سرتان را درد نیاورم مدتی بعد متوجه شدم که این جناب مبلّغ بعد از هر سفر اردویی و بازدید از کارخانه و آب و تاب دادن به مطالبات رهبری و تطبیق آن با محصولات مونتاژی، یکی از محصولات آن شرکت را به عنوان هدیه دریافت می کند!

این عزیز دل زرنگ و آینده نگر ما با همین دست فرمان، هر جا قدرت و زد و بندی را می دید خودش را می رساند و با تحریف بیانات رهبری و ضد ولایت خواندن عدالت خواهان، نان و آبی هم کسب کرده و می کند. هر جا فسادی هست او هم هست و ماله می کشد.

اخیراً هم که جمع گسترده ای از نیروهای انقلاب نسبت به انتصاب یکی از متهمان دانه درشت و بازداشتی پرونده های اقتصادی در پستی مهم دست به اعتراض زدند او بلافاصله با رنگ و لعابی ارزشی به دفاع از وی پرداخت و صفحه طرف را هم پشت هم تگ می کرد که یادت باشد بعدا جبران کنی!

بگذریم.

آن برادر امام جمعه ما یا اساسا آدم ساده ای است و خواست برای خودش حرفی زده باشد و اسمی سر زبانها بیندازد یا می داند که دیر یا زود باید این منصب را ترک کند و در حال آینده نگری است!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سر شوریده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ

 

از حرفی که موقع خداحافظی زد تعجب کردم. نه به آن همه شور و حرارت که زمین و زمان را به هم می دوخت تا جبهه برود. مرحصی هم که می آمد دلش را آنجا جا می گذاشت. روزشماری می کرد انگار تا اولین فرصت برود خودش را به دوستانش برساند. حال و هوای جبهه از سرش نمی افتاد و... نه به امروز که موقع خداحافظی می گوید این بار آخرین باری است که جبهه می روم...!

  • چیزی شده که فکر و خیال جبهه و جنگ از سرت افتاده؟ اعزام به جبهه دلت را زد؟ می خواهی بمانی اینجا کار و زندگی ات را پی بگیری؟ اشکالی ندارد؛ اما خب علتش را بدانم بهتر است. واقعاً چرا دیگر نمی خواهی بروی جنگ؟!
  • خیال بد نکن داداش! این بار آخرین باری است که به جبهه اعزام می شوم. جبهه را که دوست دارم ولی دیگر عمرم به دنیا نیست و مجال اعزام نخواهم داشت. این دفعه که بروم شهید بر می گردم.
  • ای بابا! حالا تو علم غیب داری مگر؟ می روی ان شاءالله صحیح و سالم بر میگردی. عمر دست خداست...
  • درست است اما... راستش خواب دیدم پیکر بی سر من به سمت آسمان می رود. من هم مثل یاران اباعبدالله... حرفش را خورد.

سعی کردم اعتنایی نکنم. خواستم بگویم اگر یقین داری که شهید می شوی این بار را نرو و بمان. دلم نیامد. سعی کردم باور نکنم حالا یک چیزی برای خودش گفته است؛ اما لبخندش و آن آرامشی که در نگاهش بود دلم را به لرزه انداخت.

والفجر هشت بود، بهمن 64. خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهرش که رسید قامتش کوتاه شده بود. خوابش درست از آب درآمد. گلوله توپ، سرش را با خود برده بود. مثل یاران اباعبدالله سربلند شد.

به روایت برادر شهید محمدرضا زمانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی وطن

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۴۳ ق.ظ

اصل پناهندگی اقدامی برای ضربه زدن به حیثیت کشور است. مثل این بابا که به دروغ مدعی شده چون به مسیحیت گرویده جایی در ایران ندارد. حالا علاوه بر این اتهامی که نسبت به موطن خود زده با سوءرفتار جنسی، بی آبرویی دیگری را برای کشورش رقم زده است. جالب است همرده های خاطی او در کشور اگر مورد پیگیرد قضایی قرار بگیرند به مدد امپراتوری رسانه ای غرب تبدیل به قهرمان و نخبه و آزادی خواه می شوند.

 

عصر ایران نوشت:

یک پناهجوی ایرانی متهم به آزار جنسی کودکان (پدوفیلی) در آستانه اخراج از بریتانیا قرار گرفت. این فرد در سال ۲۰۱۶ به اتهام دو فقره حمله جنسی مرتبط با کودکان به ۷.۵ سال حبس محکوم شد.

به گزارش ایندیپندنت به نقل از دیلی‌میل، این مجرم جنسی ۴۵ ساله، که ازسوی دادگاه «خطر برای جامعه» توصیف شده؛ مدعی است که چون به مسیحیت گرویده است نمی تواند به ایران بازگردد.

 

پناهنده ایرانی و اتهام آزار جنسی کودکان در بریتانیا

سال گذشته، قاضی دادگاه مهاجرت این ادعای او را رد کرد و حکم داد که «پستی» جرایم مشمئزکننده‌اش نشان می‌دهد که مسیحی نیست.

تاکنون شش قاضی این پرونده را بررسی کرده‌اند و قرار است بار دیگر در دادگاه مهاجرت به آن رسیدگی شود.

مدارک دادگاه نشان می‌دهد که این مجرم جنسی در سال ۲۰۱۰ به‌صورت غیرقانونی از ایران به بریتانیا آمد. اولین درخواست پناهندگی او دو ماه بعد از ورودش رد شد‌ــ که به زنجیره‌ای از درخواست‌های تجدیدنظر منجر شد.

شش سال بعد، وقتی منتظر جواب درخواست اقامت دائم بود، به دو فقره حمله جنسی متهم و به ۷.۵ سال حبس محکوم شد.

مدارک دادگاه نشان می‌دهد که جرایم جنسی او مرتبط با کودکان بوده است.

سایر پرونده‌های اخزاج از بریتانیا در این دادگاه عبارت‌اند از یک مرد بنگلادشی ۴۳ ساله که به جرم قتل همسرش به حداقل ۱۲ سال زندان محکوم شده بود، و یک مجرم سومالیایی ۳۷ ساله که به ۱۲ فقره جرم از جمله حمله و سرقت متهم است.

پریتی پاتل، وزیر کشور سابق، پرونده این مجرم جنسی را «هولناک» توصیف کرد و افزود: «کلیسا باید کمک به مجرمان خطرناک و کسانی را که می‌خواهند از سیستم ما سوءاستفاده کنند متوقف کند. این مجرمان خشن باید از زندان مستقیم سوار هواپیما شوند. این انتظاری است که جامعه دارد.»

کلیسای انگلستان می‌گوید که وظیفه‌اش بررسی سوابق پناهجویان نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم امام رضا بر فراز مسجد فاو

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۳۳ ب.ظ

چگونه پرچم امام رضا(ع) به بالاترین مناره مسجدی در خاک عراق رسید

 

از زیباترین اتفاقات پس از فتح فاو با خط شکنی دلاورمردان لشکر ویژه 25 کربلای مازندران، نصب پرچم مقدس حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بر فراز مسجد این شهر بود که با پیشنهاد محسن رضایی و توسط سردار مرتضی قربانی فرمانده این لشکر انجام گرفت. بر اساس تصویر فوق که دستخط فرمانده وقت سپاه است، مرتضی قربانی ساعاتی پیش از آغاز عملیات غرور آفرین والفجر هشت در بیستم بهمن 1364 مأموریت پیدا کرد تا بعد از فتح شهر بندری و استراتژیک فاو عراق، پرچم مقدس حرم امام رضا علیه السلام را بر فراز مسجد شهر به اهتزاز در آورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عملیات بدون درد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۳۲ ق.ظ

یک سازمان زیر زمینی آزادی خواه، جهت مقابله با رژیم حاکم، اقداماتی را انجام می دهد که در کوتاهترین زمان ممکن، حکومت را آماده سقوط می کند. این اقدام در اصطلاح اقدامان جنگ چریکی، عملیات بدون درد نامگذاری شده است.

رهبر سیاسی نهضت با نفوذ در ساختار دولت و رواج اقدامانی مانند اختلاس، پرداخت رشوه های کلان به مقامات دولتی، ایجاد باندهای سیاسی مخالف دولت، همسوسازی روزنامه ها و رسانه های غیر دولتی مخالف، زمینه های سقوط سریع دولت را قبل از آن که مردم اقدامی را انجام دهند فراهم می سازد. نقش کلیدی چریک ها در این شرایط، مهیا ساختن جامعه با ایجاد و پخش شایعات و عملیات روانی مستند و گسترده می باشد.

کتاب چریک در جنگ پارتیزانی، صفحه 71، محمدحسین قربانی زواره، انتشارات دافوس آجا

 

نمونه هایی مثل اکبر طبری با سابقه عضویت گروهکی دهه شصت، مثالی دردآور از غفلت متولیان دستگاههای نظارتی است. در این خصوص ناگفتنی های بسیاری وجود دارد که شاید روزی تاریخ از آن پرده بردارد.

نکته اینجاست که هنوز هم در رده هایی از مسئولان میل به تغافل از سوابق طبری و باند وی از جمله نیازآذری و ... به چشم می آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ

اسیر مجروح عراقی نیز از شدت گلوله باران، در کانال پناه گرفته بود. من هم کنار اسیر عراقی دراز کشیدم و پتویی را تا گردن به رویم کشیدم. حرف نمی زد؛ اما چشم هایش باز بود. از نوع نگاهش احساس کردم به ما اعتماد پیدا کرده است. از صبح تا حالا از او مراقبت کرده و آب و غذای مان را نیز با او تقسیم کرده بودیم. نیمه های شب متوجه شدم از پتویش بوی بسیار بدی می آید. گویی لباسش را خراب کرده بود. بقیه بچه ها نیز متوجه شده بودند؛ اما به رویش هم نیاوردیم. هیچ حرفی به او نزدیم یا حرکتی انجام ندادیم که او بفهمد ما از این قضیه مطلع شده ایم. وقتی می خواستند او را به عقب انتقال دهند با محبت همه ما را از نظر گذراند. موقع رفتن دستش را به جیبش برد و چیزی را در آورد. مشتش را که باز کرد یک ناخن گیر کوچک در آن بود که به عنوان هدیه و تشکر به ما داد. حالش دگرگون شده بود و قطرات اشک بود که از روی گونه هایش سر می خورد و پهنای صورتش را خیس می کرد. دیگر چیزی بین ما رد و بدل نشد. آن محبت ها، از مرگ نجات پیدا کردن، احترامش را در آن شرایط سخت نگه داشتن، همه اینها را می فهمید و این جوری مراتب تشکرش را ابراز می کرد.

کتاب شب موصل ( خاطرات آزاده مرحوم محمد حسین منصف )/ ص116/ سوره مهر/ به قلم حسن شیردل

 

photo_2024-02-08_09-24-49_fdql.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ساده و صمیمی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۳۴ ب.ظ

امروز مصادف با شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دسته جات با شکوهی با علم و کتل و سیستم های صوتی قوی و جمعیت چشمگیر از قم و شهرهای اطراف به حرم دختر بزرگوار آن حضرت آمده و عزاداری و عرض ارادت داشتند. خدا از همه شان قبول کند.

یک گوشه از حیاط حرم، دسته کوچکی با حضور بچه های نونهال و کم سن و سال عزاداری ساده ای داشتند که صفای آن دیدنی و دلنشین بود. شما را به تصویری از عشقبازی آنها میهمان می کنم:

 

photo_۲۰۲۴-۰۲-۰۶_۲۰-۱۸-۲۹_mt58.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در باغ شهادت باز، باز است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۶ ب.ظ

photo_۲۰۲۴-۰۲-۰۶_۲۰-۱۸-۳۳_9qs6.jpg

 

آخر دی بود یا اول بهمن، خواهر بزرگواری پیام داد خواب دیده من شهید شده ام و تلویزیون هم خبرش را اعلام کرده فلانی از شهر قم.

خب، میان من و شهادت که فرسنگ ها فاصله است و اصلا در قد و قواره این حرفها نیستم. تعبیر خواب قطعا چیز دیگری است.

همان روز بود که خبر شهادت دو پاسدار قمی در سوریه منتشر شد شهیدان کریمی و آقازاده.

چند روزی گذشت که پاسدار دیگری در سوریه به شهادت رسید. معلوم شد شهید علیدادی در دانشگاه قم درس خوانده است.

چند روز بعد هم که دو رزمنده افغانستانی مقیم قم در کنار چند بسیجی دیگر از لشکر فاطمیون در سوریه به شهادت رسیدند.

این دو شهید بزرگوار -صادقی و معصومی- امروز همزمان با شهادت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که ایران مملکت ایشان و فرزندان بزرگوارش چون امام رضا و حضرت معصومه و شاهچراغ و سبزه قبا و ... است در قم تشییع شده و در بهشت معصومه به خاک سپرده شدند.

نایب الزیاره همه دوستان بودم. خدا به غربت شهدای غیر ایرانی میهمان خاک وطن و دل شکسته خانواده های شان، قلب مریدان اهل بیت را شاد کند و عاقبت به خیری و نعمت شهادت را روزی همه مومنان قرار دهد.

 

photo_۲۰۲۴-۰۲-۰۶_۲۰-۱۸-۳۲_zv4.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشکال کار جای دیگری است

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ

مقصر صرفا محمود کریمی نیست؛ حاج آقای فرحزاد یا جناب دکتر رفیعی هم همینطور. اغلب این چهره ها وقتی می خواهند بروند شهر یا شهرستانی از امام جمعه آنجا سوال می پرسند تایید را که گرفتند شال و کلاه کرده و راه می افتند. لزوما انگیزه شان مادی نیست. حالا بچه های مذهبی دلشان می گیرد که چرا فلان دانه درشت متهم فساد اقتصادی به راحتی میزبان این چهره ها می شود، یا مردم عادی گمان می کنند همه با همند و دارند می خورند، دیگر اجتناب ناپذیر است و کک متولیان امور سیاسی و فرهنگی نمی گزد.

اشکال کار جای دیگری است. بعضی امام جمعه ها خیلی خوب و فساد ستیز و زیرک هستند و دم به تله مفسدان اقتصادی نمی دهند. اما خب بعضی هم اینطور نیستند. دست و دلشان مقابل پول شل می شود. زود نمک گیر دانه درشتها می شوند سر وقتش هم باید محبتشان را تلافی کنند.

برای عاقبت بخیری خودمان دعا کنیم. انقلاب اسلامی همچنان غریب است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همپای صاعقه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۳۲ ق.ظ

معرفی و دانلود کتاب همپای صاعقه | حسین بهزاد | کتابراه

 

کتاب همپای صاعقه -کارنامه عملیاتی ل27- را خواندم و لذت بردم.

از علی آقای رنجبر ملکشاه که این کتاب را به من هدیه داد ممنونم.

کار تدوین این کتاب قطعا کار بزرگی بود که باید از تیم اجرایی و عملیاتی آن قدردانی کرد. خدمت بزرگی به تاریخ دفاع مقدس صورت گرفت. هر چند این ویژگی شاید صرفا در لشکر27 باشد که اسناد جنگی را از بدو تشکیل لشکر حفظ کرده اند. خبر دارم بعضی لشکرها به راحتی این اسناد را زدوده و از بین برده و قدر آن را ندانسته اند. یک سوءتفاهم هم البته خواننده چنین آثاری باید متوجه باشد که گرفتار آن نشود. چنین کتابهایی که صرفا به نقش یک واحد یا عناصری محدود می پردازند نباید به معنی نفی تأثیر سایر واحدها تلقی شوند. مثلا شاید کسی با خواندن همپای صاعقه تصور کند صرفا بچه های این لشکر باعث آزادی خرمشهر شده اند. البته نویسندگان هم دنبال چنین ادعایی نیستند. اما مطالعه سایر آثار جنگ می تواند کمک کند که پی ببریم عناصر متعددی در شکل گیری اتفاقات تأثیرگذار هستند. مثلا اولین فرماندهی که با نیروهایش وارد خاک خرمشهر شد شهید حسین خرازی و بچه های اصفهان بودند که چون ذیل لشکر 27 نبودند طبعا در این کتاب هم ذکرش به میان نیامده است.

راستش را بخواهید در آثار مرتبط با دفاع مقدس، اثری گیراتر و مبنایی تر از کتاب ناگفته های جنگ شهید صیاد شیرازی ندیده ام کما اینکه درباره خاطرات انقلاب اسلامی کتابی غنی تر و شیرین تر از خاطرات مرحوم سیدعلی اکبر محتشمی پور نخوانده ام.

البته همچنان معتقدم با توجه به حجم مطالب و خاطرات انقلاب و دفاع مقدس و نقص فعالیتها و تولید آثار و ثبت رویدادها به یقین در پیشگاه تاریخ بابت کم کاری در حفظ و نشر آثار مرتبط با این برهه کم نظیر تاریخ محاکمه خواهیم شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در آسمان قدم می زد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

زندگی‌خواهی شهادت‌طلبانه شهید مدافع حرم | خبرگزاری فارس

 

بعضی لبخندها نمایشی و مصنوعی است این را مخاطب لبخند می فهمد. آدم درک می کند کسی که دارد رو به رویش لبخند می زند نقش بازی می کند یا از ته دل به او به عنوان اشرف مخلوقات عالم، خوش بین است و مهر می ورزد؛ صداقت دارد یا نه! محبت را نمی شود نقاشی کرد یا به بازی کشاند.

لبخند مصنوعی، روح ندارد، عمق ندارد، سطحی است و زود رنگ می بازد. عمل، روح و حقیقت لبخندی است که روی لب جا خوش کرده. لبخند هم مسئولیت می آورد. لبخند حقیقی در زندگی آن که به او لبخند زده ای تأثیر می گذارد و شادی می آفریند.

بگذارید این طور بگویم:

روح الله عمادی همیشه لبخند داشت روی لبش؛ اما نه از روی عادت، نه برای زیبایی، نه برای آن که گمان کنی ظاهر و باطنی زیبا و جذاب دارد، نه برای آن که لحظاتی را با تصویری خوش از چهره و یاد او سپری کنی و به ذهن بسپاری.

