شعر ناتمام
زیاد اهل شاعری نیستم. مدت کوتاهی در سال های دور شعر می گفتم و زود رهایش کردم. نثر و نگارش معمولی را بیشتر می پسندم و به آن اعتیاد پیدا کرده ام.
چند سال پیش که تازه تلفن همراه خریده بودم و به فکر استفاده از ظرفیت پیامک برای کار فرهنگی و ارزشی بودم، به ذهنم رسید پیامکی مناسب عصرهای پنج شنبه جهت یادآوری نام و یاد شهدا و دعوت به اهدای صلوات به روح مطهرشان تهیه و برای همه مخاطبان گوشی خود ارسال کنم.
آن روز خدا توفیق داد و یک بیت شعر مناسب موضوع سرودم و از طریق پیامک برای دوستانم ارسال کردم. چند هفته روزهای پنج شنبه این کار را تکرار کردم. مدتی بعد دیدم پیامکی درست با همان یک بیت به دستم رسید.
امروز اما پنج شنبه ای نیست که در گروه های مجازی چشمم به این تک بیت نخورد.
امیدوارم خداوند یکتا به بزرگی و کرم خود همین یک بیت را لااقل از این حقیر بپذیرد:
باز آیینه و آب و سینی چای و نبات
باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات