اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

گمشده ای در بحران

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ق.ظ

در عملیات رمضان در یک روز گرم و آفتابى در منطقه جنوب و اطراف پاسگاه زید، ساعت 21، دستور عملیات و پیشروى داده شد، همه رزمندگان، با تکاپوى زیاد، مشغول انجام وظایف خود بودند و فقط به پیشروى در عمق محورهاى عملیات مىاندیشیدند
میادین مین، به سرعت پاکسازى مىشد. حمل مهمات و تغذیه با احتیاط غیر قابل وصفى با چراغ هاى خاموش و زیرمنورهاى دشمن صورت مىگرفت . ساعاتى از نیمه شب گذشته بود که به پشت یک میدان مین عجیب و غریب رسیدیم، برادران تخریب توانسته بودند بخشى از آن را براى عبور خودرو و رزمندگان، پاکسازى و نوارکشى کنند. ما هم که در یک آمبولانس بودیم، مجبور بودیم با احتیاط کامل و با آهستگى عبور کنیم . یکى از رزمندگان در جلوى ماشین پیاده حرکت مىکرد و مسیر را نشان مىداد. چرخ سمت راست بر اثر برخورد با مین ضد نفر، ترکید و خودرو متوقف شد
هر لحظه امکان داشت خمپاره اى بر روى ماشین ما فرود بیاید و به همین دلیل وحشت کرده بودیم
به دلیل کم عرض بودن جاده، امکان جک زدن نیز نبود. چند دقیقه اى نگذشته بود که در تاریکى صداى ضعیف موتورسیکلتى به گوش ما رسید. از بچه های تخریب بودند که برای باز کردن میدان مین آمده بودند. هنگامى که به ما رسیدند، بلافاصله مشغول مین یابى در محل و تعویض چرخ خودرو شدند
در همین حال دیدیم که یک نفر از آنها مشغول جهت یابى است و با قطب نما دنبال قبله مىگردد. وقت نماز صبح شده بود. چگونه مىشد در زیر آن آتش گلوله ها، جاى امنى براى نماز پیدا کرد؟
امکان تجدید وضو نبود. آن دو تخریبچى در انتهاى نماز خود بودند و عملشان همه بینندگان را به شوق معنوى وا مىداشت. احساس می کردیم که گمشده خود را در این وانفسا پیدا کرده ایم. من هم با تمام وجود خاکى خود، در مقابل خداوند ایستادم. زیر منورها و تیرهاى رسام، صداى خودم را نمىشنیدم . نماز را سلام دادم . رو به قبله ایستادم تا به حضرت امام حسین علیه السلام عرض ادب کنم که موج انفجار مرا زمین گیر کرد. نماز صبح در میدان مین، در کنار چند مجروح به همراه آماج گلوله هاى دشمن عجب حال و هوایى داشت که هنوز بعد از دو دهه، غبطه لحظه اى از آن را مىخورم

بر اساس خاطره ای منتشر شده در سایت مؤسسه جهانی سبطین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">