گروه های کوچکی تشکیل می داد برای دستگیری از فقرا و کمک به نیازمندان. حواسش بود اگر بین همکاران یا زیر دستان و سربازان کسی مشکلی، گره ای دارد یا از حساب خودش یا از پول هایی که در گروه جمع شده بود مبلغی به او قرض می داد تا مشکلش را برطرف کند.

مربی کار درست و وارد، تکنسین فنی و ماهر هواپیماهای فوق سبک که حتی هوانیروز هم دنبال جذبش بود، لباسی ساده می پوشید، موتور یا خودرویی ساده داشت و با همه بی هیچ منع و محدودیتی هم کلام می شد. گاهی در سوادکوه مناسبتی بود و برنامه ای مثل دهه فجر و ... از او دعوت می کردند که با پاراموتور بالای سر جمعیت پرواز کند و حرکت های نمایشی اجرا نماید تا جشن شکوه بیشتری داشته باشد. جوان ها بعد از فرود دورش جمع می شدند. این کارها برای همه جذاب است. انگار نه انگار همین آدمی بود که آن بالا داشت پرواز می کرد. آسمان را فقط برای پرواز می خواست. دلش پیش زمینی ها بود. یک ذره هم وسط آن جمعی که تشویقش می کردند خودش را نمی گرفت. دست می داد و با لبخند، گرم صحبت و احوالپرسی می شد، بی آن که هیچ کدامشان را بشناسد.

پرواز با هواپیماهای فوق سبک، بازی مرگ و زندگی است. هیچ دشمنی هم سر راهت نباشد هر آن حادثه ای ممکن است تو را در برگرفته و آخرین لحظات عمرت را رقم بزند. از زمین که می پریم بی استثنا فاتحه ای برای خود می خوانیم. حالا چه برسد به این که در منطقه خطر، جایی که دشمن مستقر است، بروی برای شناسایی. تیری طرفت بیاید جان پناه نداری. نمی توانی خیز بروی و سنگر بگیری. مجبور به فرود شوی ممکن است سر از تنت جدا کنند. روح الله به دل خطر می زد مردانه و از روی اختیار و داوطلبانه. جایی که کمتر کسی جرأت می کرد، او به پرواز در می آمد. به حرفش هم اعتقاد داشت که خدا هست و تا نخواهد اتفاقی نمی افتد. یک بار نشد منّتی بگذارد و فخر بفروشد که چه شاهکارهای زیبایی را شجاعانه خلق کرده است.

بعضی ها تا کاری یاد می گیرند که خیلی ها از انجامش ناتوانند زود بادی به غبغب می اندازند، احساس بزرگی می کنند و در رفتارشان تغییر ایجاد می شود. اصرار دارند با حرکات، سکنات و گفتارشان به اطرافیان بفهمانند که کسی شده اند.

روح الله ادعای بزرگی نداشت. حرف از بزرگ تری نمی زد؛ اما عملش همه را به این باور می رساند که شخصیتی بزرگ دارد. درست مثل درختی که میوه آورده، شاید سر به زیر داشته باشد؛ اما محصولی که به دیگران هدیه می دهد عظمت جایگاه و مرتبه اش را به اثبات می رساند.

لبخند روح الله حقیقی بود چون برایش مسئولیت می آورد. برای این که انعکاس آن در رفتارش گل لبخند را به دیگران هدیه می داد.

به روایت عبدالرضا حق شناس/ دوست و همرزم شهید مدافع حرم سید روح الله عمادی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این مصاحبه برای اواخر دهه هشتاد است

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۷ ق.ظ

گفت‌وگو با فعال فرهنگی و عدالتخواه بابلی :

انتقاد از دستگاه قضا، کنایه به مشایی و گزارشی از تبلیغات حوزه جنگ تحمیلی

 

آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود.آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟

خبرنامه دانشجویان ایران: یکی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس که در شهر بابل به فعالیت فرهنگی مشغول است برخی ناگفته‌هایش درباره مبارزه با بی عدالتی در دادسرای این شهر را بازگو کرد.

"محمدحسین منصف" در گفت و گو با خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، با انتقاد از رفتارهای دون شان مقامات نظام اسلامی در برخی نهادهای مسئول نظارتی در رابطه با مفاسد اقتصادی به ذکر خاطره ای جالب دراین باره پرداخت.

وی یکی از رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است که اکنون پس از 8 سال جنگ سخت به فعالیت در یکی از موسسات فرهنگی در زمینه دفاع مقدس می پردازد.

منصف نویسنده کتاب های "شب موصل"، "ابتکار جنگی" و"کاربرد حیله در جنگ" است. مشروح صحبت‌های این فعال فرهنگی عدالتخواه در زیر آمده است:

عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد
بیست و هفتم مهرماه سال گذشته حادثه ای برای من اتفاق افتاد که خیلی جالب بود. یکی از بستگان یک پرونده ای در دادگستری داشت و ما رفتیم آنجا به این نیت که آنجا جایی است که عدالت باید اجرا شود. شاهد های طرف ما را که از بستگان ما بود را نمی خواستند برای همین من رفتم پیش دادستان و از او خواستم 30 ثانیه به من وقت دهد تا من حرفم را بزنم.

من به دادستان گفتم: "آقای دادستان لطف کنید به قاضی شعبه مربوطه بگویید (اسم قاضی را بردم) که عدالت را رعایت کند." او یک نگاه عجیب و غریبی کرد و بعد گفت: "خوب". گفتم: "بگوید اگر عدالت رعایت نشود..." گفت: "چی کار می کنی؟" گفتم: "هیچی عیال و خانم و بچه ها و خانواده را می آورم و در دفتر شما می ایستم و از شما سوال می کنیم که این عدالت گم شده کجاست؟"

آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود. من اصلا نمی فهمیدم که این رفتار یعنی چی؟ تعجب می کردم. همینطور زدن ادامه داشت تا من از کوره در رفتم و در محوطه اصلی دادگستری که حدود 100 نفر و 200 نفر هستند داد زدم و گفتم: "آقای دادستان بلند داد می زنم که بشنوید. تو خیلی بزرگ باشی نوکر مردم ایران هستی برای اینکه امامش می گوید که من خدمتگزارم و مقام معظم رهبری می گوید که شان مسئولین نوکری و خدمتگزاری است و رئیس جمهور هم که می گوید من نوکر مردم هستم. تو هم بالاتر از آنها نیستی پس تو هم نوکر مردم هستی و ما که ارباب رجوع هستیم ارباب شما هستیم. شما حق نداری با من و دیگران این برخورد زننده را داشته باشید."

دستم را دستبند زدند و طی سه ساعت برای من پرونده ساختند و حکم دادند. 4 ماه زندان، 6 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. یک حکم بخاطر اینکه به دادستان توهین کردم. جرم دوم این بود که در محوطه رسمی دادگستری آشوب به پا کردم و جو را به هم ریختم. جمعا 6 ماه و 30 ضربه و 4 ماه زندان که می شود 10 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. آخر کار که دیگر خودشان فهمیدند مقصر هستند، حکم ما را برگرداندند به جریمه نقدی که من دیگر زندان نروم. 90 هزار تومان از ما گرفتند و قرار شد که بعد از 6 ماه پرونده ما در سیستم قضایی پاک شود که نمی دانم این کار شد یا نه.

در 27 مهمرماه من را به زندان بردند. یک شب در زندان بودیم و صبح روز بعد که باید با وثیقه یک میلیون تومانی آزاد می شدم یک زندان بان که الان هم محکوم هم شده است به سراغ من آمد. ما سه تا زندان بان را ظرف مهرماه امسال به دیه محکوم کردیم یعنی یک سال طول کشید تا این سه نفر محکوم شوند. من از حقم در مورد دو زندان بان گذشتم اما فردی که عامل اصلی زدن من بود و پشت من نشست و دست پایم را بست و با زنجیر دست و پایم را به هم وصل کرد نگذشتم.

او با اینکه می دانست من آزاده هستم گفت: "ما بالاتر از تو را آوردیم اینجا و سرش را پایین آوردیم. حالا تو آزاده هستی خوب باش. غلط کردی رفتی آزاده شدی". من تعجب می کردم که او چنین حرفهایی را می زند و بعد هم او ضرباتی به من وارد کرد. بعد از آن ضربات دست و پایم را باز کردند و حکم آزادیم آمد و من هم با همان وضعیت پیش امام جمعه شهر رفتم و بعد به پزشکی قانونی رفتم.

برای من ظرف 3 ساعت پرونده ساخته شد و حکم دادند اما برای آنهایی که من را در زندان زدند یکسال طول کشید. ما ظرف یک سال دوتا وکیل گرفتیم تا آخر آنها را محکوم کردیم. بعد از آن یکبار وقتی آقای دادستان در مراسم تودیع و معارفه دادستان جدید داشت در نمازخانه دادگستری بابل سخنرانی می کرد وقتی من را دید رو به من کرد و گفت: "آقای منصف ما نه تنها نوکر مردم بابلیم، نوکر همه مردم ایران هم هستیم." دوستان آنجا به من گفتند که تو و آقای داستان بالاخره بعد از یک سال کشاکش سر نوکری مردم به توافق رسیدید.

پارسال طبق قول فرماندار قرار بود که اینها را جمع کنند و رسما از من عذر خواهی کنند ولی نه تنها عذر خواهی نکردند، من را برای اینکه به زندان نروم 90 هزارتومان جریمه کردند. اما در قضیه زندان که ما بعد از یکسال توانستیم که آن سه نفر را محکوم کنیم آنها فقط به پرداخت دیه محکوم شدند و  هنوز شغل خود را دارند. این نشان می دهد که عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد.

آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟
من حدود 3 سال در جبهه حضور داشتم و بعد از آن حدود 6 سال و 6 ماه اسیر بودم و در سال 69 به ایران برگشتم. پس از آن 4 سال در دانشگاه در رشته کارشناسی علوم سیاسی درس خواندم و بعد هم یک موسسه نیم بند را در مورد دفاع مقدس با امکاناتی کم راه انداختم. من می خواستم آقای مشایی را ببینم و بگویم که آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟

موسسات فرهنگی که در مورد دفاع مقدس و راجع به بهترین آدمها فعالیت می کنند و شهدا که بزرگترین افتخار ملت ایران در صده های اخیر هستند را نشان می دهند باید با هزینه های اندک و با حقوق شخصی گردانندگان اداره شوند اما یک عکاس و یک هنرپیشه سینما به قولی 50 به قولی 100 و به قولی 150 میلیون تومان از آقای مشایی می گیرند.

چند وقت پیش مسئول کمیته المپیک ایران رفتند از تیم ملی دیدار کردند. تیم ملی که در بازی های آسیایی هم مقام نیاورد و وضعیت افراد حاضر در آنها که بعضی از آنها را در پارتی ها می گیرند مشخص است. ولی این مسئول به آنها قول می دهد که  اگر مقام اول آسیا را بیاورید نفری 150 سکه تمام بهار آزادی به آنها می دهند یعنی حدودا 50 میلیون به هر نفر داده می شود. این مسئله نشان می دهد که ارزشگزاری در کارهای فرهنگی درمورد دفاع مقدس در کشور ما شعار است. چون عملا می بینید که کاری صورت نمی گیرد. با 150 سکه بهارآزادی می شود 5 تا 10 موسسه فرهنگی را راه انداخت. این نشان می دهد که یک فوتبالیست در کشور ما بیشتر از یک اندیشمند، یک کسی که در زمینه دفاع مقدس کار فرهنگی می کند ارزش دارد.

در ایران اگر یک جوان بخواهد کار فرهنگی کند حالش گرفته می شود
از اسارت که برگشتیم چندماهی در واحد اطلاعات عملیات و واحدهای دیگر داخل تشکیلات بودیم تا سال 73 که رفتم دانشگاه تهران که تا سال 78 طول کشید. در آن جو سیاسی در تهران ساکن شدم و بعد برگشتم و یک موسسه فرهنگی را پیگیری کردم. این پیگیری ما حدود 7 سال است که طول کشیده است.

ما در زمینه دفاع مقدس کار می کنیم. کارهایی که عموما بیشتر به چشم می خورد کارهای نمایشگاهی است مثلا "مریدان داش مشتی امام خمینی(ره)" اسم یکی از نمایشگاه ما است. ما می خواستیم نشان دهیم که مریدان امام خمینی(ره) از همه اقشار ملت ایران بوده اند و فقط حزب اللهی ها و نمازخوان ها و نمازشب خوان ها نبودند. لاتها هم بودند، آنها هم آمدند و آدم شدند. آنها آمدند در جبهه ها، نمازخوان شدند و بعد هم شهید شدند. ما نمونه های واقعی این آدم ها را مثل فیلم اخراجی ها در نمایشگاه هایمان نشان می دادیم.

وقتی فتنه پیش آمد ما امتحان خواص اهل حق در طول تاریخ را موضوع قرار دادیم و با استفاده از جمله امام که می گوید  "تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگان اسلام به اسلام" نمایشگاهی با این موضوع تاسیس کردیم. گاهی اوقات هم از طرف ارشاد می آمدند و ما را تشویق می کردند. ما در نمایشگاه های قرآنی صحیفه سبز هم که پنج، شش دور است که در استان برگزار می شود هرسال غرفه داریم.

هرسال یک موضوع خاص داریم راجع به مسائلی که در کشور پیش می آیند. مسئولین تبلیغ و تشویق می کنند و ما به آنها می گوییم که ما 6 سال است که یک موسسه را پیگیری کردیم و مجوزش هم صادر شده است اما به ما می گویند که باید اسمش را عوض کنید. ما اسمش را گذاشتیم "حماسه 8" ولی آنها می گویند شما باید یک اسم اول یا آخرش اضافه کنید و اساسنامه را تغییر دهید و کلا اذیت می کنند و کارهایش را کش می دهند.

در ایران اگر یک جوان بخواهد دنبال کار یک موسسه فرهنگی برود، حالش گرفته می شود و باید با سرمایه خودش کار کند. آنوقت به آن خانم ها آنطور کمک می شود و از یک جوان که می خواهد بیاید با پول جیب خودش برای فرهنگ کار کند شروع می کنند به اشکال گرفتن.

ما در این سالها علاوه بر کارهای فرهنگی در زمینه چاپ کتاب هم فعالیت داشتیم. من خاطرات خودم را در کتابی با نام "شب موصل" که حدود سیصد صفحه است توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات تهران زیر نظر آقای سرهنگی چاپ کرده ام. دو کتاب دیگر هم خودم چاپ کردم که تم نظامی داشتند. یکی ابتکار جنگی که نشان می دهد بچه های ما درطول جنگ فقط الله اکبر خالی نگفتند و علاوه بر الله اکبر و دعا و مناجات فکر هم کردند. مغزشان را به کار انداختند و طرحهای نوینی در جنگ اجرا کردند.

عملیات والفجر 8 و فتح فاو که خارجی ها اسمش را گذاشتند عملیات هور یکی از طرح های نوین جوانان ایرانی بود. ما این موارد را بصورت یک کتاب کوچک به نام "ابتکارات جنگی" بود که چاپ کردیم. یک کتاب دیگر هم با نام "کاربرد حیله در جنگ" که در مورد حیله های جنگی در طول تاریخ و جنگ ایران و عراق است چاپ کردیم.

البته در حال حاضر چند کتاب دیگر هم آمده چاپ داریمیک کتاب است که ما در نامگذاری آن مانده ایم. کتابی است که ما اسمش را گذاشتیم "سربازان جنگی یا برده های جنسی" کتابی است در مورد نقش زنان در ارتش عراق در قیاس با نقش زنان در دفاع مقدس. ما دو جمعیت زنان ایران و زنان بعثی را با هم قیاس کردیم که 2 میلیون زن بعثی چگونه با انگیزه های جنسی در جنگ به کار برده شده اند.

ولی به ما گفتند که این اسم خیلی سکسی است و باید تغییر کند و یک کارشناسی هم به ما گفت: "ما با عراق روابط خوب پیدا کردیم و نباید این کتاب چاپ شود" که ما گفتیم که ما نمی گوییم زنان عراقی اینطور هستند بلکه ما می گوییم زنان بعثی اینطور بوده اند. امروز نه حزب بعث وجود دارد و نه صدام حسین و به این حکومت فعلی هیچ ربطی ندارد. مجبور شدیم که اسمش را عوض کنیم و الان دارالقرآن امام حسن مجتبی در مازنداران دارد این کتاب را چاپ می کند.

کتاب دیگری که آماده چاپ داریم بررسی عملکرد بسیج و جیش الشعبی عراق است که به بررسی نیروهای مردمی در دو جبهه می پردازد که منتظر هستیم تا پولی به دست بیاید و چاپ شود. ما علاوه بر این کارها در برنامه های تلویزیونی در مازندران و و در دانشگاه ها و مدارس به سخنرانی می پردازیم.

انالله و انا الیه راجعون پیام تسلیت رضا صادقی «رییس اتاق اصناف شهرستان  بابل» در پی درگذشت مرحوم حاج محمدحسین منصف «آزاده دفاع مقدس و عضو اسبق  شورای‌شهر بابل» | اتاق اصناف

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جمجمه های زیر تانک

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۱ ق.ظ

حسن محمدی کرکانی آزاده و جانباز هنرمند دوران دفاع مقدس درگذشت

 

حسن محمدی را اواسط دهه هفتاد شناختم در کاروان پیاده روی دعای عرفه مرحوم سید علی اکبر ابوترابی. با چندتا از طلبه های بابل آمده بودیم تهران و با آزاده ها راه افتادیم طرف مرز خسروی آنجا عرفه را خواندیم. حسن محمدی در اتوبوس ما بود، شاد و شنگول و پرانرژی. فهمیدم بازیگر تئاتر است و چند فیلم و سریال هم نقش آفرینی کرده. ده سال اسیر بود. در اسارت هم بازیگری و طنازی می کرد و گاهی حسابی توسط بعثی ها تنبیه می شد.

شماره اش را گرفتم و یکبار دعوتش کردم بابل آمد مجلس شب خاطره شهدا در مسجد گلشن هم سخنرانی کرد هم مداحی، هم خنداند هم گریه آورد. شام هم بردیمش منزل آزاده خوب و دلاور شهرمان مرحوم حسین منصف. خدای من الان هر دو در کنار شهدا هستند.

