اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۳۶ ب.ظ


هوا تقریباً تاریک شده بود و موقع نماز مغرب بود. به اتفاق حسین به زیر پل رفتیم و وضو گرفتیم. بچه‌ها نمازشان را خوانده و مشغول خوردن شام بودند.

مشغول خواندن نماز شدم و بچه‌ها تعارف کردند شام بفرمایید. حسین گفت: تا نماز نخوانم چیزی نمی‌خورم. نمازم که تمام شد، حسین قرآن جیبی مرا گرفت و به قرائت آن پرداخت و بعد بلند شد و به نماز ایستاد. حالت عجیبی داشت. یک آرامش خاصی که با نوعی درد درونی همراه بود که بیان آن برایم مشکل است. در همین لحظه، خمپاره‌ای نزدیک سنگر منفجر شد به‌طوری که از شدت انفجار، چراغ فانوس داخل سنگر خاموش شد و حسین که نماز می‌خواند، در یک آن به‌روی من افتاد. وقتی دستم را زیر سرش گرفتم، دیدم مقداری از انگشتم در زیر لاله‌ی گوش حسین فرو رفت و خونی شد؛  یک ترکش ریز از منفذ سنگر وارد شده و بر غم و هجر و فراق حسین پایان داده بود و او را به وصالی که مدت‌ها انتظارش را می‌کشید رسانده بود.[1]

شهید حسین سعیدی‌پور

تولد: 1/6/1345، کاشان، شهادت: 3/11/1363، محل شهادت: شلمچه، زیارتگاه: کاشان، دارالسلام.



[1]. کاظم‌زاده، سجده‌ی وصل، ص62.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">