اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

برای آن "حمید مشتاقی"!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۴۳ ق.ظ


دوره نوجوانی که مشتری پر و پاقرص مسجد شده بودم بعضی از دوستان که سن و سالشان بیشتر بود وقتی فامیلی ام را می پرسیدند بلافاصله سوال می کردند: مهدی مشتاقی با شما نسبتی دارد؟ می گفتم نه، چون ما مشتاقی نیا هستیم و از نسل سادات؛ اما متوجه می شدم قبل از آن که اینها بخواهند جواب مرا بشنوند گوشه چشمشان رنگ شرارت گرفته و نیشخند روی لبشان خانه می کند! مدتی بعد فهمیدم مهدی مشتاقی انسان عزیز و ساده دلی از گلهای بهشتی است که با آن که سن و سال و هیکلی چشمگیر داشت نیازمند مراقبت اطرافیان بود. این بنده بی آزار خدا چند سالی است که به رحمت حق رفته است.

من هم مثل خیلی از اهالی اینترنت گاه از سر کنجکاوی اسم و فامیلی ام را در موتورهای جستجوگر بررسی می کنم. یک بار سرچ کردم "آقای مشتاقی نیا". از قضا دیدم بانوی محترمه ای نوشته: فلان شب خیلی خوش گذشت؛ با آقای مشتاقی نیا زدیم و رقصیدیم!!

با خواندن این عبارت، برق سه فاز مرا گرفت. خواستم بگویم زن حسابی چرا پرونده سازی می کنی؟ که یادم آمد در بستگان ما هم مثل خیلی از خانواده ها البته با چند کیلومتر فاصله، طیف های مختلف فکری و فرهنگی وجود دارند. والا من جز ایام طفولیت که چیزی از آن به خاطر ندارم، از بدو سن تمیز تا الان شاید فقط در دو حالت، ناخواسته مرتکب عمل شنیع مذکور شده باشم: یکی هنگام فشار گرانی و تلمبار شدن اقساط معوقه بوده و حالت دیگر مربوط می شود به معطلی طولانی در صفوف مستحکم و خلل ناپذیر سرویس های غیربهداشتی! (من که در جاده ها و اماکن عمومی سرویس بهداشتی ندیده ام.)

بگذریم. سی چهل روزی است که یک برادر بزگواری به نام حمید مشتاقی به مسئولیت اداره بهزیستی شهرستان بابل منصوب شده است. این مسئله هم بهانه ای شده تا دوباره رفقا سوژه ای را دست بگیرند و بیفتند به جان ناقابل این حقیر یعنی سید حمید مشتاقی نیا.

عیبی ندارد، آن قدری به دیگران جوالدوز زده ام که طاقت چند سوزن شیرین از طرف دوستان و البته شادی مختصرشان که برایم یک دینا می ارزد را داشته باشم. به این برادر بزرگوار یعنی حمید مشتاقی که تا کنون نه دیده و نه می شناسمش به خاطر قرار گرفتن در این مسئولیت حساس تبریک می گویم. برخلاف تصور این جهانی ما پست حساس فقط شامل مسئولیت های سیاسی و امنیتی نمی شود. هر کس در هر مسئولیتی از امور جامعه اسلامی که قرار دارد جایگاهی حساس را عهده دار شده است؛ به خصوص تصدی امری مانند بهزیستی که توفیق خدمت به آسیب پذیرترین اقشار جامعه را به همراه دارد.

خودم بارها آرزو کردم که اگر قرار است منصب و مسئولیتی را عهده دار شوم به جای پست های فرهنگی که مشغله ای سرکاری است و یا پست های سیاسی که آخر و عاقبت ندارد بتوانم در نهادهای خدماتی به خصوص یادگار ارزنده امام خمینی یعنی کمیته امداد حضور داشته باشم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">