حسن محمدی سال 98 فوت کرد. اواخر بابت عوارض شکنجه های دوران اسارت ویلچرنشین شده بود. کارمند بیمارستان شفا یحیائیان تهران بود. اصالت گیلانی داشت.

کتاب همپای صاعقه را که میخواندم دیدم یک جایی اش دو صفحه از خاطره اسارت مرحوم شهید حسن محمدی را آورده که مربوط است به مرحله دوم عملیات بیت المقدس، بخوانید جالب است:

"... با هر مصیبتی بود، خودمان را رساندیم پشت دژ مرزی شمال شرق شلمچه که در دست عراقی ها بود. در آنجا مشاهده کردیم عراقی ها چه خاکریزهای عجیب و غریبی احداث کرده اند. آنها دور تا دور شلمچه را دو خاکریز به موازات هم کشیده بودند.

ما پس از گرفتن خاکریز اول، به خاکریز دوم رسیدیم؛ غافل از اینکه تانک‌ها پشت آن کمین کرده بودند و با پیدا شدن ما بر روی خاکریز، شروع به شلیک کردند و سعی در راندن ما به عقب داشتند.

خدا می داند که مبارزه انسان با تانک در روشنی روز چقدر تلفات دارد و ما آن روز شهدای زیادی دادیم. زمین گیرمان کرده بودند؛ اما با توکل به خدا روحیه می گرفتیم و مقاوت می کردیم. تانک ها هر لحظه جلوتر می آمدند و مهمات ما هم در حال تمام شدن بود. ما بودیم و تانک ها. من در این عملیات، امدادگر عملیاتی بودم. با هر شلیک تانک عراقی ها، چند نفر روی زمین می افتادند. تا می رفتم جراحت یکی را ببندم، آن یکی صدایم می کرد. کوله ام پر از وسایل دارویی و امداد بود و همین سنگینی کوله اذیتم می کرد.

در یک لحظه، رزمنده ای را دیدم که مقابل عراقی ها می جنگید. آنها تیری به سینه اش زدند. گفت:«یازهرا» و پیچ خورد. همین طور که می پیچید، گلوله بارانش کردند. از پهلو، از پشت، از سینه، به او رگبار بستند و چند خشاب در بدن او خالی کردند. او در حالی که ذکر «یا زهرا» می گفت، با سر در سراشیبی خاکریز افتاد و به پایین غلتید.

دوستم علی مجروح شد. داشتم به طرفش می دویدم که ناگهان رگبار گلوله کنار پایم را جارو کرد و من به زمین افتادم و نتوانستم به سمت علی بروم. در این حال، دیدم که لوله تانک به طرف علی شلیک کرد. همه جا را غبار گرفت. در یک لحظه علی را دیدم که به هوا بلند شد؛ به آن طرف خاکریز افتاد و دیگر او را ندیدم.

در اثر شلیک این گلوله تانک، من هم به شدت مجروح شدم و استخوان هایم بدجور شکست. کوله پشتی ام یک طرف افتاد و خودم طرف دیگر.

همین طور که افتاده بودم، دیدم گلوله ای به پیشانی آر.پی.جی زن ما خورد و او در دم به شهادت رسید. کمک او که کوله آر.پی.جی هم پشتش بود، رفت قبضه ی آر.پی.جی را برداشت. تا خواست شلیک کند، با گلوله کالیبر 75 تانک زدند به کمرش. کوله آر.پی.جی آتش گرفت و او با بدن آتش گرفته شروع به دویدن کرد. آنگاه با فریاد «یاحسین... یاحسین» به زمین افتاد و به آسمان پرکشید.

نبرد آن روز ما، نبرد نابرابر تن با تانک بود. از شدت مجروحیت، دیگر نمیتوانستم تحرکی داشته باشم. همان جا پشت خاکریز لم دادم. حالم داشت بد می شد. دیگر به سختی می توانستم اطرافم را ببینم که شلیک تانک تی-72 مرا چندین متر پرتاب کرد و بعد از آن... دیگر چیزی نفهمیدم.

... ساعت چند بود. نمی دانم. درحالی که احساس می کردم سرم را آتشی می سوزاند، قدری به خود آمدم. دیدم یک عراقی با دو دست، مچ پاهایم را گرفته و به  دنبال خودش کشان کشان می برد و فریاد می زند: طبیب، طبیب (دکتر-دکتر). چون نشان هلال احمر روی سینه ام بود، سرباز عراقی فکر می کرد من پزشک هستم.

با این که دنده، مچ پا و دست هایم شکسته بود، ولی درد چندانی حس نمیکردم. ناگاه صدای عجیبی توجه ام را جلب کرد: تاپ، تاپ، تاپ!... صدای خفه ترکیدن چیزهایی بود. همان طور که سرباز عراقی مرا روی زمین می کشید، سرم را برگرداندم و دیدم تانک های عراقی، دارند از روی جمجمه های اجساد شهدای ما حرکت می کنند. سرباز عراقی مرا از میان این معرکه عبور داد و کشان کشان به یک سنگر انفرادی عراقی ها رساند که دو سرباز در آن در حال تیراندازی به سمت نیروهای ایرانی بودند. همین که ما وارد آن سنگر شدیم، ناگهان تیری که ظاهرا «ژ-3» بود، به گردن یکی از آن دو عراقی اصابت کرد و او را از پای درآورد. این صحنه باعث شد عراقی دوم، تفنگش را به طرف من بگیرد. سربازی که مرا تا اینجا کشیده بود، مانع اقدام آن سرباز عراقی شد و سر او داد کشید که این اسیر ایرانی پزشک است و به درد ما میخورد؛ نباید اورا بکشیم. و بعد با زیرکی خاصی مرا از آن معرکه نجات داد؛ البته بعدا فهمیدم که آن سرباز، شیعه و طرفدار انقلاب اسلامی و امام خمینی بود و برای همین هم سعی می کرد من زنده بمانم. خلاصه اینکه با هر مصیبتی بود، مرا تا پشت خط خود بردند و بعد از بازجویی های مفصل، به اردوگاه اسرا انتقال دادند تا در آنجا زندگی جدیدی را شروع کنم؛ زندگی یی که ده سال طول کشید؛ ده سال همراه با درد و هجران."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چشم در چشم صدام

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۴ ق.ظ

تحقیق در مورد شهید حسن باقری + وصیت نامه - دانشچی

 

نهم بهمن سالروز شهادت حسن باقری است که حین شناسایی عملیات والفجر مقدماتی در فکه بر اثر اصابت خمپاره به همراه یارانش از جمله مجید بقایی به شهدای کربلا پیوست.

درباره این شهید نخبه که از قالب خبرنگاری به عالی ترین سطوح اطلاعاتی وعملیاتی سپاه رسید و نقشی اساسی در برنامه ریزی برای پیشبرد اهداف عملیاتی جنگ داشت مطالب خوب و قابل توجهی منتشر شده است.

یکی از ظرافتهای تاریخی دفاع مقدس که با محوریت حسن باقری رقم خورد و چندان مورد توجه واقع نشد نبرد مستقیم وی با صدام است.

بعد از عملیات طریق القدس و فتح بستان، دشمن یقین داشت که ایران درصدد عملیاتی گسترده برای آزادسازی غرب دزفول و شوش (فتح المبین) خواهد بود. از این رو صدام که اعتبار جهانی خود را بعد از آنهمه ادعا در خطر می دید شخصاً به جبهه آمد و فرماندهی عملیاتی را در منطقه چذابه برعهده گرفت. هدف از این تک گسترده، هدر دادن توانایی نیروهای رزمنده ایران و برهم زدن تمرکز فرماندهان و به تأخیر انداختن عملیات آزادسازی غرب شوش و نجات شمال خوزستان بود. عملیاتی که صدام شخصاً هدایت آن را برعهده گرفت تنها منجر به سیصد متر پیش روی شد. دلاورانی چون حسن علیمردانی و ماشاءالله پیل افکن و ... بینی دشمن را در چذابه به خاک مالیدند. چهار روز بعد حسن باقری با نیروهایش وارد میدان شد و با اجرای عملیات محدود مولای متقیان، ارتش بعث را به عقب راند و تجربه شکست مستقیم را برای صدام یزید رقم زد. این عملیات انهدامی و تدافعی خسارت سنگینی بر دشمن تحمیل کرد و غرور صدام که خود را سردار قادسیه می خواند له نمود. با توجه به حجم سنگین آتش تبادل شده و خسارتهای ناشی از آن و نیز ابعاد حیثیتی این درگیری، بسیاری از تحلیلگران نظامی از نبرد چذابه در اسفند سال 60 به عنوان نبرد لنینگراد ایران یاد می کنند!

البته مدتی بعد خلق حماسه های شگرف در جریان آزادسازی خرمشهر باعث فراموش شدن این اتفاق بزرگ و مهم در چذابه گردید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بدبختی، یک انتخاب است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ

غرغر

 

یک آشنایی داشتیم به رحمت خدا رفت. سه بار سرطان گرفت. دوتایش را به سلامت، رد کرد. خیلی درد کشید. خیلی هزینه کرد. دیگر پول و پله ای برایش نماند. همان ایام دو خواهرش به دلیل بیماری از دنیا رفتند. یک فرزندش طلاق گرفت. یکی از عروس هایش مرد و نگهداری از کودک او برعهده اش افتاد و...

واقعاً خیلی سختی کشید؛ اما لبخند می زد، خدا را شکر میکرد و از اطرافیانش بابت این که باعث آزار و دردسرشان شده عذر می خواست. همه از مرگ او متأثر شده و اشک ریختند.

از این دست آدم ها در زندگی مان کم و بیش دیده ایم و برایشان ارزش قائل شده ایم.

یک مدل دیگر هم آدم هایی داریم که صحیح و سالمند، دارند زندگی شان را جلو می برند، آبرو و اعتباری دارند، مشکل حادّی در زندگی شان نیست اما یکضرب نق می زنند، همه اش طلبکارند. دوست دارند یک گوشه بنشینند دیگران با بیل برایشان پول و امکانات بیاورند. دنیا را به آنها بدی باز شاکی اند. چشمشان به زندگی دیگران است. خوشی دیگران باعث آزارشان می شود و... اطرافیانشان را از دست خود فراری می دهند. کسی که از خدا راضی نمی شود از بندگان خدا هم راضی نخواهد شد و همواره در جهنمی که در ذهن خود ساخته، سوخته و به دست خود عذاب خواهد دید. آدمهایی که جز سیاهی نمی بینند جز سیاهی برایشان رقم نخواهد خورد.

همه ما از چنین آدم هایی بیزار و فراری هستیم و آنها را انسانهایی حقیر و کوچک و فاقد شخصیت می شماریم. همچین آدمی وقتی می میرد خیلی ها زیر لب می گویند: راحت شدیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سهمی از زخم و صبر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ

شاعر و نویسنده حوزوی درگذشت

 

سروده ای زیبا از مرحوم حجت الاسلام سید علی حسینی ایمنی:

 

در آسمان شرف، ماهپاره زینب بود
به کهکشان صبوری ستاره زینب بود
اگر چه داغ فراوان به سینه سنگین داشت
برای درد دل خلق چاره زینب بود
شبی که بار سفر بست هستی حیدر
کسی که داشت دلی پر شراره زینب بود
کنار سجده و محراب و رستگاری عشق
کسی که خون به جگر شد دوباره زینب بود
شرار زهر به جان حسن که می افتاد 
کنار تشت و جگرهای پاره زینب بود
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
تو ایستادی و گودال در برابر تو
و شمر نعره زنان در پی برادر تو
به دست شمر سری بود از قفا بی تن
سر بریده ی خورشید بود یا سر تو؟
تو زینبی و فقط نیمی از تو زینب بود
غریب کرببلا بود نیم دیگر تو
نه ! اشتباه نوشتم - حسین نیم تو نیست
تمام بود و نبود تو بود دلبر تو
هجوم بارش خنجر به حلق اقیانوس 
چه کرد با دل پر درد و دیده ی تر تو!
*

خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
به روی خاک که افتاد پیکر خورشید
چه کرد خنجر یک گرگ با سر خورشید!
چه آتشی که به جان خیامتان افتاد
که پیش چشم تو شد شعله ور پر خورشید!
کجاست او که عمود خیام و سقا بود
کجاست - ساده بگویم - برادر خورشید؟
پلیده پنجه ی نامرد و سیلی شیطان
چه کرد با گل رخسار دختر خورشید!
شکست قلب قلم٬ شاعر از نفس افتاد
- هجوم این همه شیطان به خواهر خورشید؟!
*

خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!
*

اگر چه زخم دلت را گریستی بانو!
تو کوه ماندی و باید بایستی بانو!
به رغم این همه توفان و تازیانه ی زخم
چه با صلابت و نستوه زیستی ٬ بانو!
چقدر در نفست صبر زندگی دارد
ببینم آیا ایوب نیستی٬ بانو؟
تمام کوفه و شام است در اسارت تو
اگر به خطبه سرایی بایستی٬ بانو؟
چگونه شعر بگویم تمام زینب را
در ابتدای تو ماندیم٬ کیستی بانو؟
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!

برای شادی روح این دوست بزرگوار ما صلواتی بفرستید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک قطره از وجود خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

عکس باران زیبا - عکس نودی

 

امروز صدای نم نم باران، زودتر از مؤذن مسجد محل، بیدارمان کرد.

قطره باران، همان گلبانگ الله اکبر اذان است. آب هم بیدارگر است برای آن که خفته، باد و آفتاب و موج دریا و خش خش برگها هم.

باران، غبار و تیرگی را با خودش می برد و زلالی و طراوت را باقی می گذارد.

خدا دارد می بارد. رشحات عالم وجود در گذر ابر و باد، نمای طراوت ازلی عالم خلقت و رویش دوباره فطرتهاست.

در وجودمان نیز باید بباریم. دست سخاوت و نگاه رأفت خویش را به تبعیت از خدایی که الگوی ماست و شبیه ترین به خود آفریده مان، در بزنگاه انتخاب حق، از مخلوق او دریغ نداریم. باران شویم برای بندگان خدا، باران شویم برای دل خودمان، خشم و نفرت و کینه و حسّ انتقام را از درون خویش بشوییم و آئینه شفاف قلبی که باید نمایشگر وجه الله باشد را دوباره صیقل بدهیم.

تو بارانی ای خدا و ما قطرات خلقت تو. کاش یادمان نرود که قرار است جلوه رحمت تو باشیم. هر کس ما را می بیند بگوید: الحمدلله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طریقت مردانگی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۰۴ ق.ظ

آرمان علی وردی» که بود و چگونه به شهادت رسید؟ - تسنیم

 

با لباس سپاه آمدند جلو. بچه ها فکر کردند آنها هم پاسدار و همکارشان هستند. فریب خوردند.

وقتی بردنشان کنار دیوار تا تیرباران کنند تازه فهمیدند اینها دشمند. جعفر هندویی فریاد زد "الله اکبر، خمینی رهبر".

جعفر لباس سبز سپاه به تن داشت. لوله اسلحه را گذاشتند توی دهانش. گفتند به امام فحش بده: فریاد زد "هیهات منّا الذله" و شهید شد.

این قضیه برای سال 60 است و واقعه آمل.

چند سال قبل، آیت الله سعیدی را شکنجه می دادند. در زندان ساواک، داد زد مرا تکه تکه کنید هر ذره وجودم فریاد می زند درود بر خمینی.

کی بود؟ دهه پنجاه.

در جنگ و اسارت هم زیاد از این اتفاقها افتاده، همان دهه شصت.

علی اصغر رنجبر اهل نورآباد ممسنی، مجروح شده بود و میگفت: آب... آب... عراقی ها او را نشاندند زیر آفتاب شلمچه، روبروی سایر مجروحها هم روحیه آنها را خراب کنند هم جلوی دوربین دستش آب بدهند و بهره برداری تبلیغاتی کنند. علی اصغر فهمید. نخواست دشمن شاد شود. نفسهای آخر با همان ته صدای گرفته ای که از حنجره زخمی اش بیرون می آمد  گفت: حسین.... حسین...

شد سال 1401. چند دهه از انقلاب در زیر طوفان تهاجم فکری و فرهنگی دشمن گذشت. طلبه جوانی را در گوشه دنجی از شهر، غریب گیر آوردند. تکه هایی از بدنش را با چاقو جدا کردند. داشت ارباً اربا می شد. دوربین را روشن کردند. گفتند به رهبرت فحش بده. آرمان علی وردی نفس نفس می زد. حسرت توهین به رهبر را بر دل آنها گذاشت که هیچ، از منطق اسلام و انقلاب هم تا آخرین نفس دفاع کرد...

امام ما صادق الوعد بود. نوید داد: خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهر هزار سنگر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۵۰ ق.ظ

سالروز حماسه ششم بهمن آمل

 

بخش هایی از فرمایشات تاریخی مقام معظم رهبری در ششم بهمن 1388 در دیدار با مردم شهید پرور استان مازندران :

 

"شهر هزار سنگر"؛ این تعبیر کمی است؟!

 

. . . نباید اجازه داد که این خاطره‌هاى پرشکوه، این حوادث بى‌نظیر و تعیین کننده‌ى تاریخ انقلاب، در ذهنها کمرنگ شود. نسل جوان ما باید این خاطره‌ها را درست بشناسد، بتواند آنها را تحلیل کند و آنها را چراغ راه آینده‌ى پرماجراى خود و هدف بلند خود قرار بدهد.
 البته افتخارات مازندران و در این مناسبت عرض کنیم بالخصوص مردم آمل، افتخارات کمى نیست. چه در وادى مجاهدت فى‌سبیل‌اللَّه، چه در وادى علم، فقاهت، معرفت و عرفان، انصافاً چهره‌ى آمل چهره‌ى درخشانى است. امروز هم بحمداللَّه بزرگان روحانى آملى جزو افتخارات حوزه‌هاى علمیه و جزو ذخائر باارزش روحانى کشور ما محسوب میشوند. در امتحان عظیم هشت ساله‌ى جنگ تحمیلى هم، چه شهر آمل، چه استان پهناور مازندران، یکى از بخشهاى پرافتخار کشور بودند. من همان وقت هم، چه با لشکرهاى مستقر در مازندران، چه با بسیجى‌هاى آنها و جوانان فداکار آنها آشنائى داشتم؛ آنها را از دور و نزدیک میشناختم؛ مجاهدتهاشان را میدانستم؛ اینها که از یاد انقلاب نخواهد رفت. یک بنائى را شما مشاهده میکنید مستحکم، باشکوه و سربلند؛ کى این خشتها را، این سنگها را روى هم گذاشت تا این بنا به وجود آمد؟ کى توانست این نقشه‌ى فاخر را در عمل پیاده کند و این بنا را به وجود بیاورد؟ مگر میشود نقش آن حوادث و آن شخصیتهائى که کار آنها، مجاهدت آنها، گذشت آنها و احساس مسئولیت آنها موجب شد ذره ذره این بنا بالا بیاید، ارتفاع پیدا کند، شکل پیدا کند، شکوه پیدا کند، نادیده گرفت؟ یکى از خطاهائى که گاهى اتفاق افتاده است، نادیده گرفتن همین نقش‌آفرینان بزرگ است.
 »شهر هزار سنگر«؛ این تعبیر کمى است؟ حرف کوچکى است؟ قضیه‌ى ششم بهمن آنقدر اهمیت داشت که امام بزرگوار ما آن را در وصیتنامه‌ى تاریخى خود هم مندرج کردند، آن را یادگار گذاشتند؛ یعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اینکه حوادث تاریخى، هم درس است، هم عبرت است. قضایاى جارى بر یک ملت، قضایائى است که در برهه‌هاى مختلف غالباً تکرار میشود. امروز بیست و هشت سال از آن زمان میگذرد، اما راه جمهورى اسلامى که عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه که آنجا اتفاق افتاد، میتواند براى امروز و براى آینده تا هر وقتى که ملت ایران به حول و قوه‌ى الهى دلبسته‌ى این اصول و این انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نباید فراموش بشود.
 خوب، حالا در فضائل ششم بهمنِ آمل یک جمله‌ى دیگر هم عرض کنیم. »هزار سنگر« یعنى چه؟ ظاهر قضیه این است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌هاى اشرار و متجاوز سنگر درست کردند - حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا کمتر - اما من یک تفسیر دیگرى دارم: این سنگرها سنگرهاى درون خیابانها نیست، این سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنى، هر انسان باانگیزه‌ى باشرفى، یک سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر یک ملت وقتى به دنبال یک هدفى حرکت میکند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه کمین‌کرده‌هائى هستند، چه باید کرد در مقابل اینها، خود را رها کند، قید و بندهاى خود را رها کند، بى‌خیال باشد، ضربه خواهد خورد. همه‌ى ملتهائى که در جهت یک هدف بزرگى حرکت کردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند که دیگر قرنها بلند نشدند، مشکلشان از همین جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجهه‌ى با آن آماده نکردند. درسهاى گذشته این کمک را به ما میکند که راهمان را بفهمیم، بشناسیم، کمینها را بشناسیم، کمین‌کرده‌ها را بشناسیم.
 انقلاب اسلامى با آن عظمت پیروز شد. مردم آمدند با تن‌هاى خودشان، با جسمهاى بى‌پناه و بى‌زره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژیم جبار ایستادند و انقلاب را پیروز کردند؛ بعد همین مردم آمدند به جمهورى اسلامى رأى دادند و جمهورى اسلامى را انتخاب کردند. خوب، یک انسان باانصاف و باشرف، در مقابل این خواست مردم چه میکند؟ بعضى‌ها آمدند وسط میدان، ادعاى طرفدارى از مردم کردند، خودشان را دموکراتیک خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفى کردند؛ آن وقت با همین خلقى که این نظام را با این بهاى سنگین سر کار آورده بودند، شروع کردند به مقابله کردن. توشان منافق بود، کافر صریح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دین هم بود؛ همه‌ى اینها با هم شدند یک جبهه، یک حرکت، در مقابل نظام اسلامى، در مقابل ملت ایران. ادعاى طرفدارى از مردم کردند، با مردم درافتادند؛ ادعاى طرفدارى از دموکراسى و آراء مردم کردند، با آراء مردم و نتیجه‌ى آراء مردم درافتادند؛ ادعاى روشنفکرى و آزاداندیشى و آزادفکرى کردند، به طور متحجرانه چهارچوبهاى القائى متفکرین غربى را - که آمیخته‌ى به بدخواهى و بددلى بود - قبول کردند؛ آمدند مقابل ملت ایران. اول با حرفهاى روشنفکرانه یا شبه‌روشنفکرانه شروع کردند به امام و به جمهورى اسلامى و به مبانى امام اعتراض کردن، انتقاد کردن، حرف زدن؛ بعد یواش‌یواش رودربایستى را کنار گذاشتند، آمدند توى میدان، مبارزه‌ى فکرى را، مبارزه‌ى سیاسى را تبدیل کردند به مبارزه‌ى مسلحانه یا اغتشاشگرى - اینها توى کشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاریخ نیست، مال همین دهه‌ى اول انقلاب است . . .

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پاسخ مردم آمل به دعوت قیام

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۶ ق.ظ

نماهنگ | شهیده «سیده طاهره هاشمى» از شهداى ششم بهمن آمل

 

کمونیست ها در تئوری های خود حساب ویژه ای روی مردم ، به ویژه قشرهای محروم چون کارگر و کشاورز ، باز می کردند و اساساً انقلاب های کمونیستی را ملهم از رویارویی طبقه دهقان با زمین داران و کارگران با کارفرمایان می دانند ؛ اما از سوی دیگر معتقدند که برای آگاهی توده های محروم ، باید گروهی از روشنفکران که پیشرو و پیشاهنگ هستند در صدد روشن کردن مردم بر آیند . چون مردم به این گروه های پیشرو اعتماد دارند و آنها را از خود و از جنس خودشان می بینند به آنها ملحق می شوند و انقلاب کمونیستی را خلق می کنند .

در جریان حمله اتحادیه کمونیست ها به شهر آمل ، این تئوری در اولویت برنامه های مهاجمان قرار گرفت . به همین منظور تیم " ه " به فرماندهی کاک رشید به همراه بیست نفر باید ضمن گرفتن محله " اسپه کلا " ، مردم را جذب قیام می نمودند . غلامرضا سپرغمی ، یکی از اعضای اتحادیه کمونیست ها که این اکیپ را همراهی می کرد ، به در خانه دو نفر به نام پیرزاد و خاتم نژاد رفت که آنها جواب مساعدی به او ندادند . سپرغمی خود در مورد این قضیه گفت :

" من در ابتدای شب به محله رضوانیه رفتم و در دو خانه را زدم که اولی بدون این که حتی در را باز کند ، همان پشت در با فحش از ما پذیرایی کرد . خانه دوم تنها فقط در را باز کردند ، ولی هیچ کس بیرون نیامد ."1

سپرغمی که خود اهل آن محل بود و افراد را می شناخت و می توانست با آنها به خوبی صحبت کند ، اعتراف می کند که :

" . . . از اول درگیری تا ظهر روز بعد (6 بهمن) نتوانستم حتی یک نفر راجمع کنم "2

و این آغاز شکست تئوری های بافته شده کمونیست ها در کتاب هایشان بود .

آیا به راستی اتحادیه کمونیست های ایران که می خواست نقش پیشرو داشته باشد و با حمله به آمل قصد داشت قیام سراسری راه بیندازد ، از جنس مردم بود ؟

1و2- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده شماره 24142/ شهر هزار سنگر تالیف سیمین رهگذر ص15

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم نیسان بالاست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ق.ظ

حماسه ششم بهمن آمل، حماسه ای از جنس مردم | خبرگزاری صدا و سیما

 

ابتکاری در دفاع شهری

مدافعان شهر که تجربه ای در نبرد خیابانی نداشتند در مقابله با نیروهای آماده و آموزش دیده که خیابان هایی از شهر را به اشغال خود در آورده بودند جلوه هایی زیبا از رشادت و پایمردی را خلق نمودند. در این بین یکی از ابتکارات رزمندگان مدافع شهر آمل، در نوع خود جالب و غافلگیر کننده بود.

"یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت می کرد؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در وانت به سمت دشمن تیراندازی می کردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود."1

اشغالگران که در برابر این ابتکار نیروهای مردمی مستأصل شده بودند خیابان به خیابان و کوچه به کوچه مجبور به عقب نشینی و فرار از منطقه درگیری می شدند .

1-      علی کردی. اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل . ص68

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دشمن کور

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۳۶ ق.ظ

حماسه ششم بهمن آمل؛ چهار دهه الگوی مقاومت - ایرنا

 

برای شناخت هر چه عمیق تر از خط و مشی و سیره شهدای حماسه آفرین ششم بهمن آمل نیاز به بررسی و مطالعه ای جامع وجود دارد . اما بیان این نکته خالی از لطف نیست:

شهید قربان بابکی، جوانی بیست ساله بود که با فقر و رنج بزرگ شده بود. به خاطر مشکلات مالی نتوانست بیشتر از سه کلاس درس بخواند . برای گذران زندگی با روزی یک تومان مشغول به کار بنایی شد. با هوش و استعداد خود توانست بعد از مدتی به گچکاری ماهر تبدیل شود . او در حالی که کیسه نانی به دوش داشت وارد درگیری شد و هنگامی که در مقابل سینما قدس ، هدف گلوله قرار گرفت با گفتن الله اکبر و لااله الاالله به دیدار خداوند شتافت .

شهید پرویز بازدار ، حلب کوب بود . شهید محمد دیوسالار ، گلگیر ساز بود. شهید صادق مهدوی، بنایی می کرد. شهید علی رضا رنجبر، نجار بود .شهید فضل الله سلیمانی، کارگر بود. شهید محمد ذوالفقاری هم کار می کرد و هم درس می خواند تا این که به لباس پاسداری در آمد. شهید محمد گلچین، کارگری می کرد . شهید نادر رسولی کشاورزی می کرد تا توانست یک دستگاه وانت خریداری کند و با آن به امرار معاش بپردازد  . . .

چرا اینها را گفتم؟

کمونیست ها مدعی بودند که از محرومان و زحمت کشان جامعه ، دفاع و حمایت می کنند و فقط به فکر قشرهای محروم هستند!

جالب است بدانید اکثر اعضای اتحادیه کمونیست ها در خارج از کشور ، به ویژه در ایالات متحده آمریکا ، قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتند . آنها فرزندان افراد پول داری بودند که توانسته بودند برای ادامه تحصیل به آمریکا بروند . زمانی هم که در ایران بودند یا ساکن مناطق شمالی و میانی شهر تهران بودند یا در دیگر شهرهای آباد که در زمان شاه از امکانات بسیار خوبی برخوردار بودند ، زندگی می کردند و به راحتی درس خوانده بودند .

هنگامی که در سال 1361 یعنی یک سال بعد از واقعه آمل ، محاکمه اعضای اتحادیه کمونیست ها در جریان بود، خانواده  شهدای آمل نیز حضور داشتند . تازه آن زمان یکی از اعضای اتحادیه با دیدن کفش های خانواده شهدا که جلوی در سالن دادگاه چیده شده بود ، متوجه شد که با چه کسانی جنگیده است . ظاهر کفش ها نشان می داد که خانواده شهدا همگی از محروم ترین و فقیرترین قشرهای جامعه هستند و از ابتدا تمام تئوری های آنان شکست خورده است . درست نقطه مقابل آنها در شهر آمل ، همان مردم فقیری بودند که کمونیست ها فکر می کردند مورد حمایت آنها واقع خواهند شد . بر خلاف تصور کمونیست ها ، فقیرترین و کم درآمدترین قشرهای جامعه ، شجاعانه و داوطلبانه به جای پشتیبانی از آنها به جنگ شان رفته بودند .1

1-      برداشتی از زندگی نامه شهدای 6 بهمن آمل


 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی امام از مردم آمل تشکر می کند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۱۲ ق.ظ

روایت تاریخی | «حماسه ششم بهمن آمل؛ درسی برای امروز و آینده»

 

گزیده بیانات امام خمینی(ره) درباره حماسه مردم آمل:

شما ملاحظه فرمودید که این‌ها در داخل تبلیغات زیاد مى‏کردند، به خارج هم که رفتند تبلیغات زیاد مى‏کنند؛ به این‌که مردم در اختناق‏ند و خودشان همه مخالف‏اند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، یا فوقش ده تا، ولى سایرین همه موافق منفى و مخالف هستند. و دیدند که همه‌ی آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بیشتر تبلیغات این بود که شمال دیگر تقریباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و این‌ها همه‌ی قوای‌شان را جمع کردند و به آمل آن حمله‌ی وحشیانه‌ی غافل‌گیرانه را کردند، به امید این‌که مردم آمل هم با آن‌ها هم‌دست بشوند و آمل را مرکز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى دیگر و رشت و همه‌ی جاها را بگیرند و جلو بروند.

این‌ها به خیال خودشان با دست ملت مى‏خواستند که - همان ملتى که آن‌ها تراشیدند که مخالفند با جمهورى اسلامى- با این‌ها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هرطورى که دل‌شان مى‏خواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‏ اى را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آن‌جایى که شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهید بیایید قم؟ مى‏خواهید بیایید تهران، جاهاى دیگر؟
صحیفه امام، ج‏16، ص3

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مجری موفقی که فرزند شهید است

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۴ ق.ظ

شهید جهانگیر روا | مرکز امور شاهد و ایثارگران دانشگاه آزاد اسلامی | مرکز  امور شاهد و ایثارگران دانشگاه آزاد اسلامی

عبدالله روا فرزند شهید: پدرش، مادرش،خواهرش و بابای دومش

 

عبدالله روا مجری خوب و موفق سیما، فرزند شهید است. این را تازه دیشب فهمیدم. پدر او جهانگیر روا معلم اهل بروجن بوده که دستی هم بر تئاتر داشته و در عملیات کربلای پنج شهید شده است. عبدالله روا موقع شهادت پدر یازده ماه داشته. به نقل از خانواده می گوید موقع اعزام آخر، او را از پنجره اتوبوس میدهند دست پدرش بلکه دلش بلرزد و پا گیر شود. مادر ملتمسانه از او میخواهد بخاطر بچه بماند. پدر بغضش را فرو خورده از صندلی اش بلند شده و به عقب اتوبوس می رود. طاقت چشم در چشم شدن با همسر را ندارد. از پنجره آخر اتوبوس، کودک را به خواهر خود می دهد و می گوید من برای همین بچه است که به جبهه می روم.

بخشی از وصیتنامه شهید برایم جالب بود:

درسوره مومنون آیه71 می فرماید: اگر خداوند رحمان و رحیم بخواهد تابع هواهای انسانها باشد خلقت آسمان و زمین لغو و بیهوده می شود ونقص غرض می گردد. همانطور که مولایمان علی (ع) فرموده است: ”شما می دانید که دنیا سرای گذر است و آخرت سرای باقی". وقتی فرزند آدم ازدنیا می رود مردم می گویند ”ماترک” او چه بوده؟ چقدر دارائی اوست؟ مال و مکنت وزمین وماشین داشت؟ اما ملائکه این سئوالها را نمی پرسند که بگویند چندتابچه داشت؟ و خانه داشت یانه؟ آنها در کار ”ماترک” نیستند. آنها به عمل انسان کار دارند. چرا؟ چون که ملائکه اهل “ماقدم”هستند. ملائکه می پرسند چه اعمالی فرستاده است؟ آیا آمادگی داشته است؟ حواسش جمع بوده است که کجا باید برود؟ مواظب بوده مقدمات این سفر رافراهم نماید؟ و از این سئوالات….

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پدرونه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۳۴ ق.ظ

photo_2024-01-25_07-55-01_2g4l.jpg

 

تاریخ این عکس برای دو سال پیشه.
رفته بودم بهشت معصومه سلام الله علیها 
روی مزار یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم این کاغذ چسبیده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در روز روشن باج می ستانند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۹ ق.ظ

باز هم یک نماینده دیگر مجلس عنوان کرد اگر روحانی به اظهار نظرهای انتقادی و فضاسازی هایش ادامه دهد پرونده تخلفات دولت او را برملا می سازیم!

یعنی دقیقا در روز روشن دارند گرو کشی می کنند.

تخلفات دولت روحانی در حق مردم و تضییع منابع عمومی بوده اما آقایان می گویند مردم برای ما مهم نیستند مگر اینکه روحانی بخواهد حال ما را بگیرد آن وقت است که از این حربه استفاده میکنیم. اگر روحانی سکوت کند و کاری به کار ما نداشته باشد ما هم سر حق و حقوق ملت معامله خواهیم کرد!

عدالت در عرصه "سیاست منهای دیانت" به همین راحتی تغییر معنا می دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دمت گرم پسر

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۱ ق.ظ

فوت نوجوان خوزستانی که برای نجات مادر و خواهرهایش به قلب آتش زد

 

امیرمحمد انصاری دانش آموز نوجوان اهل امیدیه وقتی خانه شان دچار آتش سوزی شد، مادر و دو خواهرش را نجات داد، کولر سقوط کرد، پشت در گیر افتاد و ققنوس آتش عشق و حماسه شد. روحت شاد جیگر عمو.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مواردی که باید سریع اعدام می شد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۱۶ ق.ظ

آن بدبخت جوگیر مجازی زده ای که با ماشین خود چند مامور انتظامی را زیر گرفت و موجب شهادت یکی از آنها شد را یکسال و نیم بعد اعدام کردند. برای محاکمه و مجازاتش یک ماه کافی بود. باقی مدتی که در زندان ماند هزینه خورد و خوراک و دادگاه و ... که روی دست بیت المال گذاشت را باید مقام قضایی از جیب مبارکش پرداخت کند. در مواردی که جرم مشهود و مسلّم است بازی در نیاورید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه نابودی جمهوری اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۳۳ ق.ظ

چرایی «مصرف گرایی» در جامعه؛تبعات و مضرات آن

 

اگر فرهنگ و خلق و خوی غالب در جامعه، مادی و دنیایی شود:

فرهنگ ایثار و نوع دوستی رنگ می بازد

کسی در انتخابات پیروز می شود که بیشتر وعده شکمی بدهد

کسی دفاع از ارزشها را به صرفه نمی داند

حسّ فقر و نیاز کاذب باعث نارضایتی عمومی، افزایش آمار طلاق و ایجاد عقده های اجتماعی و بروز ناامنی و... می شود.

عرق به میهن کاهش می یابد

تفکر مقاومت تضعیف می شود، جامعه سست در مقابل زیاده خواهی بیگانه عقب می نشیند 

و....

جمهوری اسلامی بر مبنای معنویت و ایمان به غیب شکل گرفت. در دفاع مقدس هم همین نگاه باعث خلق حماسه شد.

راه نابودی جمهوری اسلامی دامن زدن به تفکر مادی و زدودن باورهای معنوی است.

رواج بی حجابی و لذت طلبی و شهوترانی یک جلوه از تهاجم فرهنگی است. تبلیغات سرسام آور بازرگانی و تشویق مردم به رقابت در خرید بیشتر و ترویج فرهنگ مصرف گرایی به پشتوانه رسانه و شبکه بیمار بانکی، بعد دیگری از ضربه فرهنگی دشمن به اساس تفکر جمهوری اسلامی است که به شدت از آن غافلیم. سازمان ها و نهادهای فرهنگی و خدماتی گمان می کنند با درآمد حاصل از تبلیغات بازرگانی می توانند کار فرهنگی کنند غافل از آن که دامن زدن به حس فقر، ریشه فرهنگ و امنیت کشور را می سوزاند.

مسئولان اگر خودشان دنبال مادیات باشند طبعا نفعشان در این است که جامعه هم به سمت دنیاطلبی و لذت جویی سوق پیدا کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی هدف الله است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

برنامه خدا - دانلود | بازار

 

شهید حسن باقری، مصاحبه با مجله امید انقلاب، شماره34، سال دوم، 15 خرداد 1361:

... یکی از امدادهای غیبی که در این مرحله دیدیم این بود که یک شب عراقی ها به وسیله یکی از قوی ترین تیپ های خودشان که خیلی به آن اتکا دارند دیوانه وار به طرف جاده حمله کردند؛ طوری که چند دستگاه از این تانک های عراقی موفق شدند تا روی جاده آسفالت هم پیش بیایند و خودشان را به خاکریز ما برسانند. از ظاهر امر چنین بر می آمد که دیگر کار از کار گذشته است. رزمندگان هم واقعاً در آنجا به این نکته پی بردند که همانظور که هدفشان الله است، از او هم باید یاری بگیرند.

همان جا این مساله به ذهن فرماندهان خط خطور کرد که لازم است در سرتاسر خط، رزمنده ها تکبیر بگویند؛ چون این عمل در جبهه خیلی موثر بود.

بعد از اینکه اعلام شد برادران تکبیر بگویند، در سرتاسر خط، بچه ها شروع کردند به تکبیر گفتن. این تدبیر معنوی کارساز بود؛ چنانکه دیدیم خدمه و راننده های تانکهای عراقی که روی جاده آمده بودند، تانکها را گذاشتند و فرار کردند. آنهایی که عقب تر بودند هم، با تانکهایشان فرار کردند. آن حمله دشمن هم با یاری خدا و بهره گرفتن از مهمات "الله اکبر" دفع شد.

کتاب همپای صاعقه صفحه 588

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در راه "من"!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۷ ق.ظ

خودمحوری

 

اخیرا امام جمعه یکی از شهرهای شمالی کشور در سفر به قم به هر طلبه ای که پای سخنرانی اش نشست مبلغ سیصد هزار تومان پرداخت کرد!

مرتبطین وی از قبل اعلام کرده بودند به طلابی که در مجلس سخنرانی او در قم حاضر شوند هدیه نقدی اعطا خواهد شد.

این پولها از کجا می آید؟ اگر از مال شخصی امام جمعه است باید پرسید مگر درآمد امام جمعه ها چقدر است؟

اگر از اموالی است که متعلق به طلاب بوده و باید دست آنها برسد چرا صرفا طلابی از آن بهره مند می شوند که پای سخنرانی وی زانو  بزنند؟ این کار به معنای سوءاستفاده شخصی از اموال عمومی نیست؟ تضییع حقوق طلابی که در جلسه حاضر نشدند مصداق نادیده گرفتن حق الناس نیست؟

پرسش اصلی اما این جاست امام جمعه ای که می داند حتی بین هم لباسی های خودش هم جایگاه خوبی ندارد و برای پر کردن مجلس سخنرانی در بین طلاب مجبور است از اهرم تطمیع استفاده کند اساسا چه اصراری بر حضور در این منصب دارد؟ چرا از خودش نمی پرسد رفتارهای متناقض و باندبازی ها و فامیل بازی هایش چه بر سر اعتماد عمومی آورده است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمله سودجوها نباشید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۹ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۵۴ ق.ظ

آن روی سکه آگهی‌های بازرگانی تلویزیون

 

صدا و سیما دارد جشنواره آگهی های بازرگانی برگزار می کند. حالا جالب است در تبلیغ همین جشنواره و توجیه آن از عبارت "عدالت گستر" استفاده می کند!

فارغ از اینکه بخش قابل ملاحظه ای از تبلیغات بازرگانی اساساً غلو و دروغ است مثل همین حشره کش صوتی که مصداق کلاهبرداری علنی است؛ چگونه می توان دامن زدن به جوّ کاذب خرید، فرهنگ مصرف گرایی، تحریک حسّ فقر و نیاز، ایجاد عقده های اجتماعی، شکاف طبقاتی و تبعیض و تقویت نظام سرمایه داری را در راستای عدالت گستری توصیف کرد؟!

البته وقتی بانکداری ما که طبقه محروم را بر خلاف شعائر انقلاب رها ساخته و در خدمت سرمایه داران و دلال ها و جماعت رانت خوار است عنوان اسلامی را یدک می کشد چرا تبلیغ فرهنگ ویرانگر مصرف گرایی در راستای عدالت تعبیر نشود؟

یاد گرفته ایم پشت نقاب کلمات مخفی شویم.

در مملکتی که قرار است معنویت و اخلاق پررنگ شود دامن زدن به حسّ دنیاخواهی و رفاه طلبی و پول پرستی، عین خودکشی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای مرضیه خانم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ

آن موقع که تازه با دایی نامزد شده بود را یادم است. پنج یا شش سالم بود. خوشحال بودم و دور و برشان بدو بدو می کردم. اشتباهی هم پای دایی را لگد کردم که آه از نهادش بلند شد.

اول دبستان را یادم است. پیش خودم گفتم زندایی دیپلمه هست پس لابد نقاشی اش هم خوب است. بنده خدا را رودربایستی می انداختم برایم نقاشی بکشد. خانم مهرپویان معلم ما بود فهمید گفت کار خودت نیست.

در هر شرایطی می خندید. نمی دانم چرا. یکبار از بالای نردبان افتاد. همه از ترس خشکمان زد. اما او فقط خندید.

هفته پیش رفتم عیادتش. نحیف و لاغر شده بود. گفتم همان روحیه قدیم را داشته باشی خوب می شوی. آرام تبسم کرد. گفت راست میگویی درد همیشه برای من نامفهوم بود. بعد گفت این بار خیلی سختی کشیدم. درد دارد مرا از پا در می آورد. دیگر راضی ام به رضای خدا هر چه او بخواهد. بعد شروع کرد به عذرخواهی و حلالیت از همسر و فرزندانش. گفتم ان شاءالله خوب می شوی می آیی قم. 

مادر بزرگ که فوت کرد پنجم دبستان بودم. زمستان بود سرد و بارانی. زندایی مسافر تو راهی داشت ما دو تا را گذاشتند خانه، بقیه رفتند دنبال مقدمات غسل و کفن و... خودم را به تشییع رساندم او نتوانست. گفتند برایت ضرر دارد. دوست داشت بیاید. زندگی چقدر زود می گذرد.

من هم امروز دوست داشتم در تشییعش حاضر باشم اما دیر فهمیدم و دیگر فرصتی نبود این همه راه را تا قائمشهر بروم. شنیدم به عروسش گفت خوب بشوم با هم برویم قم منزل حمید. برایش قرآن خواندم. نماز خواندم. ان شاءالله روحش امشب میهمان حضرت معصومه باشد. آخرین سفر زمینی اش مشهد بود. اولین سفر آسمانی اش قم باشد، کربلا و نجف میهمان ابدی خوان کرامت اهل بیت. اسمش که مرضیه بود امیدوارم خدایش ببخشاید و مرضی معبودش قرار گرفته باشد. اللهم انّا لا نعلم منها الا خیرا...

ممنون می شوم برای شادی روح زندایی ام مرضیه خانوم قاسمی صلواتی هدیه کنید. این صلوات ها نور می شود و شب تاریک قبر و قیامت درگذشتگان را روشن می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امروز در سنندج چه گذشت؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۲۹ ق.ظ

جای زخمی که بعد از گذشت ۳۱ سال هنوز درد می‌کند

 

روز 28 دی ماه را به خاطر بسپارید. سال 1365 در چنین روزی بر اثر بمباران 18 نقطه از مناطق مسکونی شهرستان دلاورخیز سنندج توسط پنج فروند هواپیمای رژیم بعث عراق تنها در عرض 6 دقیقه 220 نفر از کودکان، زنان و مردان بی گناه و غیر نظامی این شهر به شهادت رسیدند و ده ها نفر نیز مجروح گردیدند. شش نفر از اعضای یک خانواده در کنار هم به خاک و خون غلطیدند. شهید بیژن گرامی خودش را برای حضور در اردوی تیم ملی جوانان آماده می کرد که به همراه دوستانش در حین تمرین در زمین خاکی فوتبال به شهادت رسید و جنازه اش به سختی مورد شناسایی قرار گرفت.

 

آنهایی که دم از مظلومیت مردم کُرد و دفاع از حقوق آنان می زنند چرا این جنایت هولناک را از یاد برده اند؟

مردم غیور کردستان همواره در سخت ترین شرایط، پای انقلاب و تمامیت ارضی ایران اسلامی ایستاده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت عراق، دور بر ندارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۵۴ ب.ظ

                              ایران چقدر در جنگ تحمیلی خسارت دید؟

 

دولت عراق در قبال تهاجم مستمر و هفتگی ارتش ترکیه به خاک این کشور مهر سکوت بر لب زده اما با حمله ایران به عناصر تروریست در اربیل زبان به اعتراض گشوده و دنبال شکایت به مجامع بین المللی است.

حالا که این طور است به جاست تا دولت ایران هم با شکایت از عراق به عنوان آغازگر جنگ تحمیلی دنبال دریافت غرامت از این دولت باشد. چه معنی دارد کویت در دو سه سال اخیز توانست بیش از پنجاه و دو میلیارد دلار خسارت خود بابت جنگ نفت که در دوره صدام اتفاق افتاد را از دولت فعلی عراق پس بگیرد و ما که چند برابر خسارت دیده ایم چیزی نگیریم؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هیات در اسارت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ

۲۰۲۴۰۱۱۰_۱۰۵۱۴۷_8iun.jpg

۲۰۲۴۰۱۱۰_۱۰۵۱۵۳_9ly0.jpg

 

رزمندگان اسیر ایرانی از برگزاری هر نوع تجمعی منع شده بودند. یکی از کارهای مخفیانه اسرا برگزاری هیات بود. البته چند نفری باید به نگهبانی می ایستادند که یک وقت مسیر زندانبانان عراقی به آسایشگاه نیفتد.

این پارچه از دوختن چند تکه دشداشه عربی بوده و حاوی تصویری نقاشی شده از عصر عاشورا با نام هیات عزاداران حضرت رقیه سلام الله علیهاست که شرح آن در عکسنوشته دیگری آمده توسط اسرا با نخهای زائد لباس و پتو و... ساخته شده و یواشکی از آن مراقبت می شد تا زمان برگزاری مراسم هیات که در گوشه ای نصب می گردید. محمدحسین منصف از آزادگان دلیر بابل که در کتاب خاطرات خود با عنوان شب موصل به تفصیل این ماجرا و دیگر هنرها و خلاقیتهای اسرا را شرح میدهد پارچه هیات را دور کمرش پیچید و به یادگار به ایران آورد.

امیدوارم دوستان متولی گنجینه و موزه دفاع مقدس استان مازندران در فکر نگهداری مطلوب و حفظ این میراث ارزشمند فرهنگی برای انتقال به نسلهای بعد باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یکرنگ

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۴۹ ب.ظ

دانلود عکس پسر بچه سیاه پوست | تیک طرح مرجع گرافیک ایران


This poem was nominated poem of 2005.
Written by an African kid, amazing thought :
"When I born, I Black, When I grow up, I Black, When I go in Sun, I Black, When I scared, I Black, When I sick, I Black, And when I die, I still black... And you White fellow, When you born, you pink, When you grow up, you White, When you go in Sun, you Red, When you cold, you blue, When you scared, you yellow, When you sick, you Green, And when you die, you Gray... And you call me colore???


وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای... و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

نقل از سایت ایرانیان انگلیس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پشت پرده یک پوزخند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۲۱ ق.ظ

ببینید | اولین تصویر از الهه محمدی و نیلوفر حامدی بعد از آزادی از زندان با  قید وثیقه

 

اواسط دهه هشتاد دانشجویی در شهر ما بود به نام فرشاد که مسئولیت انجمن اسلامی یکی از دانشگاهها را برعهده داشت. این پسر هم از نظر درسی هم اخلاقی و انظباطی و هم سیاسی دارای مشکلات و تخلفات عدیده بود از تقابل با نیروهای ارزشی تا بسترسازی برای ارتباط نامشروع و هنجارشکنی؛ اما هیچ وقت با او برخوردی صورت نمی گرفت، یا لااقل برخوردها جدی نبود. حتی یکبار بابت مشروطی پیاپی در چند ترم باید از دانشگاه اخراج می شد که نهایتا از وزارت علوم تماس گرفتند و دوباره او را به دانشگاه برگرداندند.

در پیگیری های رفقا مشخص شد این آقا فرشاد ما مخبر یکی از نهادهاست و تحت این عنوان با خیال راحت به هر کثافت کاری دست میزند و می داند که سر بزنگاه، جایی هست که به دادش رسیده و گره کارش باز شود.

تا رسید به حوادث سال 88 و کشف یک عملیات بمب گذاری (شیمیایی) در دفتر رییس دانشگاه که قرار بود موقع برگزاری یکی از جلسات عمل کند. در تحقیقات دوستان بسیج مشخص شد عنصر پشت پرده این اقدام خرابکارانه، همان جناب فرشاد خان است که در نهایت با پافشاری نهاد رهبری و بسیج دانشجویی حکم اخراج وی صادر شد.

حدود سه دهه است که کم و بیش در انواع فعالیت های انقلابی رو زمینی و زیر زمینی دخالت داشته ام. دوستان بسیاری را می شناسم اعم از انقلابی و ضد انقلابی و چپ و راست و حتی از فرقه های ضاله و... که به زندان افتاده و یا موقتا بازداشت شده و مورد بازجویی قرار گرفته اند. بنابر تجربه عرض میکنم به طور معمول سعی بعضی نهادهای امنیتی این است که از فرصت بازداشت و بازجویی و پرونده قضایی استفاده نموده و از متهم برای مجموعه خود یک خبرچین بسازند. این شوق وافر در جذب حداکثری و شیرین کاری سازمانی در واقع فرصت مغتنمی برای متهم است که با قول و قراری ظاهری، راه خلاصی خود را هموار نموده و پرونده اش را سفید یا لااقل کمرنگ نماید و پس از آزادی در سایه ارتباط با نهاد ذی ربط و خبر رسانی گزینشی به دستگاه امنیتی، حاشیه ای امن برای ادامه فعالیتهای خود ایجاد کند.

این که می بینید خبرنگار یا سلبریتی و دانشجویی بلافاصله بعد از آزادی با پوزخند به قوانین و سیاستهای جاری کشور نگاه کرده و مقابل دوربین به هنجارشکنی و تمسخر ارزشها می پردازد گاه از همین اطمینان حاصل از ساخت و پاخت در پستوهای نهاد امنیتی و قضایی نشأت می گیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی مهندس بازرگان هم به زیباکلام اعتماد نداشت!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۵۷ ق.ظ

مردم ایران دکتر زیباکلام را در حالت ها و اشکال متفاوتی تماشا کرده اند. گاهی در مقام یک منتقد تاریخی ٬ فرهنگی و اجتماعی در شبکه چهار، گاهی در موضع روشنفکری که آمریکا را از حمله به ایران برحذر می دارد، به عنوان سخنران ستادهای انتخاباتی هاشمی رفسنجانی، مردی که حاضر است چکمه های رضاخان قلدر را بوسه بزند ! و . . .

این بار از زاویه ای دیگر به نکته ای تاریخی درباره شخصیت این صاحب نظر همه فن حریف ! برخورد کردم:

روزنامه اطلاعات . پنج شنبه 26مهرماه 1358 . شماره 15980 .

" . . . آیت الله خلخالی در مورد ربودن زیباکلام نماینده نخست وزیری گفت :

وقتی که در سفر اول به کردستان در پاوه بودم ، آقای زیباکلام نزد من آمد و اظهار داشت که مدت دو یا سه ماهی است که در کردستان به سر می برم ، از اوضاع و احوال کردستان با خبر هستم و اگر شما راجع به این منطقه حرفی دارید بگویید . اما چون من سرم شلوغ بود ، حرفی نزدم تا بار دیگر ایشان را در سقز دیدم و سرانجام با ایشان در مهاباد ملاقات کردم .

در مهاباد تعدادی از پاسداران به من مراجعه کردند و گفتند : آقای زیباکلام با دموکرات ها ارتباط و سر و سرّی دارد و به میان آنها می رود و با آنها همکاری می کند .

پاسداران همچنین گفتند که : زیبا کلام گفته است تا سر پاسداران انقلاب را در کردستان نبریم ، دست بردار نیستیم !

خلخالی سپس گفت : با توجه به این اظهارات من زیباکلام را به محکمه احضار کردم و از ایشان سوال کردم که به چه مناسبت با دموکرات ها رابطه برقرار می کنید ؟

ایشان منکر شد ، ولی پاسداران روبه روی ایشان ایستادند و گفتند که : آقای زیبا کلام علیه پاسداران انقلاب فعالیت وسیعی دارد . در این جا چون شهادت پاسداران به حکم بینه شرعیه در پیش اینجانب حجت بود ، طبق دستور قرآن و اسلام به آقای زیباکلام اخطار کردم که شما حق ماندن در مهاباد را ندارید و باید هر چه زودتر این منطقه را ترک کنید ، در غیر این صورت شما را توقیف می کنم !

خلخالی سپس گفت : بعد از آن که از کردستان بازگشتم تازه اسم ایشان را در جراید خواندم که به عنوان نماینده نخست وزیر در آن منطقه است . من البته به نماینده بودن یا نبودن ایشان کاری ندارم و به من مربوط نیست ؛ ولی این امر که دموکرات ها ایشان را ربوده اند و پس از دو روز مذاکره وی را آزاد کرده اند ، کذب محض است و هیچ دلیل و مدرکی مبنی بر ربودن ایشان وجود ندارد و با توجه به این که می گفتند زیباکلام از طرف چپ ها در منطقه فعالیت می کند ، من ربودن ایشان را و ملاقات با سران دموکرات را یک نوع توطئه می دانم ؛ زیرا شاهد ربودن پاسداران و مردم کوچه و بازار بودم که چگونه آنها را می ربودند و کشته تحویل می دادند . حال چطور ایشان را از فرمانداری ربوده اند و پس از دو روز مذاکره آزاد کرده اند ! ، سوالی است که باید به آن پاسخ داده شود . "

مرحوم صادق خلخالی علاوه بر مصاحبه با روزنامه اطلاعات در سال 58 که متن آن را در بالا خواندید یک بار دیگر عین همین مطالب را در سال  1380 در جلد دوم خاطرات خود ص 115 نیز منتشر کرده است .

جالب است بدانید مرحوم مهندس بازرگان که بر خلاف آیت الله خلخالی مشهور به مدارا و خوش بینی بود نیز زیبا کلام را فردی مشکوک دانسته و وی را متهم می کند که توده ای بوده و از نمایندگی دولت در کردستان عزل می نماید .

صادق زیبا کلام که تحصیل کرده انگلیس است ضمن بیان خاطرات خود از اسارت ! دو روزه در کردستان در مصاحبه با مجله شهروند امروز شماره هفتاد و یک به رد ادعایش توسط مسئولین وقت و شخص بازرگان نیز اشاره می کند :

"  اما این مساله ( ادعای اسارت در کردستان ) سبب شد تا طرف خودم یعنی دولت موقت، شورایعالی امنیت ملی، صادق خلخالی، مرحوم سرلشگر ظهیرنژاد (که آن زمان سرهنگ و فرمانده لشگر 64 ارومیه بود) آقای حسنی امام‌جمعه ارومیه و برخی دیگر از شخصیت‌های دست‌اندرکار در کردستان، نسبت به من دچار تردید و سوءظن شوند . . . دولت موقت عذرم را خواست . . . مرحوم بازرگان به چمران گفتند که من از اول هم خیلی به این زیباکلام اعتماد نداشتم و به او اطمینان نمی‌کردم. به خودم هم پس از آن جریان گفتند که شما توده‌ای نیستی؟ ! "

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قحط الرجال نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۴۲ ب.ظ

photo_2024-01-13_16-05-49_okoe.jpg

 

ولایتی در سن 78 سالگی همچنان به‌عنوان مشاور امور بین‌الملل رهبر انقلاب ، عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس هیئت مؤسس و هیئت امنای دانشگاه آزاد، استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، عضو شورای سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی، عضو مجمع جهانی اهل بیت و رئیس بیمارستان مسیح دانشوری فعالیت می‌کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غنچه خورشید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۳ ق.ظ

photo_2024-01-13_08-35-20_4ism.jpg

 

این عکس به دستم رسید. نوشته بود رویش گل از سنگ کنار مزار شهید محسن سجودی. گفتم شاید سرکاری باشد!

شهید محسن سجودی برادر سردار شهید یوسف سجودی است.

خودم هم رفتم و دیدم. از لای سنگ کنار مزار شهید، این گل روییده، آنهم در فصل زمستان.

بابل، گلزار شهدای آرامگاه گله محله.

از زاویه ای دیگر عکسی گرفتم و این بیت شعر را در ذهنم مرور کردم:

هر لاله ای که از جگر سنگ می دمد

آتش به دامن دل فرهاد می زند

 

شعر روی سنگ مزارش هم زیباست. به خصوص آن مصرعی که میگوید: شبیه غنچه خورشید گشتند!

 

photo_2024-01-13_08-35-31_qe2z.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از ما بهتران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ق.ظ

اینکه عده ای به خاطر عضویت یا ارتباط با بعضی نهادهای نظامی و انتظامی و قضایی و... بتوانند جرایم رانندگی شان را باطل کنند عملاً ترویج اباحه گری و قانون ستیزی و از مصدایق قطعی بی عدالتی است. قانون نباید فقط برای ضعفا باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زنده باد اسرائیل!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ

سلام علیکم

ببخشید حاج آقا سلمکم الله تعالی فی الدارین

استخاره می خواهم از محضرتان

استفاده از عینک ضد آفتاب خوب است ان شاءالله یا بد ؟

شما که همیشه سیمتان با بالا وصل است پاسخ مرا بدهید

شما همیشه با آن بالا ارتباط داشته اید ( مشروع یا نا مشروعش را نمی دانم)

از ضرباهنگ گیلاسهایتان مشخص بود

راستی شک نکردید انگورش تقلبی باشد ؟

حرف"مفتی " است نه !؟

"از هر " من الشمس است که در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

خوشا به حالتان همیشه از بالا دستور می گیرید

و هر روز "صراط المستقیم" تان مشخص است

تکلیف، تکلیف است یا اخی

شیوخ ما همیشه حماسه می آفریند

در برابر نام غصبی مجوس بر روی خلیج،

برای آزادی جزایر اشغال شده توسط  مشرکین

می گویم"تنب " ها را بی خیال

به "ابوموسی " بچسبید که میراث او را نشخوار کرده اید

"مغضوب علیهم "تان مرا کشته است اید کم الله تعالی

چه صفایی، رو به قبله اول

تا کی برای خادمی حرمین باید اهل "ریاض " بود ؟

اینطوری دیگر قاهره به قهقرا نمی رود

و اردن در "امان " می ماند

اسرائیل هم " بنده خدا " ست

منبر هایتان از طلا باد پاسخ چشم هایم را بدهید

بیخود اشک می ریزد

گویا به نور و گرما حساس است

حتی اگر از یک دانه "مشعل " باشد .

                                            سید حمید مشتاقی نیا 



1387

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر الله اکبر گفتنهای ما راست باشد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

تکبیر - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

فرعون اراده کرده بود نوزادان پسر را از بین ببرد، مبادا که حکومتش به خطر بیفتد. مادر موسی از دژخیمان او در هراس بود. خدا به دلش الهام کرد طفل را در بستر رودخانه رها کند و به خدا بسپارد و نگران چیزی نباشد.

امر خدا را اطاعت کرد. دخترش را فرستاد نوزاد را دنبال کند. نوزاد به دست همسر فرعون می افتد. مهرش را به دل می گیرد و قصد می کند او را جای فرزند خود نگهداری کند. زنانی را برای شیر دادن نوزاد فرا می خوانند. خدا اینگونه خواست که شیر هیچ زنی را نگیرد تا اینکه به پیشنهاد خواهر موسی که بطور ناشناس، اوضاع را زیر نظر داشت، مادر واقعی او را فراخواندند بی آنکه بدانند مادر همین طفل است. طفل شیر را مکید و مادر را برای همین منظور در کاخ نگاه داشتند.

اراده فرعون، نابودی موسی بود؛ اراده خدا حفظ و صیانت او. مادر موسی با تمام دلشوره ها و علقه های مادری، به خدا اعتماد کرد، خدا جواب اعتماد و حُسن ظنش را داد و فرزند را به دامان پاک او باز گرداند و کاخ و بارگاه دشمن را مأمن آسایش و تنعّم آنها قرار داد.

موسی بزرگ شد و رسالت خود را آغاز کرد. عده ای به او و خدا ایمان آوردند؛ عده ای نه. بخاطر دفاع از یکی از پیروانش که مظلوم واقع شده بود با دشمنی کافر درگیر شد و او را تنها با یک ضربه از پا در آورد. از بیم انتقام دشمنان، آن سرزمین را ترک نمود. موسی فهمید خدا علاوه بر نعمت دانش و خرد و...، قدرت جسمی بینطیری نیز به او عطا کرده. مست و مغرور نشد. با خدا عهد بست از نعماتی که به او داده تنها در مسیر فرامین خودش بهره بگیرد.

در شهری دیگر، بخاطر کمک به دو دختری که حیا و نجابت داشتند، دریچه جدیدی در زندگی اش ایجاد شد و پیر فرزانه ای(حضرت شعیب) بر سر راهش قرار گرفت و به ساحل آرامش رسید.

بعد از ده سال که باید به قرارش با شعیب برای نگهداری از دامهای او عمل میکرد، دوباره تبلیغ برای رسالتش را آغاز کرد. فرعون زیربار نمی رفت و داعیه خدایی داشت. آب، او و لشکریانش را در خود فرو بلعید در حالیکه کاری از دست کسی ساخته نبود.

قارون نیز از قوم موسی بود. ثروت بسیار باعث غرور او شد. بی اعتنا به مبدأ هستی، این مکنت و مال را ثمره لیاقت خودش می دانست و تکبر می ورزید. او و دار و ندارش نیز مدتی بعد در زمین فرو رفتند.

موسی ماند و چراغ هدایت تاریخ شد. راهی را ترسیم نمود و نشان داد که نتیجه اعتماد به خدا و عدم غفلت از جایگاه خالق یکتا، در نهایت با پیروزی و سربلندی همراه است. خدا به وعده های خود عمل می کند و قدرت و ثروت های مادی هیچگاه باعث نجات اهل طغیان نخواهد شد. عاقبت بخیری در گرو اعتقاد و اعتماد به خداست.

امروز نیز جوامع بشری به رغم تجربه انواع دستاوردهای مدرن و رشد چمشگیر علمی و مادی، خلأ وجود معنویت را به خوبی احساس می کنند. ضعف در باور نسبت به وعده های الهی، دین را لقلقه زبان و محصور در ظواهر قرار داده است. کسی که خدا و کلام او را باور دارد در جزییات امور زندگی فردی واجتماعی خویش نیز جز به سیاق اوامر الهی حرکت نمی کند. گمشده انسان ها آرامش است و این آرامش جز در پرتو رضایت و اعتماد به مبدأ هستی به دست نمی آید. امام خمینی(ره) با تکیه بر قدرت و وعده الهی، بی اتکا به قدرتهای عالم، نهضتی بزرگ برخاسته از عمق باورهای اعتقادی مردم را رهبری نمود و رژیمی دست نشانده ابرقدرتها را از پای درآورد. سالهای دفاع مقدس و مقاومت جانانه مرد و زن این میهن در مقابل دشمنی متجاوز و مجهز به پیشرفته ترین سلاحهای روز دنیا مثال دیگری از سربلندی و توفیق در پرتو اعتماد و اتکال به قدرت بی انتهای الهی است.

اگر "الله اکبر" گفتنهای هر روزه و چندباره ما برای اذان و نماز از سر حقیقت و اعتقاد قلبی باشد، خدا را برتر و بالاتر و قدرتمندتر از همه مخلوقات عالم دانسته و دیگر در مقابل مشکلات ریز و درشت زندگی فردی و اجتماعی، ترس و یأس را به دل راه نخواهیم داد. حیات طیبه موسای نبی و مادر گرامی اش تذکری است برای همه موحدانی که هنوز خدا را در زندگی خود به طور کامل وارد ننموده اند و عبرتی برای حاکمان موحد دنیا که هنوز هم باورشان نشده خدا بزرگتر از ابرقدرتهای پوشالی عالم است. خدای ابراهیم، خدای موسی، خدای محمد(ص)، خدای 22 بهمن، خدای صحرای طبس، خدای فتح المبین و بیت المقدس و والفجر هشت و کربلای پنج، همان خداست اگر ما هم همان بندگان دلداده و صادق و مخلص او باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حماسه هشت، یادی از محمدحسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ق.ظ

photo_2024-01-08_12-49-20_pxcr.jpg

 

مرحوم آزاده محمدحسین منصف که در شب عید غدیر گذشته و در حال خدمت رسانی در موکب امیرالمومنین علیه السلام دچار ایست قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست از چهره های کم نظیر فرهنگی و عدالتخواه کشورمان است. دیروز به شکل اتفاقی مصاحبه ای از ایشان در نشریه سبز سرخ متعلق به کنگره شهدای مازندران دیدم که در سال 87 به چاپ رسیده بود. بهانه این مصاحبه راه اندازی نخستین موسسه خصوصی پژوهشی با محوریت دفاع مقدس در کشور است که توسط ایشان انجام گرفت.

شایان ذکر است حسین آقای منصف حائز نخستین های دیگری هم هست. ایشان نخستین کاروان پیاده زیارت مرقد امام در شمال کشور، نخستین روایتگری در سطح مراکز آموزشی و فرهنگی استان، نخستین سفرهای راهیان نور درون شهری و درون استانی کشور و ... را هم راه اندازی کرد. برگزاری نمایشگاههای خودجوش فرهنگی در جای جای استان با هزینه شخصی نیز از دیگر زحمات این بسیجی خستگی ناپذیر است. او البته در مسیر عدالتخواهی، نخستین و تنها آزاده جانباز و پاسدار تاریخ ایران است که به رغم سابقه ایست قلبی در دادگستری بابل شلاق خورد، چندبار بازداشت شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

این مصاحبه را با هم بخوانیم:

اشاره:
آقای محمد حسین منصف آزاده سرافرازی است که پس از بازگشت به میهن اسلامی ضمن ادامه تحصیلات دانشگاهی خود با ارایه چند طرح پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نام خود را در زمره نویسندگان و محققین این عرصه ثبت نمود. ایشان پیش از این معاونت تحقیقات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان مازندران را عهده‌دار بوده و هم‌اکنون با رسیدن به مقطع بازنشستگی، پرجنب و جوش‌تر از گذشته علاوه بر عضویت در شورای سردبیری نشریه سبزسرخ نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات جنگ را با عنوان حماسه هشت در شهر بابل تاسیس کرده است. راه اندازی این موسسه انگیزه‌ای شد برای گفت و گویی جالب و خواندنی با این آزاده قهرمان. گفتنی است از آقای منصف تاکنون دو کتاب با عناوین ابتکار جنگی و نیز کاربرد حیله در جنگ به همراه ده‌ها مقاله تحقیقی منتشر شده است. شرح زندگی ایشان نیز سوژه کتاب جدیدی است که به زودی از سوی دفتر ادبیات مقاومت به چاپ خواهد رسید.


آقای منصف! حماسه هشت به ادعای شما اولین موسسه خصوصی در زمینه پژوهش مرتبط با دفاع مقدس است. انگیزه شما از راه اندازی این مجموعه چیست؟
ـ به نام خدا. این که ادعا شده اولین موسسه خصوصی این طبق اطلاعی است که 13 ماه قبل وقتی در معاونت تحقیقات بنیاد بودم به دست آوردم. البته موسسات و مراکز دیگری هم در سطح کشور هستند که در این ارتباط فعالیت‌هایی دارند اما آن‌ها اگر هم خصوصی باشند تخصصی نیستند یعنی ممکن است همراه با سایر فعالیت‌های خود اقداماتی هم در راستای فرهنگ دفاع مقدس انجام دهند. 
انگیزه‌تان را بیان نکردید!
ـ ببینید افتخارات را نباید محدود به کارهای دولتی کنیم. در کار دولتی معمولاً انگیزه‌ها شخصی نیست. اداری است. البته افرادی هم هستند که در کار دولتی هم با انگیزه‌هایی بالا و غیر اداری فعالیت می‌کنند. اما خیلی وقت‌ها این گونه نیست من مثالی برای‌تان می‌زنم که شاید حاضر نباشید آن را چاپ کنید. وقتی در معاونت بنیاد بودم یکی از مدیران ارشد صدا وسیمای مازندران از آرشیو ما بازدید کرد و ما را مورد تشویق قرار داد. ما در آرشیو خود 3000 عنوان کتاب در زمینه دفاع مقدس داشتیم همچنین 700 ـ 600 ساعت مصاحبه راویان فتح که در زمان جنگ با برخی از رزمندگان استان انجام گرفته بود. 400 ساعت فیلم از رزمندگان مازندرانی داشتیم. به همراه آن‌ها 600 ـ 500 ساعت فیلم نیز وجود داشت که در زمینه دفاع مقدس بعضاً از برنامه صدا و سیما ضبط و آرشیو شده بود. اما این 600 ـ 500 ساعت را ما از کجا آورده بودیم؟ یک موسسه فرهنگی بود در شهرستان بابل به نام حدیث شهود به مدیریت آقای نیک عهد که در خانه‌ای قدیمی و مخروبه آرشیوی را برای دفاع مقدس راه‌اندازی کرده بودند ما تنها یک سوم داشته‌های آن‌ها را کپی کرده بودیم. حالا آن مدیر محترم وقتی آرشیو ما را دید چنین فرمود که شما گنج عظیمی دارید باید همه نویسندگان، هنرمندان و محققان استان بیایند و از این گنجینه استفاده کنند. همه همکاران از این عبارات ایشان خوشحال شدند. من به مسوول خود که انسان بزرگواری است گفتم شما نباید خوشحال باشید. این تعابیر نشان می‌دهد که آن قدر در کشور کم کار شده است که حالا ما از کارهای خودجوش چند جوان مستقل متحیر می‌شویم. اگر نردبان تحقیقات 10 پله داشته باشد ما روی پله اول ایستاده‌ایم آن هم به صورتی لرزان. جمله‌ای از مقام معظم رهبری به خاطرم آمد که فرمودند: هنوز فهرستی از هزاران حادثه جنگ تهیه نشده است. به نظر من بیش‌تر این ضعف‌ها به خاطر اداری بودن کارهاست. تجربه ثابت کرده کارهای فرهنگی وقتی با انگیزه شخصی انجام می‌گیرد با موفقیت توام می‌شود. اصلاً ارزش کارها به این است که مردمی باشد مثلاً در یک مناسبت همه اداره‌ها پارچه نصب می‌کنند به نظر شما این بیش‌تر ارزش دارد یا آن که مردم در این مناسبت‌ها پرچم نصب کنند؟
می‌خواهید مستقل بمانید؟
ـ ان‌شاالله اگر خدا بخواهد قصد دارم تا آخر مستقل بمانم.
لابد مسوولین شما را دلگرم کرده‌اند؟
ـ من از مسوولین انتظاراتی دارم. آن‌ها هم قول‌هایی داده‌اند که هنوز انتظارات را برآورده نکرده‌ام. من از بنیاد حفظ آثار با پررویی کتاب می‌گیرم آن‌ها هم مجاب می‌شوند. اما متاسفانه کنگره شهدای استان به من می‌گوید که باید کتاب‌های چاپ خودشان را خریداری کنم و از اهدا آن طفره می‌روند. البته آقای اسماعیلی لارج عمل می‌کند از ایشان توانسته‌ام چندین کتاب از جمله همین خاک و خاطره حضرت‌عالی را دریافت کنم. من این جا به خاطر برقراری ارتباط با مراجعه کنندگان به هر کدام یک کتاب هدیه می‌دهم. اگر آن‌ها اهل قلم باشند هر بار به آن‌ها کتاب هدیه می‌دهم. کتاب‌هایی که هرگز به دست آن‌ها نرسیده است به یک نویسنده تاکنون 60 ـ 50 کتاب داده‌ام چون او اهل ذوق و مطالعه است. برخی از نویسندگان به من می‌گویند که برای گرفتن کتاب از برخی متولیان فرهنگ دفاع مقدس باید هفت خوان رستم را طی کنیم. این کارها وظیفه ارگان‌های دولتی است.
از حیطه کاری‌تان بگویید در چه زمینه‌هایی می‌خواهید فعالیت کنید؟
ـ همان طور که در کارت تبلیغی هم نوشته‌ایم پژوهش، تدوین، طراحی و چاپ ویژه‌نامه‌های تخصصی دفاع مقدس، انجام پژوهش‌‌های مقایسه‌ای بین دفاع مقدس و سایر جنگ‌های دفاعی تاریخ معاصر، برگزاری همایش‌های علمی و تحقیقاتی در مورد جنگ ایران و عراق. مشاوره و کمک در امر پایان نامه‌های دانشگاهی در حوزه دفاع مقدس، معرفی سوژه‌های مستند و ویژه دفاع مقدس برای فیلم سازان و برنامه‌سازان رادیو و تلویزیون و انجام فعالیت‌ تحقیقاتی در مورد آن. برگزاری نمایشگاه‌های تخصصی کتاب، فیلم، نرم‌افزار و اقلام فرهنگی، طراحی و اجرای نمایشگاه‌های تجسمی و تحقیقاتی بر اساس اسناد، موضوعات و حوادث واقعی جنگ، انجام نظرسنجی‌های مرتبط با دفاع مقدس و … 
آقای منصف! واقعاً این همه موضوع در اختیار دارید؟!
ـ در این عرصه موضوع‌های متنوعی وجود دارد. درکار تحقیقات باید شناگر ماهری بود. کار من تحقیقات فنی است. این جا به شبهات و سوالات پیرامون جنگ هم جواب می‌دهیم. مثلاً آیا واقعاً ما بودیم که با امواج انسانی می‌جنگیدیم یا دشمن؟ متاسفانه آن روی سکه جنگ خوب نشان داده نشده است. مثلاً جیش الشعبی عراق را با بسیج خودمان مقایسه کنید. جیش الشعبی با روی کار آمدن حزب بعث راه می‌افتد که در آغاز جنگ 10 سال از تشکیل آن می‌گذرد. آن‌ها در اولین روز جنگ نیم میلیون عضو داشتند که همگی وارد خرمشهر می‌شوند. بسیج در 5 آذر فرمان تشکیل می‌یابد تا 31 شهریور تنها حدود 9 ماه از تاسیس آن می‌گذرد بماند که از زمان صدور فرمان تا تشکیل آن و نیز موانع موجود در آن زمان که بسیج با آن مواجه بوده است. در کتاب حزب بعث و جنگ نوشته خالد حسین النقیب سندی از ارتش عراق به چشم می‌خورد که از فرمانده‌هان ارشد تقاضا شده از حضور جیش الشعبی در خطوط مقدم جلوگیری کنند زیرا کارایی لازم را دارا نیستند. ببینید جیش الشعبی در عراق باری بر دوش نظامیان است در حالی که بسیج در ایران باری از دوش نظامیان برمی‌دارد. خیلی جاها اول بسیج پیش قدم می‌شود و بقیه قوا پشتیبانی از آن‌ها را بر عهده می‌‌گیرند. آقای باقرزاده قرار است مصاحبه‌هایی را با کسانی انجام دهند که به نوعی در جنگ به عراق کمک کرده‌اند مثل وزیر خارجه اسبق فرانسه. کار بسیار لازم و جالبی است اما ای کاش این امکانات را کمی اختصاص می‌دادند برای اعزام تیمی به عراق تا با برخی فرمانده‌هان آن‌ها مصاحبه شود عراق که از فرانسه به ما نزدیک‌تر است. 
من در تایید حرف شما می‌گویم این آقای سرتیپ عمید نَذَر یا نذرا که مسوول اسرای ایرانی در عراق بود الان دارد در بغداد زندگی می‌کند. اگر با او مصاحبه شود قطعاً حرف‌های زیادی درباره برنامه‌های حزب بعث برای اسرای ایرانی دارد.
ـ بله همین‌طور است چند وقت پیش یک عکاس معروف عراقی که در بصره زندگی می‌کرد در ازای فروختن عکس‌های خود به ایران خواست تا به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود این اقدام هم صورت گرفت او عکس‌هایی داشت از پاسدارانی که توسط بعثی‌ها زنده به گور می‌شدند به هر حال این‌ها اسناد جنگ ماست، می‌شود با آن‌ها قرارداد بست و … 
تا آخر می‌خواهید در همین دفتر کوچک کارهای‌تان را ادامه بدهید؟
ـ من که دوست دارم بتوانم مکانی را بخرم تا در آن‌جا کتابخانه‌ی تخصصی دفاع مقدس را راه اندازی کنم یا مرکز اسناد جنگ آرشیو فیلم و … حتی در زمینه اسارت. ما در بابل 320 آزاده داریم، نامه‌های آن‌ها آرشیو کلاس‌های تاریخ و سیاست است. می‌شود مرکز اسناد جنگل را راه‌اندازی کرد. طبق مصوبه 278 شورای امنیت ملی در سال 79 که به تایید مقام معظم رهبری هم رسیده است 5 شهر استان مازندران که در سال‌های 59 تا 63 درگیری‌های داخلی داشته‌اند جزو مناطق جنگی به حساب می‌آیند. کروکی حمله به خانه‌های تیمی، خاطرات مربوط به آن و بازجویی‌ها مجموعه زیبا و ماندگاری می‌شود. 
در حال حاضر چه می‌کنید؟
ـ بعد از انگیزه و سازماندهی آرشیو در اولویت کار هر موسسه‌ای است آرشیو منبع اطلاعات است و پشتوانه تحقیقات. من از طریق اینترنت هم اطلاعات جالبی را تهیه و دسته بندی کرده‌ام حیف که توان زیادی ندارم. با این حال با همین آرشیو کوچک پیش می‌آید که بعضاً برخی نهادها و ارگان‌ها هم برخی اسناد را از من می‌خواهند. مرکز تخصصی دفاع مقدس باید یک مرکز پاسخگویی باشد.
این‌جا اجاره‌ای است یا متعلق به خودتان؟
ـ اجاره‌ی است. از ماه بهمن تا کنون دارم حدوداً هر ماه 100 هزار تومان در مجموع هزینه می‌کنم. البته کارها هنوز رسماً شروع نشده.
مگر مجوز ندارید؟
ـ راستش هر جا که می‌روم همه ارگان‌ها می‌گویند شما آدم فرهنگی و پرسابقه‌ای هستی کارت را شروع کن کسی نمی‌تواند به تو چیزی بگوید به هر حال گویا کارهای مقدماتی یک سالی طول کشیده است.
بابت خدمت‌تان می‌خواهید از مردم پول هم بگیرید؟
ـ در کارهای تئوریک و مشاوره‌ای که نه اما اگر از ما کارهای عملی بخواهند خوب با آن‌ها قرارداد می‌بندیم.
خیلی‌ها پاساژ 22 بهمن بابل را بلند نیستند.
ـ با شماره 09111150195 یا 2297505 ـ 0111 تماس بگیرند بنده در خدمت‌شان هستم.
بنده موسسات زیادی را در تهران، قم و مازندران سراغ دارم که بعضاً بودجه‌های زیادی را هم برای فعالیت در زمینه دفاع مقدس جذب کرده‌اند مکان‌های بزرگ و امکانات زیادی خریداری کرده‌اند اما به مرور کارآیی‌شان را از دست داده‌اند شما چه می‌‌کنید تا دچار این آسیب نشوید؟
ـ من هدف بزرگی دارم اما هیچ وقت قدم بزرگی برنمی‌دارم. تنها برمبنای داشته‌ها و توان خود حرکت می‌کنم آهسته و پیوسته. ما باید همواره خود را در دامنه کوه تصور کنیم نه در نوک قله. اگر روزی فکر کنیم که به قله و نهایت رسیده‌ایم، متوقف خواهیم شد. ما ادعای بزرگی نداریم اگر به ما کمک کردند چه بهتر، اگر هم نه باز هم قدم به قدم ان‌شاالله جلو خواهیم رفت. 
آقای منصف! مسولین استان که شما را می‌شناسند پس نباید خیلی نگران حمایت و … باشید.
ـ اخیراً نامه‌ای داده‌ام به دست سردار باقرزاده، نوشته‌ام که برای مردمی شدن کارها من پیش‌قدم شده‌ام. وقت و هزینه می‌گذارم اما شعارها هم باید یک روز تحقق پیدا کند. در آن نامه تقاضای سیستم کامل کامپیوتر کرده‌ام؛ همچنین کاغد و قلم هم خواسته‌ام تا بدانند از نظر مالی ضعیفم. برعکس انگیزه یک چیز دیگر هم خواسته‌ام. چند وقت پیش طرح تحقیقاتی داده‌ام درباره دفاع مقدس. کار گروه فرهنگ و هنر بسیج استانداری آن را قبول کرده است. در بسیج هم رفتم و از طرح دفاع کرده‌ام. همه طرح را قبول دارند اما متاسفانه هنوز قراردادی با من منعقد نشده است. 
راستی نگفتید چرا حماسه هشت، تازه هشت آن را هم انگلیسی نوشته‌اید؟
ـ ارشاد از من 5 اسم خواسته است نمی‌دانم با کدام یک موافقت می‌کنند اما حماسه هشت را از اول انتخاب کرده بودم هشت را انگلیسی نوشته‌ام تا بگویم جنگ 8 ساله ما یک جنگ فرامنطقه‌ای بوده و در جغرافیای خاصی محدود نمی‌شود. 
ضمن تشکر از شما اگر هر صحبتی چه با خوانندگان سبزسرخ و چه با مسوولین دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ خواننده‌های سبزسرخ که همه آدم‌‌های باحالی هستند چرا که در این دنیای رنگارنگ مطبوعات کار مربوط به شهدا را می‌خوانند. حرف من با مسوولین است که دو صد گفته چو نیم کردار نیست. این فرصت آزمون خوبی برای این ادعاست که کار فرهنگی باید به میان مردم برود. من پایگاه بسیجی را سراغ دارم که بی‌هیچ حقوق و مواجبی به اندازه‌ی یک ارگان فرهنگی فعالیت می‌کند. ان‌شاالله امور بیش از پیش مردمی شود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ابوالمشاغل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

علی آقامحمدی رئیس هیئت مدیره جدید استقلال می‌شود

 

خدمت شما عرض شود که این چند خط را خود بنده خدا برای معرفی خودش در کانالش منتشر کرده:

🔻کانال رسمی  دکتر علی آقا محمدی 🔻
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
 رئیس ستاد توانمندسازی محلات کشور 
رئیس گروه دفتر اقتصادی مقام معظم رهبری
عضو هیئت مدیره تیم استقلال 

لینک کانال 🔴⬇️⬇️⬇️🔴🔴

 این طور افراد که سرشناس هستند معمولا در بین فامیل و محل و همشهری ها و دوستان و... هم محل رجوع هستند و سرشان حسابی شلوغ است. اگر از بعضی سمت های غیر رسمی ذکر نشده محتمل بگذریم آن سه مسئولیت اقتصادی که بر دوش این بزرگوار است هر یک به تنهایی سهمی وافر در سرنوشت زندگی و معیشت مردم دارد. هر یک از این مسئولیتها نیازمند مطالعه و تحقیق و بحث و بررسی و صرف انرژی است. مدیرانی هم هستند که تعدد مشاغلشان بسیار بیشتر از موارد و فهرست مشغله های این بنده خداست.

حالا اینکه چرا بعضی امور مملکت قفل شده و فاقد حیات و جنبش است و تحول خاصی در زندگی مردم رخ نمی دهد یک عاملش بر می گردد به همین یک دست و چند هندوانه بودن بعضی حضرات که تازه خودشان با افتخار از آن یاد میکنند. یک مسئولیت را بچسبید و با همه توان در پیشبرد و قوّت همان متمرکز شوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سردار هادیانفر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۱۵ ب.ظ

این خبر هم لابه لای اخبار کشور گم شد. رییس پلیس راهور کشور دیروز تغییر کرد. حالا عزل شد، بازنشست شد یا یک جابجایی معمول سازمانی بود الله اعلم.

می دانید، راستش بارها دیده ام بچه های عدالتخواه هم وقتی به جایی می رسند حساب کار دستشان می آید که اگر میخواهند این روند رشد اداری را ادامه دهند لازمه اش سکوت و سازگاری با محیط پیرامون و همداستان شدن با سایر مدیران است.

سردار هادیان‌فر: ۳۴۲ میلیون تردد تا به امروز به ثبت رسیده است/ قوانین  ترافیکی بازدارنده نیست

 

سردار سید کمال هادیانفر اما با اینکه شغلی انتظامی دارد و باید فرمانبردار باشد انسانی حرّ و با انصاف و رک و شجاع است و از این بابت حق بزرگی بر گرده جریان عدالتخواهی دارد. او و سازمان تابعه اش بارها به طور مستقیم و صریح و مستند، صنعت خودروسازی کشور را به چالش کشیده و تنها مجموعه ای بودند که مافیای خودروی کشور را وادار به واکنش و پاسخگویی نمودند. می دانید که از مقام معظم رهبری تا رییس جمهورهای مختلف و وزرا و نمایندگان مجلس و ... منتقد صنعت خودرو سازی کشور هستند. این موضوع به عامل مشترک و وحدت بخش بین ملت و دولت تبدیل شده است!! اما هیچ گاه کسی زورش به خودروسازها نرسید و نتوانست آنها را مجاب به پاسخگویی کند.

تعبیر از بعضی محصولات خودرویی به عنوان ارابه مرگ و ارائه آمارهای مختلف از خسارات ناشی از غیراستاندارد بودن لوازم خودروهای چینی به ظاهر تولید ملی و در نهایت ارائه مستنداتی در این خصوص که اگر کل صنعت خودروسازی کشور تعطیل شده و خودروی استاندار وارد شود با صرفه جویی حاصل از کاهش تصادفات و کنترل وضعیت آلودگی هوا و حفظ جان مردمی که بر اثر تصادف یا آلودگی جان می بازند و تعدادشان در سطح کشتار جنگی است میتوان تمام کارگران بیکار شده کارخانه های خودروسازی را حقوق داد و تأمین نمود.

دوره مدیریت شجاعانه سردار هادیانفر و دوستان و یارانش دوره ای طلایی از مدیریت شجاعانه در دفاع از حقوق مردم بود که وظیفه قدردانی از آن را داریم.

برای این سردار عزیز آرزوی توفیق روزافزون دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مگر میشود این اندازه پست بود؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ ب.ظ

آدم ببیند به حیوان ظلم میشود هم نمیتواند طاقت بیاورد گوشه ای بایستد و تماشا کند و ساکت بماند. جماعتی که عجمیان و علی وردی را با شکنجه و قتل صبر به شهادت رسانده و بر پیکرشان می تازند و رقص و پایکوبی میکنند یا در قبال کشتار وحشیانه هموطنان بی دفاع و مظلوم خودشان توسط داعش ابراز خوشحالی می کنند مشکلشان اعتقادی و عقلی نیست. انسان به حکم فطرت نمیتواند در مقابل زجر و درد کودکان و زنان و ... بی تفاوت باشد. نمی شود پذیرفت این رویکرد، صرفاً یک نوع نگرش و برداشت ذهنی و درونی است. چه بسیار انسان هایی که مشروب میخورند، دزدی هم میکنند اما وجدانشان اجازه نمیدهد تکه تکه شدن کودکی را ببینند و زبان به تمسخر بگشایند. خیلی از اوباش هم برای خودشان خط قرمزهایی دارند. 

تعارف که نداریم. در حلال زادگی چنین افرادی با این مرتبه از پستی باید شک کرد. قوه قضاییه پیش از صدور هر نوع حکم و اتخاذ موضع و برخوردی در وهله نخست باید دستور اثبات حلال زادگی این افراد از طریق انجام آزمایش دی ان ای در مراکز معتبر پزشکی را صادر نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدو شود سبب خیر اگر...

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ

فرارو | (تصاویر) گلزار شهدای کرمان پس از خاکسپاری شهدا

 

خون شهید که هدر نمی رود.

غول های رسانه ای دنیا که عظمت راهپیمایی اربعین را سانسور می کردند به طریق اولی تمایلی به پوشش اخبار مربوط به سالگرد حاج قاسم و تجمع شکوهمند مریدان طریق شهادت را ندارند.

حالا اما حادثه کرمان و جنایتی که در حق زن و کودک و پیر و جوان این مرز و بوم صورت گرفت رسانه های دنیا را مجبور کرد اعتراف کنند که حاج قاسم، قهرمان ملی و تاریخی مردم ایران است و یادآور شدند این قهرمان بزرگ که داعش خون آشام او را دشمن خود شمرده و حتی دوست دارانش را به خاک و خون می کشد توسط آمریکایی ترور شده که به ظاهر مدعی مخالفت با داعش و تروریسم است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی پرده و صریح با مسئولان فریدونکنار

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
خبر آن قدر تلخ و ناگوار است که هر شنونده با غیرتی را وا میدارد در صحت آن خود را به شک بیندازد
اما
دردمندانه باید خون گریست و اعتراف کرد خبر راست و درست است.
زنی با پوشش نامناسب وارد خیابان و بازار میشود. دو خانم متدین بر اساس وظیفه دینی و انسانی به او تذکر لسانی میدهند اما در ملاءعام توسط فروشنده ای بی غیرت مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.
مسئولان فریدونکنار که خودشان را برای برگزاری کنسرت به آب و آتش زده و متحد و هماهنگ و با به خط کردن اصحاب رسانه درصدد توجیه و تبلیغ آن برآمدند حالا اما در قبال حرمت شکنی بانویی مسلمان که حتی اگر زن یهود بود نیز به فرموده مولا علی حق بود از غصه دق کنند مهر سکوت بر لب زده اند.
مدعیان دین داری و ایمان اگر در کوچه های بنی هاشم بودند هم در قبال حرمت شکنی ناموس رسول الله سکوت پیشه کرده و علی علیه السلام را تنها و خانه نشین رها می نمودند؟! امیدوارم که چنین نباشد.
این واقعه تلخ معرکه امتحانی است برای همه کسانی که با داعیه اسلام و انقلاب به قدرت رسیده و خود را وارث و پیرو راه شهیدان بزرگ این شهر همچون حاج حسین بصیر میدانند.
آن بی شرفی که دست روی بانوی محجبه آمر به معروف بلند کرد اگر در محضر افکار عمومی از سوی متولیان قانون به مجازات سنگین و عبرت آموز محکوم نشود نشانه بی غیرتی و خیانت مسئولان شهر محسوب شده و ننگ ابدی بر پیشانی آنان به شمار خواهد آمد.
والسلام
احمد غلامی جانباز و بسیجی فدایی ولایت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وحدت شیعه لندنی با وهابیت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ

حاج قاسم مرد میدان وحدت | soleimani.taqrib.ir

 

داعش طی اطلاعیه ای حماس را تهدید کرده که به گروههای مبارز شیعی نزدیک نشود. داعش مدعی شده هدف جمهوری اسلامی این است که سنی های فلسطین توسط اسرائیل نابود شوند.

خب، شما که به این حرف اعتقاد داری خودت بلند شو برو از فلسطین دفاع کن.

مگر در سوریه و عراق، آن همه مردم اهل سنت هدف تهاجم داعش نبودند که بچه های شیعه رفتند و از آنها دفاع کردند؟ حاج قاسم ما فرمود جان ما فدای اهل سنت.

مگر حزب الله لبنان که در حال نبرد با رژیم غاصب است و این همه شهید میدهد شیعه نیست؟

چرا اسرائیل فرماندهان ایرانی مرتبط با فلسطین را در سوریه و لبنان ترور میکند و کاری با داعش ندارد؟

حرف درباره داعش و وابستگی علنی آن با مواضع رژیم صهیونیستی زیاد است.

نکته اینجاست به موازات آتشی که داعش در خرمن  وحدت بین شیعه و سنی می‌اندازد طیف شیرازی ها هم همواره تأکید داشته اند اسرائیل و آمریکا و انگلیس را باید رها نموده، حتی با آنها متحد شد و با اهل سنت به جنگ پرداخت!

بالاترین حربه دشمن ایجاد حاشیه امن برای خود و به جان هم انداختن مسلمین است. فهم این مسأله دشوار نیست.

اگر وحدت شیعه و سنی خطاست چرا تشیع لندنی با وهابیت برای جنگ بین شیعه و سنی متحد شده اند؟!

 

حال که طرز نماز خواندن شیعه با سنی متفاوت است، آیا خود پیامبر (ص) چگونه نماز  می‌خوانده است؟ – پایگاه مجازی مجموعه امیرالمومنین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با آب طلا بنویسید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ

افشین علاء نویسنده کتاب به یاد کانون

 

شعر افشین علا آنقدر زیباست که حیفم آمد در وبلاگ خودم قرار ندهم. به خصوص آن قسمتش که بعضی نقدها را به رویکردهای فرهنگی نظام بیان میکند. از آن دست سروده ها و آثاری است که در سپهر فرهنگ و هنر ایران و جمهوری اسلامی ماندگار خواهد شد:

غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟

گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟

زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست‌ پلیدش قلم چرا نشکست؟

دهن‌کجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟

کسی که نان سگان می‌خورد چه می‌فهمد؟
غذا و شربت نذری نشانه‌ی شرف است

حرام‌خوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست

به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دل‌خون کجا و جاهل مست؟

دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفله‌پرست

دلم پر است از آنان که اسوه می‌سازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست

ز صاحبان مناصب که از خصومت‌شان
هر آن‌که ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست


هر آن‌که گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آن‌که شوت بلد بود و گل، به صدر نشست

گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست

برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخن‌شناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست

ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطق‌های شعاری چه آورند به دست؟

خطای شیوه‌ی تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر از فیلتر خدا عبور کردیم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۵ دی ۱۴۰۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ

تصاویر برخی از شهدای حادثۀ تروریستی کرمان - جهان نیوز

 

دیدم بعضی نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی که امروز پیامک تایید صلاحیت دریافت کرده اند با ذوق و شوق، قابی از تصویر خود با گل و بوته و چمن را در گروههای مجازی منتشر نموده و از این موفقیت ابراز خوشحالی میکنند.

نوش جان، تبریک.

البته تأیید صلاحیت توسط شورایی که سالهای پیش صلاحیت حسن روحانی و جهانگیری و غرضی و تاجگردون و... را با آن سوابق و پرونده های قطور تأیید کرده بود خیلی هم افتحار ندارد.

افتخار و سعادت از آن بچه های پاک و بی آلایشی است که بی هیچ ادعایی این روزها صلاحیتشان از سوی خدا تأیید شد و از آسمان کرمان تا مجلس ضیافت اباعبدالله پر گشودند. پیامبرمان فرمود شهادت در آخرالزمان، بهترینهای امت مرا گلچین می کند.

هر وقت جزو بهترینهای امت رسول الله شدیم به خود مباهات کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طرف داعش

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

زندگی نامه سردار حاج قاسم سلیمانی + عکس، فرزندان و شهادت - ایمنا

 

آمریکا می گوید انفجار کرمان و کشتار وحشیانه زائران مزار حاج قاسم کار ما نبود کار داعش بود.

یعنی قبول دارد که داعش، دشمن و تشنه خون سلیمانی و سلیمانی هاست.

همین آمریکا با افتخار می گوید قاسم سلیمانی را ما کشتیم.

خودش دارد اعتراف میکند طرف کیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حفظ انقلاب، جدی تر باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ

ایران به خودی خودش دشمن زیاد دارد بابت استثمار منابع طبیعی، بابت اختلافات مرزی که دستپخت استعمار بریتانیاست، بابت شیطنت بعضی شیوخ فاسد منطقه؛ قبل از انقلاب هم آمریکا در کشور ما کودتا کرد، درگیری مرزی محدود با کشور عراق داشتیم؛ اما انقلاب اسلامی که آمد و حرف نویی را در جهان مطرح کرد دیگر همه دشمنی های ریز و درشت بر ملا شد، دشمنان ما متحد شدند از آمریکا و شوروی و اعراب و غرب و اسرائیل تا منافقین و تجزیه طلبان کرد و عرب و بلوچ و ترک و ترکمن، سلطنت طلب ها و لیبرالها و داعش و ... را هم اضافه کنید.

جمهوری اسلامی میداند که دشمن زیاد دارد و هر لحظه از هر منظری، نظامی یا تروریستی یا اقتصادی و فرهنگی و... باید منتظر ضربه و حملات کوچک و بزرگ اجانب و ایادی شان باشد.

ایران چاره ای جز قوی شدن ندارد. اقتصاد و فرهنگ و صنعت و توان دفاعی و علمی ما باید به اندازه ای برسد که دیگر هیچ نوع وابستگی به اغیار باقی نماند. لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.

از جمله مظاهر قدرت در جمهوری اسلامی البته صداقت و یکرنگی مسئولان با مردم است.

هر گزاره ای که میتواند پایه های حکومت دینی را محکم کند باید در اولویت قرار بگیرد.

مردم انقلاب کردند، با ترورها و کودتاها مقابله کردند، جنگ را پیش بردند، با تحریم ها کنار آمدند، فتنه ها را زمین زدند و...

نظام اسلامی تا زمانیکه بتواند در دل مردم پایگاه داشته باشد و اعتماد آنان را به رویکردهای سالم دینی و معنوی و انسانی جلب کند ضربه پذیر نخواهد بود؛ به حول الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

انجوی نژاد هم یقه اژه ای را گرفت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۳۱ ب.ظ

یادی از شهدای رهپویان وصال شیراز - مشرق نیوز

 

هیات رهپویان وصال از معروفترین و برترین هیاتهای مذهبی جوانان بسیجی کشور است. وقتی ضدانقلاب میخواست در استان فارس کار تروریستی بکند مهم تر از هر نهاد و سازمانی، روی این هیات تمرکز پیدا کرد زیرا می دید در حال تربیت جوانانی است که پا جای پای شهدا می گذارند و کیست که نداند دشمنان از شهدا می ترسند؟!

انجوی نژاد از روحانیون بسیجی و مخلص و موفق کشور که البته آزاد اندیش و عدالتخواه است هم این روزها در خصوص برخورد زشت و غیرقابل توجیه با فرماندار جوان و انقلابی قزوین زبان به شکوه گشود.

محسنی اژه ای باید پاسخ بدهد چرا در دوره مدیریت خود کاری کرده که دیگر هیچ جوان مومن و متدین و انقلابی در کشور نیست که منتقد تند و تیز نهاد قضا نشده باشد؟

چرا امثال فرماندار حزب اللهی قزوین که خواست جلوی زمین خواری مسئولان قضایی استان بایستد باید به زندان بیفتد و با پا بند آزاد شود اما حسین فریدونها و مهدی جهانگیری ها و مصطفی نیازآذری ها و مهدی عبوری ها باید صاف صاف بچرخند و پست و پول پارو کنند؟

قوه قضاییه ویترین نظام اسلامی است. شما را به خدا آبروی نظام را لااقل جلوی بچه مذهبی ها حفظ کنید و اعتماد دلسوزان انقلاب را از بین نبرید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آذر شوماخر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

مصطفی محمد میرزایی اولین شهید ایرانی در کشور یمن است که همزمان با شهادت حاج قاسم سلیمانی، توسط آمریکا ترور شد و پیکرش هیچگاه به میهن بازنگشت. مزار یادبودی برای او در حرم سیدالکریم حضرت عبدالعظیم اختصاص پیدا کرده است.

کسی نمی دانست او نیروی برون مرزی سپاه است. چون با وانتش بار همسایه ها را صلواتی جا به جا میکرد یا کار فنی شان را صلواتی انجام میداد خیلی ها او را کارگری ساده می دانستند. گاهی می رفت در اطراف شهر تهران در ساخت خانه برای خانواده های شهید افغانستانی مدافع حرم کمک می کرد.

دید حوادث چهارشنبه سوری باعث مرگ یکی از کودکان محل شده. هر سال با هزینه خودش مینی بوس کرایه می کرد همان روز بچه ها را به اردو می برد تا حسابی کیف کنند و انرژی شان تخلیه شود.

رفت رستوران دید صاحب آن به دو کودک فقیر پاکستانی پرخاش می کند. برای آن دو کودک غذا سفارش داد. گفت هر وقت غذا خواستند بدهید هزینه اش پای من.

مادرش آذر خانم، عشق پیکان بود و به رانندگی علاقه داشت. مصطفی و برادر کوچکترش که او هم مدافع حرم است برای او پیکان خریدند. رانندگی حرفه ای مادر را که دیدند اسمش را به شوخی گذاشتند آذر شوماخر.

یک بار مصطفی تصادف کرد. مادر تا به بیمارستان رسید همان دم در از حال رفت.

می خواست برود مأموریت. مادر با پیکان معروفش او را برد فرودگاه امام و بوسیدش. داشت می رفت دلش طاقت نیاورد. صدایش زد برگردد. گفت بگذار حسابی دورت بگردم. دوباره او را بوسید. زود خم شد کفش پای پسرش را هم بوسید. مصطفی بغض کرد. تو را به خدا بس کن، این چه کاری است دیگر مادر، من باید پای تو را ببوسم. شنید که نه! خاک پای تو سرمه چشمان من است.

مادر یک پارچه دل بود در انس و محبت وعشق به فرزند. با این حال وقتی خبر شهادت جگرگوشه اش را شنید، بی قرار نشد، گریه و زاری نکرد، از حال نرفت، آرام نشست و گفت الحمدلله، مصطفی به آنچه حقش بود رسید. خیالم راحت است آن دنیا پیش حاج قاسم و سایر شهدا، جمعشان جمع است و بهش خوش میگذارد. می دانم آن دنیا میهمان کرامت حضرت زهراست.

 

باربر صلواتی یا امین حاج قاسم سلیمانی +عکس - مشرق نیوز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روز مادر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۴۷ ب.ظ

اطلاعات شهدا 

 

دیگر حسن آقا را مفقودالاثر حساب کردیم و برایش تشکیل پرونده دادیم. مفقود بودن یک رزمنده، بدترین وضعیت برای خانواده او است. خانواده هایی که عزیزانشان به شهادت می رسد می دانند تکلیفشان چیست. مدتی عزاداری می­کنند و در نهایت می­پذیرند که باید با این واقعیت تلخ کنار بیایند. خانواده های اسرا هم تکلیفشان مشخص است و چشم انتظار بازگشت عزیزانشان می مانند. خانواده مفقودالاثرها اصلاً نمی دانند تکلیفشان چیست؟ عزاداری کنند یا باید چشم انتظار بمانند؟ این وضعیت نامشخص، بسیار تلخ و دشوار است، به خصوص برای پدر و مادر رزمنده مفقودالاثر. من از آن پس آب شدن شمع وجود پدر و مادرم را با چشم می دیدم. بعدها مادرم نقل می کرد: اشکم برای حسن قطع نمی شد و دائم گریان بودم تا اینکه پس از مدّتی زیاد یکی از همسایه ها به نزدم آمد و گفت دیشب امام زمان (عج) را خواب دیده است. آن حضرت به او گفت به فلانی بگویید که چرا این قدر گریه و زاری می کند. حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است.

 می گفت: از آن زمان دیگر قلبم آرام گرفت و از گریه هایم کم شد. پدرم گرچه گریه نمی کرد و همیشه می گفت «خدایا راضیم به رضایت» اما عملاً آب شدن او را از همان زمان می دیدیم و سفید شدن موهایش را. آخر تا آن موقع با این که سن و سالی داشت یک موی سفید هم در سرش پیدا نبود.

مادرم بعد از شهادت حسن آقا می گفت: وقتی دو تا دو قلوی پشت سر هم از نسل پیغمبر (حسن آقا و حسین آقا در سال 1348 و من و زهرا درسال 1349) و به فاصله یکسال داشتم، هیچ کسی هم نبود که کمکم کند، غذای چندانی هم برای خوردن نداشتیم، دو تا از بچه ها هم به قدری مریض بودند که دکتر می گفت چرا بیخود برای آن ها پول خرج می کنید، این ها مردنی اند. یک شب که حسابی خسته شده بودم و به عبارتی داشتم کم می آوردم، خواب دیدم سیدی با عمامه سبز به منزل ما آمد و مرا دلداری داد و از بین بچه ها حسن آقا را بغل کرده و مورد نوازش قرار می داد. من آن موقع با خودم گفتم چرا فقط حسن آقا را بغل کرده است؟

خاطره ای از حجت الاسلام سید سجاد ایزدهی درباره شهادت برادرش سید حسن/ کتاب تو شهید میشوی/ انتشارات مطاف عشق

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل مادر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ

کلاست را با شکستن دل مادر حفظ می کنی؟ زندگی ات می شکند - شاد زیستی

 

زن میانسال تازه از مشهد برگشته بود.همه خانواده جمع شدند دورش برای زیارت قبول و گرفتن سوغاتی!

برای هر کس چیزی آورده بود. لباسی، خوراکی، عطر و مهر و تسبیح و جانمازی...

مادر پیرش منتظر بود ببیند برای او چه آورده. انتظارش زیاد طول نکشید. پارچه ای سفید برایش آورده بود. گفت: کفن شماست مادرجان، خریدم که دم دست باشد!

پیرزن بغضش را فرو بلعید و چیزی نگفت.

مرگ که پیر و جوان نمی شناسد.

یکماه شده نشده، فرزند خردسال زن، بیماری سختی گرفت و از دنیا رفت. همان پارچه سفید سوغاتی را آوردند او را کفن پیچ کرده و به خاک سپردند.

این داستان واقعی است. آدمش را هم می شناسم. مواظب باشید دل مادرتان را نشکنید.

بزرگان گفته اند می خواهید گره کارتان باز شود از پدر و مادر بخواهید برایتان دعا کنند. کاری کنید که دلشان یا روحشان شاد شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا